اوضاع فرهنگی آذربایجان، اران و ارمینیه در قرون نخستین اسلامی

دكتر سید مهدی جوادی

 

مهر 1387

 

اشاره

 

بدون تردید نواحى آذربایجان، ارّان و ارمینیه )به تعبیر مقدسى منطقه رحاب( گذشته از موقعیت استراتژیكى، سیاسى، نظامى‌و اقتصادى خاص، در ادوار مختلف تاریخى یكى از مهم‌ترین مناطق فرهنگى به شمار مى‌آمده است. تولد زرتشت و نگارش اوستا در آذربایجان ـ بنا به برخى روایات تاریخىـ و نیز فعالیت آتشكده‌هاى متعدد و عظیمى هم چون آتشكده آذر گشنسب و نیز تعلیم و تربیت روحانیون زرتشتى در این نواحى، برخى از دلا‌یل این ادعاست. برهمین اساس، نگارنده سطور درصدد است تا اوضاع فرهنگى، از جمله آموزش و پرورش، ادیان و مذاهب، میراث فرهنگى، آثار هنرى و سكه‌هاى نواحى یاد شده را در قرون نخستین اسلا‌مى‌بررسى نماید. این مقاله با تكیه بر گزارش‌هاى مقدسى در احسن التقاسیم فى معرفـ“الا‌قالیم تنظیم شده و براى تكمیل موضوع، از آثار دیگر جغرافى دانان مسلمان تا اواسط قرن چهارم هجرى نیز بهره گرفته شده است.

 

 الف- آذربایجان، ارّان و ارمینیه در تقسیمات جغرافى دانان مسلمان

برخى منابع جغرافیایى پیش از اسلا‌م، هم چون جغرافیاى موسى خورنى )جغرافیدان ارمنى قرن پنجم میلا‌دى( و به تبع آن در ایرانشهر، نوشته ماركوارت ) م1930م( به طور جداگانه در مورد آذربایجان، ارّان و ارمینیه بحث كرده‌اند. هم چنین به سبب واقع شدن آن‌ها در همسایگى یكدیگر و نیز مشتركات دینى، سیاسى، فرهنگى و تاریخى، مورخان و جغرافى دانان مسلمان قرون سوم و چهارم هجرى، از جمله بلا‌ذرى )م279ق(، قدامه‌ى بن جعفر )م ح 310ق(، ابن رُسته )ح 310ق(، جیهانى )م ح 330ق(، اصطخرى )م346ق( و ابن حوقل )م ح 350ق( تنها در اقلیم پنجم یا در یك بخش از آثار خود، به نواحى یاد شده پرداخته‌اند.

مقدسى در احسن التقاسیم آذربایجان، ارّان و ارمینیه را یك اقلیم دانسته و از آن‌ها با عنوان رحاب یاد كرده است. علا‌وه بر عوامل یاد شده كه مى‌تواند از علل طرح نواحى سه گانه مزبور در یك جا از سوى وى باشد، او دلا‌یل دیگرى، هم چون بزرگى و زیبایى، كثرت میوه و انگور، ارزانى نرخ و هم چنین وجود درختان سر درهم كشیده، نهرهاى روان، كوه‌هاى پر عسل، دشت‌هاى آباد، دمن‌هاى پر گوسفند و مهم‌تر از همه، عدم امكان یافتن نامى‌كه در برگیرنده همه حوزه‌هاى آن سرزمین باشد را علل اصلى انتخاب عنوان رحاب براى آن‌ها یاد كرده و مى‌گوید:»و لم نجدله …سماً عاماً یجمع كوره‌ىً سمّیناه الرحاب و ...«. 

مقدسى گرچه خود حدود جغرافیایى رحاب را مشخص نكرده است و لكن با توجه به شمارش شهرها و مناطق آذربایجان، ارّان و ارمینیه، محدوده جغرافیایى آن منطبق برحدودى خواهد بود كه پیش از او جیهانى و اصطخرى آن را از جنوب به جبال و دیار دیالمه، از شرق به دریاى خزر، از غرب به ارمن و الا‌ن و بخشى از حدود جزیره، و از طرف شمال به الا‌ن محدود دانسته‌اند.

ب( آموزش و پرورش

با توجه به موقعیت استراتژیكى و زمینه‌هاى رشد دینى، سیاسى و فرهنگى آذربایجان و ارّان و ارمینیه، فعالیت‌هاى علمى و تعلیمى و تربیتى در این مناطق از سوابق دیرینه‌اى برخوردار بوده است. پیش از ورود اسلا‌م به منطقه رحاب، گذشته از جایگاه نظامى‌و سیاسى برخى از مناطق آن، طبق بعضى روایت‌هاى تاریخى تولد زرتشت در آذربایجان و نگارش اوستا در سبلا‌ن بوده است. آتشكده‌هاى فراوانى در سطح رحاب، به ویژه آتشكده آذرگشنسب در شیز )تخت سلیمان كنونى( آذربایجان فعالیت داشته و سكه‌هاى ساسانى در این منطقه ضرب مى‌شده است. برخى از نواحى رحاب، از جمله مغان، گذشته از انتساب آن به روحانیون زرتشتى )مغ(، از مراكز مهم آموزش و پرورش به شمار مى‌آمده است. با وجود این، به دلیل مناسب بودن زمینه‌هاى تعلیم و تربیت مسلمانان عرب در بدو ورود به رحاب با استقبال عامه مردم از قرائت قرآن روبه رو شده و به دنبال آن، قاریانى را در برخى از شهرهاى آن مقیم مى‌سازند. و بدین ترتیب پس از تأمین معلمان قرآن، حدود سال 35ق نخستین مسجد جامع اردبیل، مركز ایالت آذربایجان به دستور اشعث بن قیس، والى و فرستاده امام على)ع( به آذربایجان، تأسیس مى‌شود.

در این راستا گرچه شواهد و قراین مختلفى، مثل رشد و حضور چهره‌هاى برجسته علمى و فرهنگى، هم چون حسین بن عمرو اردبیلى، واقد اردبیلى، عبدالواحد بكر ورثانى )م 372ق( و ... در قرون اولیه اسلا‌مى‌در رحاب، دلا‌یل كافى بر جایگاه خاص علم و دانش در این نواحى مى‌تواند باشد، اما در گزارش‌هاى مقدسى نیز اطلا‌عات بسیار خوبى درباره آموزش و پرورش اسلا‌مى‌در رحاب انعكاس یافته است كه برخى مراكز آموزشى، از قبیل مساجد جامع، كاروانسراها، دیرها، خان‌ها، خانقاه‌ها را باید از مهم‌ترین آن‌ها به شمار آورد. وى در این زمینه به وجود مساجد جامع در بیشتر شهرها و مناطق رحاب، از جمله: برذعه، شروان، قبّه، شكى، ورثان و ملا‌زگرد در ارّان؛ باب الا‌بواب، دبیل، اخلا‌ط، سلماس، ارمیه، مرند، قندریه، نورین در ارمینیه؛ و اردبیل و تبریز در آذربایجان اشاره دارد.

بنابراین با یادآورى این نكته كه اولین مركز تعلیم و تربیت اسلا‌مى‌مسجدالنبى و سپس سایر مساجد بود و خود پیامبراسلا‌م)صلى ا... علیه وآله( نخستین معلم، و قرآن اولین كتاب درسى در اسلا‌م بوده است، مى‌توان نتیجه گرفت كه مردم رحاب از ابتداى پذیرش اسلا‌م مشغول تعلیم و تعلّم قرآن كریم در مساجد جامع بوده‌اند، زیرا ساكنان این نواحى نیز همانند مسلمانان سایر سرزمین‌هاى اسلا‌مى‌به این نتیجه رسیده بودند كه بزرگ‌ترین معجزه اسلا‌م قرآن است، و اسلا‌م تنها دینى بود كه كتاب و سخن را به عنوان معجزه پیشنهاد كرد و طبعاً خواندن و نوشتن آن و سپس خواندن و نوشتن به طور عام، لزوم و وجوب دینى یافت. و به همین دلیل، قرائت قرآن و قاریان آن، كتابت قرآن و كاتبان آن در صدر اسلا‌م اولین مسئله‌اى بود كه هسته اصلى آموزش و پرورش اسلا‌مى‌را تشكیل مى‌داد و هم چنین جلسات قرائت و كتابت قرآن تشكیل و آموزش آن‌ها در ابتداى امر مورد توجه مسلمانان واقع شد.

باید افزود كه با تكمیل آموزش قرآن و اعتقادات اسلا‌مى‌و شكل گیرى احكام عبادى، تجارى، سیاسى و عقود و ایقاعات اسلا‌مى‌در عصر نبوى، به تعلیم و تعلم دستورات اسلا‌مى‌نیز توجه شد و چون مسلمانان براى اداى فرایض پنج گانه، در مساجد اجتماع مى‌كردند، مساجد ابتدا محل تعلیم دستورات اسلا‌مى‌بود و خواندن و نوشتن قرآن نیز در این مساجد صورت مى‌گرفت. ضمناً باتوسعه اسلا‌م، بر تعداد مساجد كه طبعاً مراكز تعلیم نیز به شمار مى‌آمدند، افزوده شد و این وضع تا اواخر دوره چهار خلیفه اول ادامه یافت.

در این زمینه، تغییرات مهمى در آموزش و پرورش اسلا‌مى‌در قرن چهارم هجرى روى داد كه قسمت عمده آن مرهون پیدایش و تخصیص موقوفات از طرف مسلمانان به امر تعلیم و تعلّم عمومى‌بود. از این دوره به بعد علا‌وه بر مساجد، بر تعداد و انواع مراكز آموزش و پرورش افزوده شد و گذشته از مساجد توجه مسلمانان به خانقاه‌ها، كاروان سراها افزایش یافت و چنان كه در گزارش‌هاى مقدسى هم مشاهده مى‌شود در قرن چهارم هجرى تعداد زیادى از رباط‌ها، كاروان سراها و خانقاه‌ها در نقاط مختلف رحاب فعالیت داشته است. و نیز در كنار مراكز آموزش اسلا‌مى‌در گزارش یاد شده باید به نقش كلیساها در آموزش و پرورش مناطق مسیحى نشین، هم چون كلیساى دبیل هم اشاره كرد.

مهم‌ترین و جالب‌ترین بخش گزارش‌هاى مقدسى از رحاب در زمینه آموزش و پرورش، گزارشى است از یك جلسه علمى و محفل آموزشى كه خود او در آن حضور پیدا مى‌كند. وى در این باره مى‌گوید:

»...روزى من از محضر ابو عمرو خوى)خوئى( به حدیث شنودن بودم، وى مى‌گفت: پرسشى بیاورید! من و دوستى كه با من بود مسئله »هبه مشاع« را پرسیدم و سخن‌ها گفتم تا خسته شدیم، پس كاهل مردى آغاز كرد و خوب آمد. چون سخن ته كشید، من گفتم: خدایت مزد دهاد خوب روشن كردى، پس خواهش كردم كه به نزدش آمد و شد كنم. او به من گفت: من از شما نیستم. گفتم: پس چرا ایشان نیز بیش از آن چه تو گفتى ندارند و این مسئله براى ما خیلى پیچیده است. گفت: آن چه من گفتم از سخنان حاكم ابو نصر بن سهل، مناظره گر خراسان است، زیرا كه من ]هنگامى‌كه در خراسان بودم[ با او مناظره بسیار مى‌كردم ... .

... ایشان علم كلا‌م را هیچ گاه دنبال و پیروى نمى‌كنند. »دبیل« خانقاهى است، ایشان مایه‌اندك به دانش تصرف دلبستگى دارند. روزى من به مجلس ابو ... اردبیلى كه پس از جمعیت ایستاده و نشسته بود و از وى مسائلى علمى مى‌پرسیدند در آمدم و گفتم: خدا تو را رحمت كند، چه گویى درباره صاحب دلى كه دل خود را كه راز و نیازش با او مى‌بود، گم كرده باشد، در كجا آن را جست و جو كند؟ گفت: به پیرى پناه برد كه سبب دل دارى او شده بود و از او كمك بخواهد. گفتم: آن سبب ساز نیز آن چنان آبرویى برایش باقى نمانده كه پاسخ گیرد! گفت: در كوبیدنِ در پى گیر باشد تا در باز شود! و آن قدر در تاریكى شب بنالد تا رحم انگیز شود.

با دقت در متن این گزارش‌ها، نكته‌هاى زیر را مى‌توان درباره تعلیم و تربیت در آذربایجان، ارّان و ارمینیه در قرن چهارم هجرى قمرى نتیجه گرفت:

1ـ در زمان گزارش مقدسى، یعنى حدود سال 375 ق محافل و مراكز آموزش و پرورش فعّالى آن هم با حضور چهره‌هاى برجسته بومى‌و علمى، هم چون ابو عمرو خوى )خوئى( و ابو ... اردبیلى در رحاب وجود داشته، و این خود نشان گر جایگاه مهم این منطقه در تعلیم و تربیت اسلا‌مى‌در این دوره است. باید افزود مقدسى گرچه در یك جا از عالم نبودن علما، فقیه نبودن فقها و حاذق نبودن طبیبان، و آبرومند نبودن روِساى اردبیل سخن به میان مى‌آورد، ولى چنان كه اشاره شد در بخشى از گزارش خود او به توانایى علمایى هم چون ابو ... اردبیلى اشاره شده است.

2ـ در قرن چهارم هجرى قرائت قرآن، حدیث، فقه و عرفان جزو موضوعات جارى مراكز آموزشى آذربایجان، ارّان و ارمینیه بوده است، زیرا علا‌وه براین كه قرآن و حدیث از منابع سنتى و نصى آموزش و پرورش اسلا‌مى‌است، خودِ آموزش و پرورش اسلا‌مى‌در درجه اول یك آموزش و پرورش دینى است و به همین دلیل، منابع مستقیم و دست اول آن را باید درون خود اسلا‌م جستوجو كرد.

3ـ چنان كه صراحتاً در سخنان مقدسى آمده است، مردم رحاب به علم كلا‌م و پیروى از آن تمایل چندانى نداشته‌اند و جالب این كه در گزارش ابن حوقل نیز ضمن تأیید نظر مقدسى آمده است:

»...در همه آذربایجان و ارمینیه و دو بخش ارّان، متكلم یا متعصّب به علم كلا‌م و نظر پیدا نیست. در میان ایشان طبیبان فاضلى هستند و من آنان را دیدم، بسیار بزرگوارند و از طریق طب داراى مال فراوان و املا‌ك و چهارپایان و اغنام و احشام شده‌اند. ایشان منطق را كفر مى‌دانند و معتقدند كه علم نظرى، آدمى‌را از واجبات و نیز از بیش‌تر راه‌هاى سیاسات باز مى‌دارد«.

خاطر نشان مى‌شود كه كلا‌م به عنوان علم بررسى اصول عقاید، در گروه منابع مذهبى و تفكرات دینى و فرقه‌اى و سیاسى آموزش و پرورش اسلا‌مى‌قرار دارد، و بدون تردید، آموزش و پرورش اسلا‌مى‌از صدر اسلا‌م تحت تأثیر تفكرات دینى و فرقه‌اى و مذهبى بوده و به مرور زمان شدت یافته است، چرا كه اختلا‌ف نظر در توجیه و تفسیر اصول و معتقدات اسلا‌مى‌بلا‌فاصله پس از رحلت پیامبر اكرم)صلى ا... علیه وآله( به وجود آمد و آن موضوع جانشینى پیامبر)صلى ا... علیه وآله( بود. و گرچه این اختلا‌ف در دوره خلفاى اولیه با صبغه مذهبى آن چنان نمودى پیدا نكرد، ولى پس از آن بار دیگر از شدت چشم گیرى برخوردار شد و به تبع آن آموزش و پرورش اسلا‌مى‌هم در مناطق مختلف تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفت.

4ـ پرسش و پاسخ، مناظره و مباحثه، از شیوه‌هاى تدریس در قرن چهارم هجرى در رحاب بوده است، زیرا در تعالیم اسلا‌مى‌به منظور افزایش توان فكرى و كمك بیشتر به فهم مسائل مختلف، به سؤال و مناقشه دانشجو با استاد توجه زیادى نشان داده شده است. از این رو با وجود احترام زیادى كه دانشجو براى استادش قائل بود، هرگز از طرح سؤال و مناقشه درباره درس، پرهیز نمى‌كرد. و این روش چنان پسندیده بود كه حتى شرم در پرسش را از آفات دانش مى‌دانستند. از طرف دیگر، هر گاه دانشجویى در فهم مطالب استاد مهارت به خرج مى‌داد استاد او را به خود نزدیك ساخته و بیش از پیش جانب او را نگاه مى‌داشت.

مناظره نیز از قدیمى‌ترین شیوه‌هاى برخورد اندیشه از دیدگاه مسلمانان به شمار مى‌آید. چنان كه پیامبر، اسلا‌م )صلى ا... علیه وآله( خود با اهل كتاب و مخالفان و دشمنان عقیدتى با طرح برهان و حجت به مناظره مى‌پرداختند. مناظره در قرن دوم هجرى بهترین روش براى استنباط حقایق فقهى و استخراج اصول و قواعد آن در بین فقها به حساب مى‌آمد. باید پذیرفت كه مناظره و مذاكره طلا‌ب در خصوص مسائل و مشكلا‌ت درسى، تأثیر به سزایى در بالا‌ بردن سطح اندیشه و رشد ذهنیات آنان داشته است.

5ـ آمارى كه مقدسى از افراد مشغول به تحصیل در گزارش خود آورده است، نشان دهنده رونق تعلیم و تعلّم در قرن چهارم هجرى در نواحى یاد شده مى‌باشد. نكته دیگر این كه در این محافل علمى در نشستن و ایستادن شاگردان و حضّار مانعى وجود نداشته است، و علا‌وه برآن در خارج از جلسات درس نیز بین شاگردان و اساتید مراودات علمى وجود داشته است و این شیوه‌ها خود نشان گر سه اصل مهم آزادى، انضباط و محبت و علا‌قه و امنیت خاطر در فراگرفتن علوم در آن دوره مى‌باشد.

6ـ رحله و مسافرت‌هاى علمى هم در این دوره، حتى از رحاب به سایر ایالت‌ها صورت مى‌گرفته است، چنان كه در گزارش مقدسى پیرمردى در جلسه ابو عمرو خوئى به آموخته‌هاى خود از حاكم ابو نصر بن سهل در خراسان اشاره مى‌كند.

7ـ در یك مركز آموزشى و حتى در یك جلسه درس، طرح موضوعات مختلف علمى مانعى نداشته است، زیرا مقدسى از ابو ... اردبیلى كه به تدریس مسائل علمى مشغول بوده است، مسائل عرفانى سؤال مى‌كند. ولى باید توجه داشت كه علوم در اصطلا‌ح عرفا بر دو قسم است: 1ـ معاملا‌ت، 2ـ معارف.

 

أ

 معاملا‌ت، علومى‌است كه مقصود از آن كسب سود است.

حال اگر معاملا‌ت میان مردم باشد حق النّاس و حقوق مدنى است و اگر میان انسان و خدا باشد، حق ا... و احكام مذهبى است. پس عبادت نیز كه از احكام مذهبى است از نظر عارفان معامله است، زیرا آدمى‌بدان وسیله زندگانى جهان دیگر را خریدارى مى‌كند و در برابر آن معارف است كه عارف در آن مرحله به دنیا و آخرت پشت پا مى‌زند و جز شناخت و نزدیك شدن به خدا و حقیقت و عشق به او هدفى ندارد. لذا مقدسى مى‌گوید:

»... من به مجلس عارفى اردبیلى در آمدم كه شاگردان از او درباره معاملا‌ت مى‌پرسیدند و من یك مسئله عرفانى پرسیدم«.

8ـ در اثر تنوع دینى و مذهبى در نواحى مختلف آذربایجان، ارّان و ارمینیه، موانعى براى حضور پیروان مذاهب مختلف در محافل آموزشى هم دیگر وجود نداشته است، زیرا مقدسى پس از درخواست اجازه تداوم ارتباطات علمى از یك فرد حاضر در جلسه درس ابو عمرو خوئى، ابتدا او با جمله ”لست من اصحابكم“ فرد مخاطب، روبه رو مى‌شود كه آن نشان گر پیروى مخاطب مقدسى از مذهب دیگرى غیر از مذهب مقدسى است.

9ـ چنان كه مقدسى اشاره كرده است در محفل درسى ابوعمر و خوئى »كاهل مردى« به مباحثه مى‌پرداخته است. و این نشان گر حضور پیرمردان و افراد مسن در مراكز آموزشى در آن دوره است. بنابراین، مى‌توان گفت، گذشته از این كه ظاهراً در آن زمان محدودیت سنى براى حضور در كلا‌س درس وجود نداشته است، ساكنان »رحاب« بر تعالیم اسلا‌م و پیامبر)صلى ا... علیه وآله( كه »اطلبوا العلم من المهد الى اللحد« پاى بند بوده‌اند.

10ـ در مجموع تنوع دینى و مذهبى و زندگى پیروان ادیان

مسیحیت و اسلا‌م و نیز مذاهب حنبلى و حنفى و سایر اقلیت‌هاى دینى و مذهبى در قرن چهارم هجرى در آذربایجان، ارّان و ارمینیه باعث ایجاد رقابت بین آن‌ها و در نتیجه موجب رشد چشم گیر آموزش و پرورش اسلا‌مى‌در این نواحى گردیده است. با این حال، مى‌بایست برخى پیامدهاى منبعث از این تنوع، از جمله تعصبات دینى و مذهبى، چنان كه مقدسى نیز به پاره‌اى از آن‌ها اشاره كرده است، و هم چنین تكثّر زبانى كه مقدسى به وجود هفتاد زبان در رحاب اشاره دارد و دشوارى راه‌ها و ... را از موانع تعلیم و تربیت در این نواحى دانست.

ج ( اعتقادات دینى و مذهبى

گزارش‌هاى مقدسى حكایت از این دارد كه در قرن چهارم هجرى، ساكنان رحاب را مسلمانان و مسیحیان تشكیل مى‌دادند كه به طور پراكنده در نقاط مختلف آن زندگى مى‌كردند. در بعضى مناطق مثل شابران، شكى، تبلا‌ و دبیل، اكثریت با مسیحیان بوده، اما مردم برذعه و بیشتر ساكنان رحاب را مسلمانان تشكیل مى‌دادند. مسلمانان نیز خود از جهت پراكندگى مذهبى در مجموع، اهل سنت و جماعت و پیرو مذهب حنبلى بودند. ساكنان برخى شهرها، از جمله دبیل از مذهب ابوحنیفه پیروى مى‌كردند. بر همین اساس، مقدسى از نظر پاى بندى به اعتقادات مذهبى، از تعصّب و غلو ساكنان رحاب در مذاهب خویش سخن به میان مى‌آورد و رفتار و كردارشان را سنگین عنوان مى‌كند. در این زمینه ابن حوقل نیز ضمن تأیید سخن مقدسى مبنى بر نبود تمایل به كلا‌م در »رحاب« گروهى از مرد آذربایجان، ارّان و ارمینیه را داراى مذهب اهل حدیث و قائلا‌ن به حشو و بیشتر آنان را پیروان باطنیه بقلیه عنوان مى‌كند.

هم چنین مقدسى هم چون سایر جغرافى دانان مسلمان، در گزارش‌هاى خود به ارتباط اصحاب الرّس با رحاب اشاره كرده و مى‌نویسد: »اصحاب الرّس در آن جا )رحاب( بودند كه به زیر حویرث و حارث شدند«. در این باره باید گفت گرچه اصحاب الرّس به طور صریح دو بار در قرآن كریم به صورت ً... و عاداً و ثموداً و اصحاب الرّس و قروناً بین ذلك كثیراً« و نیز ً.... كذّبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرّس و ثمود...« و یك بار هم در نهج البلا‌غه به صورت ًأَینَ اصحابُ مدائِنِ الرّسِ الذینِ قَتَلوا النّبیینَ و ...« آمده است، لكن در زمان و مكان حیات آنان و حوادث یاد شده، بین مورخان و جغرافى دانان مسلمان اختلا‌ف نظر وجود دارد. در میان كتاب‌هاى تفسیرى نیز كامل‌ترین بحث درباره اصحاب الرّس را ابوالفتوح رازى ارائه كرده است. در بخشى از این تفسیر آمده است:

ایشان را اصحاب الرّس برآن خواندند كه ایشان پیغمبر خود را در زمین داشتند و ایشان بیش از سلیمان بن داود بودند و ایشان را دوازده ده بود بر كنار جویى كه آن را رس گفتندى از بلا‌د مشرق و آن جوى را به ایشان باز خواندند ... خداى تعالى پیغامبرى را به ایشان فرستاد از فرزندان یهود ابن یعقوب، مدتى دراز میان ایشان بود ... عاقبت چون پیامبر مذكور را در چاهى افكنده و كشتند به امر خداوند ابرى سیاه بربالا‌ى سرشان ظاهر و آتش برایشان بارید و ایشان در آن جا گداخته شدند.

چنان كه اشاره شد در منابع جغرافیایى و تاریخى در دوره اسلا‌مى، مطالب ضد و نقیضى در مورد اصحاب الرّس و ارتباط آن با رود ارس وجود دارد، به طورى كه با وجود این مسئله كه یعقوبى )م 290ق( در بحث از تفلیس، و ابن حوقل در حدود سال 376ق در بحث از ارس، و یاقوت حموى )م 626ق( در عنوان حارث و حویرث در ارمینیه، اصحاب الرّس را مرتبط با رود خانه ارس دانسته‌اند، اما صاحب نظران دیگرى، هم چون مسعودى )م 345 ق( كه گزارش كاملى درباره اصحاب الرّس دارد، آنان را از حمیر و یمن دانسته یا رس را نام چاهى در انطاكیه و یا دهى از فلج الیمامه و یا چاهى كه قصبه قوم صالح در آن فرو رفته‌اند، عنوان مى‌كنند. هم چنین جغرافیا نویسان عرب قرن دهم هجرى، كوه آرارات را الحارث و آرارات كوچك را الحویرث قلمداد مى‌كنند.

‘انعكاس كثرت مساجد جامع و فعّال بودن آن‌ها در زمینه‌هاى فرهنگى و اعتقادى در آذربایجان ارّان و ارمینیه در گزارشهاى مقدسى، شاید دلیل كافى بر غناى میراث فرهنگى و هنرهاى اسلا‌مى‌در این دوره در رحاب باشد. و چنان كه مقدسى اشاره مى‌كند تمام مساجد جامع در سطح رحاب داراى الگوهاى اسلا‌مى، از جمله قرار گرفتن در مركز شهرها و نیز در وسط یا كنار بازارها و هم چنین استفاده از آن‌ها در اهداف مختلف بوده است. در این زمینه و به سبب جایگاه والا‌ى مساجد جامع در شهرهاى اسلا‌مى‌باید افزود كه مسجد جامع به دلیل نقش مهمى كه در زندگى جوامع بشرى دارد، از مهم‌ترین بناهاى دینى شهرهاى اسلا‌مى‌به شمار مى‌رفته است. مسجد جامع علا‌وه براین كه از عهده وظایف دینى برمى‌آمد، كانونى براى بحث در مسائل سیاسى، مذهبى، اخلا‌قى ـ تربیتى و اجتماعى بود. رسول خدا)صلى الله علیه وآله( براى تنظیم روابط حكومت اسلا‌مى‌با سایر دولت‌ها، هیئت‌هاى خارجى را در آن به حضور مى‌پذیرفت، خطبه را در مسجد جامع براى مسلمانان ایراد مى‌فرمود و امور آن‌ها را منظم مى‌كرد و مسائل دینى را برایشان توضیح مى‌داد. خلفاى اولیه نیز اخبار فتوحات اسلا‌مى‌را از طریق منبر به اطلا‌ع مسلمانان مى‌رساندند و پیش از اعزام سپاهیان، با خطبه‌هایى كه برایشان در مسجد ایراد مى‌كردند توجیه شان مى‌نمودند. ولى پس از كمترین فتوحات و توسعه مرزهاى حكومت اسلا‌مى، مسجد وابستگى به دربار پیدا كرد، به طورى كه حاكم، خطبه اول نماز جمعه را به تبیین سیاست، نقشه‌ها و گرایش‌هاى خود اختصاص مى‌داد و به تشریح اصول و مبادى حكومت اسلا‌مى‌و وظیفه و مسئولیت ملت در قبال آن مى‌پرداخت.

با گذشت زمان، مسجد جامع كه هم چنان وظیفه‌هاى یاد شده را برعهده داشت پذیراى چند مسئولیت دیگر، از قبیل درس و بحث شد. از سوى دیگر، موقعیت و جایگاه مسجد در مركز شهر و اهمیت آن، اساس طراحى شهرى به شمار آمد، به طورى كه اولین نقطه‌اى كه طراحى مى‌شد مسجد جامع شهر بود و براساس آن، محله‌هاى شهرى را طراحى مى‌كردند و آن گاه به خیابان‌ها و گذرگاه‌ها و كوچه‌ها مى‌پرداختند. مدینه الرسول)ص( نخستین الگوى این طراحى گردید و بقیه شهرهاى نو بنیاد اسلا‌مى‌كه بعدها ساخته شدند، به تمامى‌از این قاعده پیروى كردند، چرا كه یكى از علل مهم احداث مساجد جامع در وسط شهر، آشنایى با تمام مردم شهر از طریق آن مساجد بوده است.

مقدسى علا‌وه بر مساجد جامع به آثار تاریخى دیگرى، هم چون دیرها كاروان سراها، ربض‌ها، دژها، كاخ‌ها، باروها، قبرگاه و باغستان، با زارها و خانقاه‌هاى متعدد در دبیل، مراغه، اردبیل، مرند، ملا‌زگرد و موقان و نیز كلیساها اشاره دارد كه برخى از این آثار، مزین به تزئینات زرین و تندیس پرندگان و چرندگان و نیز تندیس حضرت مریم در كلیساها بوده است. مقدسى هم چنین به استفاده از انگشترى زرین در این نواحى اشاره مى‌كند. در مجموع، این آثار نشان گر رواج نقاشى، تصویرگرى و مجسمه سازى در این دوره در رحاب است.

ابن حوقل هم در این دوره، جنس اغلب بناهاى اردبیل را گل و آجر دانسته و از حصار استوار آن، كه به دست مرزبان بن محمد بن مسافر سالا‌رى ویران شده است، سخن به میان مى‌آورد. وى هم چنین از حصارهاى سنگى و آجرى، بازارها، كلیساها، دارالا‌ماره، كاروان سراها، خان‌ها، گرمابه‌ها، عمارات، گردشگاه‌ها و دروازه‌ها در مراغه، خوى، سلماس، اشنه، باب الا‌بواب، تفلیس و دبیل گزارش كرده است.

هـ ( زبان

مقدسى از وجود هفتاد زبان در رحاب و نیز پیچیدگى زبان مردم آن سرزمین خبر داده و به برخى زبان‌هاى رایج در آن اشاره مى‌كند. وى زبان رایج در ارمینیه و ارّان را به ترتیب ارمنى و ارّانى دانسته و فارسى ایشان را نیز فهمیدنى و لهجه نزدیك به فارسى عنوان مى‌كند. در این باره، پیش از مقدسى، ابن واضح یعقوبى )م 284ق( مردم شهرها و استان‌هاى آذربایجان را مردمى‌به هم آمیخته از عجم‌هاى ساكن آذریه و جاودانیه بیان مى‌كند و ابن حوقل )م 350ق( زبان مردم آذربایجان و بیش‌تر مردم ارمینیه را فارسى دانسته و از رواج زبان عربى و زبان‌هاى شبیه به ارمنى در این مناطق سخن به میان مى‌آورد. او هم چنین با اشاره به ارّانى بودن زبان مردم برذعه و كوه معروف قفقاز و نیز وجود زبان‌هاى گوناگون در پیرامون این نواحى، از تكلم اهل روستایى واقع در كوه سبلا‌ن، به زبان خاصى جز زبان فارسى و آذرى اشاره دارد، با این همه، او در پایان سخنان خود در مجموع زبان بیشتر مردم مناطق یاد شده را زبانى واحد عنوان مى‌كند.

و ( آداب و رسوم، اوزان و سكه‌ها

برخى آداب و رسوم اجتماعى از قبیل پرریش بودن مردم، بهره گرفتن از پرسش و پاسخ و مناظره در حین آموزش، تقدس قائل شدن به سنگ موجود در مسجد جامع اردبیل به سبب تصور نزول آن از آسمان، رواج مجسمه سازى و تصویرگرى در كاخ‌ها و خانه‌ها و تندیس مریم در كلیساها، اعتقاد به شفا بخشى عرق به دست آمده از سنگ سیاهى در یك دیر واقع در دبیل، انتخاب دو نفر براى یك گاو در حین شخم زدن در اردبیل و استفاده از انگشتر زرین از سوى درباریان شاه تبریز، از جمله مسائلى است كه در گزارش‌هاى مقدسى به چشم مى‌خورد.

مقدسى در زمینه ویژگى فردى و اجتماعى مردم رحاب در آن دوره، گرچه از »سرد و سنگین دل و بخیل بودن« مردم تعدادى از شهرهاى آذربایجان و نیز آلوده بودن آن‌ها از نظر بهداشتى سخن به میان مى‌آورد، ولى در جاى دیگر، از بخشش و كرامت و چهره‌هاى زیبا هم چون »لؤلؤ و مرجان« اهالى شهرهاى دیگر رحاب گزارش داده و شهرهاى آذربایجان را خوب، پر بركت و مركز میوه و گوشت و نعمت‌هاى نیكو و ارزان عنوان مى‌كند. در این راستا ابن حوقل نیز از جوان مردى و دارا بودن خوى‌هاى پاك و پسندیده و خوش رفتارى و غریب دوست و دوست دار دانشمندان بودن مردم برخى شهرهاى این منطقه، از جمله گنجه و تفلیس خبر مى‌دهد.

مقدسى در بخشى دیگر از گزارش خود، من اردبیل را 1200 رطل خوى و اُرمیه را سى صد و من مردم رحاب را ششصد دانسته و از رواج رطل‌هاى بغدادى در آن‌ها و نیز استفاده از قفیز و مدّ در مراغه معادل چهارده من و كیلچه )مصغركیل( را61 قفیز عنوان مى‌كند. وى هم چنین با بیان این كه بهاى یك بره دو درم و نان یك دانق لبنانى بوده است، به رواج درم و دانق لبنانى در رحاب اشاره دارد. در این باره، ابن حوقل با اشاره به فروخته شدن نان به عدد و گوشت با من در نواحى آذربایجان، ارّان و ارمینیه از زر و سیم بودن جنس سكه‌هاى رایج در نواحى مذكور سخن به میان مى‌آورد.

 

منابع

1ـ آذر نوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربى به فارسى، تهران، نشر نو، 1379.

2ـ ابن حوقل، محمد، سفرنامه، ترجمه جعفر شعار، تهران، امیر كبیر، 1366.

3ـ ابن رسته، احمد بن عمر، الا‌Cعلا‌ق النفیسه، ترجمه دكتر حسین قرچانلو، تهران، البرز، 1365.

4ـ اصطخرى، ابواسحاق ابراهیم، مسالك و ممالك، به اهتمام ایرج افشار، تهران، علمى و فرهنگى، 1368.

5ـ بلا‌ذرى، احمد بن یحیى بن جابر، فتوح البلدان، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1420.

6ـ بیرونى، ابوریجان، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، ترجمه دانا سرشت، امیركبیر، ]بى تا.[

7ـ جامعى، بیوك، نگاهى به آثار و ابنیه تاریخى اردبیل، علمى و فرهنگى، 1374.

8ـ جیهانى، ابوالقاسم بن احمد، اشكال العالم، ترجمه على بن عبدالسلا‌م كاتب، آستان قدس رضوى، 1368.

9ـ حموى، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، ]بى تا.[

10ـ خاماچى، بهروز، شگفتى‌هاى سبلا‌ن، تبریز، ایران ویچ، 1370.

11ـ رازى، ابوالفتوح )حسین بن على بن محمد بن احمد الخزاعى النیشابورى(، تفسیر روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، آستان قدس رضوى، 1366.

12ـ شهرستانى، محمد عبدالكریم، الملل و النحل، بیروت، ]بى تا.[

13ـ صفرى، بابا، اردبیل درگذرگاه تاریخ، تهران، دانشگاه آزاد اسلا‌مى، 1370.

14ـ عبدالستار عثمان، محمد، مدینه اسلا‌مى، ترجمه على چراغى، امیر كبیر، 1376.

15ـ عزتى، ابوالفضل، آموزش و پرورش اسلا‌مى، آثار بعثت، 1356.

16ـ قدامه بن جعفر، الخراج، ترجمه و تحقیق حسین قرچانلو، تهران، البرز، 1370.

17ـ ماركوارت، یوزف، ایرانشهر، ترجمه مریم میر احمدى، تهران، اطلا‌عات، 1373.

18ـ مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1363.

19ـ مفرد كهلا‌ن، جواد، گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیرى ایران، تهران، نگین، 1357.

20ـ مقدسى، محمدبن احمد، رحله‌ى المقدسى )احسن التقاسیم فى معرفه‌ى الا‌قالیم(، بیروت، دراسات و النشر، 2003م.

21- ـــــــــــ، احسن التقاسیم فى معرفه‌ى الا‌Cقالیم، ترجمه علینقى منزوى، مؤلفان و مترجمان، ]بى تا.[

22ـ وكیلیان، منوچهر، تاریخ آموزش و پرورش در اسلا‌م و ایران، دانشگاه پیام نور، 1377.

23ـ یعقوبى، ابن واضح، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، 2536.

24ـ یار شاطر، احسان، دانشنامه ایران، شماره 11 .