با خيال ايران

حميد ايزدپناه (صفا)


شب به تاراج خيال، خواب آمد


خواب آشفته پر رنج و ملال


تا فرو بستم چشم، گردبادى ز خيال


خواب درمانده بى حاصل را


راند از چشمم تا شهر غم و بيدارى!


پس از آن با خود گفتم،... دگر آسوده شدم من از اين خواب و خيال





ناگهان باز خيالى ديگر، باز پيدا شد از پنجره خاطره ها


داد زد آى!!... فلانى!! منم، اينجا هستم... آشناى تو خيال.


خواستم از سر خود واكنمش


دست را سايه چشمان كردم، تا از او راحت و آسان گذرم


گوش را هم به فراموشى غفلت دادم... تا كه نشنيده بگيرد فرياد


ليك فرياد دگر بار خيال،... پاره كرد، آنچه تنيدم با خويش





گفت از من چه گريزى... چرا؟ نك در آغوش منى


با من آرام بگير، با من آرام بگو قصه تنهايى خود


من رفيق تو و همراه تو هستم شب و روز... همنشين تو به هر بوم و برم


... گفتم اين وسوسه ها...؟ من كجا همره و همپاى توام؟


... من كجا بسته انديشه و سوداى توام؟


گفت: من لحظه اى از خيل خيالم.، كه از آن سوى غبارين زمان آمده ام


از سپيده دم هستى و خيال و انسان


از وراى گذر انديشه بى تاريخى... تا گذر راه زمان و تاريخ


بودم و هستم... تو نيز نشانى ز منى


من. خيال وطنت ايرانم!


مهر آيينى را، كلك من بر نظر و رهگذر مهر نوشت


من به زرتشت نمودم ره مزدايى را


من به جمشيد ره و رسم جهاندارى آموخته ام


كوروش از من هنر و رسم جهاندارى با دادگرى آموخت


يا همان عدل و جهاندارى نوشروانى


پس از آن،... آنهمه زمزمه ها كه ز تاريخ سرودند


همچو فردوسى توسى و يا حافظ، همه تصوير خيالى است ز من


من از آن كوى به اى سوى زمان آمده ام


تا به دلجويى تو قصه كنم از ايران


تا در آغاز بهار و نوروز...


سفره رنگين بكنم از هفت سين


من خيال وطنت ايرانم


مير نوروز خيال


همه جا فرمان راند: سفره عطرآگين، رنگين بشود از هفت سين:


سمنو سنجد سنبل سكه و سبزى و سيب


هفمين سين، سرود خوشى از حافظ بود كه به تلميحى گفت


«ساقيا آمدن عيد مبارك بادت وان مواعيد كه كردى مرواد از يادت


شادى مجلسيان در قدم و مقدم تست جاى غم باد مر آن دل كه نخواهد شادت


شكر ايزد كه ز تاراج خزان رخنه نيافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت.»


باز بر بال همايونى سيمرغ خيال


از بلنداى دماوند به هر جا كه نگه مى كردم


يعنى از آبى درياى جنوب تا به درياى خروشان شمال


از خراسان تا غرب، از كران تا به كران، سرزمينم ايران


همه جا جلوه فروردينى، همه جا شادى نوروزى بود


من در آغوش خيال... سرخوش از عشق و اميد... مى سرودم پر شور


جاودان ايران اين كشور پر نام و نشان ماندگار اين وطن پاك اهورايى باد


پاريس ـ فروردين 1385

 

   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .