درباره آذربایجان و آران و زبان آذربایجانی

نصرت‌الله جهانشاهلو

گزینش نام آذربایجان به جای آران

درباره آذربایجان و آران و زبان آذربایجانی نوشته‌ای روانه‌ خدمت كردم كه شاید به كار آید. در این باره بسیار می‌توان گفت و نوشت و اما آن چه من از آقای دكتر قاسم‌زاده وزیر خارجه دولت مساوات، ‌خود شنیده‌ام سندی بسیار آموزنده است.

هنگامی كه در سال 1311 خ. دانش‌آموز سال پنجم دبیرستان شرف بودم آقای دكتر قاسم‌زاده دبیر زبان فرانسه ما بود ( دو سال پس از آن او استاد دانشكده حقوق تهران و مشاور مسایل بین‌المللی وزارت خارجه ایـران شد). من كه درباره كشتار دسته جمعی خانواده رمانوف و انقلاب 1918 م. روسیه و برپایی دولت مستقل مساواتی در باكو و دیگر بخش‌های قفقاز از پدرم بسیار شنیده بودم و می‌دانستم آقای دكتر قاسم زاده در دولت مستعجل مساواتی‌ها وزیر خارجه بود، روزی در فاصله دو درس سود جس
تم و از ایشان اجازه پرسش خواستم. او نخست گمان كرد درباره زبان فرانسه است. اما همین كه من به آذربایجانی آغاز سخن كردم، خندان شد و گفت: پس شما آذربایجانی هستید؟ گفتم: بلی. گفت: چه پرسش دارید؟ گفتم: خواهش می‌كنم اگر چه كوتاه درباره تشكیل حزب مساوات و دولت آن بفرمایید. او گفت: پس از انقلاب 1918 م. هنگامی كه لنین سر رشته كار را در دست گرفت و حزب بلشویك اعلان آزادی مردم زیر یوغ تزاری را داد. ما در باكو، حزب ملی مساوات را برپا داشتیم و دولتی هم به همین نام تشكیل دادیم كه من وزیر خارجه آن شدم. چون گمان كردیم اگر به ایـران كه وطن گذشته‌مان بود ملحق شویم، می‌توانیم از شر روس‌ها رهایی یابیم، به مقامات ایرانی مراجعه كردیم و درخواست كردیم كه ما مردم آران را از نو به وطنمان بپذیرد. بدبختانه نه این كه از سوی آنان اقدامی نشد، پاسخی هم به ما ندادند.

از این رو حزب مساوات به حزب جوانان ترك مراجعه كرد كه آن هم سودی نداد. ما در این زمان نام سرزمین خود را آذربایجان نهادیم و گمان می‌كردیم به این دستاویز می‌توانیم خود را ایرانی معرفی كنیم و از الحاق دوباره به روسیه مصون مانیم كه آن هم سودی نداد و دولت سوویت از نو ما را جزو اتحاد شوروی به حساب آورد و حزب مساوات ما را سركوب كرد. من كه در آن زمان نسبت به دیگر رهبران حزب جوان بودم، از معركه گریختم و خود را به فرانسه رساندم و چند سالی در آن جا دنباله مطالعات حقوق را گرفتم و اكنون خوشبختانه در وطنم ایـران هستم. گمان نمی‌كنم سندی گویاتر از این باشد كه نخستین بار آران را مساواتی‌ها آذربایجان نامیدند، ‌آن هم برای الحاق به وطنشان ایـران.

اما درباره زبان آذربایجانی و آران

دولت‌هایی كه به مواد خام ارزان و بازارهای فروش فرآورده‌های صنعتی گران نیاز دارند، همواره در جست‌وجوی سرزمین‌ها و كشورهایی هستند كه گردانندگان آن‌ها فرمانبردار باشند. از این رو از وجود كشورهای بزرگ و صنعتی و مردمی نیرومند و خودگردان ناخشنود و بیمناكند. فرمانروایان آزمند این كشورها برای رسیدن به مقصود خود اختلاف‌های نژادی و زبانی را كه بتواند به جدایی و پراكندگی ملت‌ها كشیده شود برمی‌انگیزند و دامن می‌زنند. یكی از دستاویزهای بیگانگان و دست‌نشاندگان آگاه و ناآگاه آنان در میهن ما ایـران از دیرباز تاكنون، زبآن‌های كردی و آذری است كه در باختر ایـران كردها و آذری‌ها و زنگانی‌ها ] زنجانیان[ بدان سخن می‌گویند.

درباره‌ زبان كردی و گویش‌های آن نیازی به آوردن دلیل و یادآوری كارنامه كهن میهنمان نمی‌بینم. چون بدون شك كردها یكی از تیره‌های ششگانه و یا نه گانه مردم ماد هستند كه نخستین دولت باستانی ایـران را در سرزمین كنونی برپا كردند و گویش‌های كردی بخشی از زبان پهلوی است و كردها هر جای این زمین خاكی زندگی كنند، خواهران و برادران ایرانی ما هستند كه به سبب‌های سیاسی و نظامی در روزگارانی از ما جدا شده‌اند.

زبان آذری ـ با آن كه در این باره دو تن از فرزانگان میهن‌مان، استاد دكتر تقی‌ارانی و استاد احمد كسروی گفته و نوشته‌اند، نیاز دیدم كه پیش از بحث درباره‌ آن، كمی به آغاز و دگرگونی و محتوای زبان آذری كنونی بپردازم.

پیش ازا آن كه سلجوقی‌ها از فرارودان به خراسان و دیگر بخش‌های ایـران زمین هجوم آورند، در باختر سرزمین ما، ساوه و زرند و قزوین و خرگان و همدان و زنگان و آذرپادگان و آران مردم ما به زبان تركی آشنا نبودند و بدان گفت‌وگو نمی‌كردند، بهترین شاهد مدعا آثار نویسندگان و چكامه‌سرایان و نام روستاها و شهرك‌ها و كوه‌ها و رودها به ویژه نیازمندی‌های زندگی و افزارهای تولیدی كشاورزی و صنعتی است كه همه نام‌های اوستایی و مادی و پهلوی داشته‌اند و هنوز نیز دارند.

با نظری كوتاه به سفرنامه‌ها و نوشته‌های تـاریخ‌ نویسان تا سال‌های سده هفتم هجری به خوبی روشن می‌شود كه نه تنها مردم باختر ایـران پیش از هجوم سلجوق‌ها كه سال‌ها پس از آن نیز، هم‌چنان با گویش پهلوی ] فهلوی[ سخن می‌گفتند.

ابن‌ندیم محمد بن‌اسحاق معروف به وراق كه در سال 378 هجری در گذشت در الفهرست، از دانشمند بزرگ و به نام ایـران‌زمین و جان باخته سال 145 هجری، روزبه‌ ابن‌ مقفع، روایت می‌كند كه مردم ایـران به گویش‌های دری و فارسی و پهلوی و خوزی سخن می‌گویند و پهلوی را زبان مردم بخش‌های اسپهان و ری و همدان و زنگان و ماه نهاوند و آذرپادگان می‌داند. ا
بن حوقل ابوالقاسم محمد بغدادی كه از سال 331 برای سیاحت و تجارت از بغداد بیرون شد و در مدت 28 سال از سرزمین‌های اسلامی دیدار كرد، در كتاب خود به نام المسالك و الممالك زبان مردم آذرپادگان را فارسی، مانند زبان همگانی مردم ایـران دانسته است. ابوالحسن علی‌بن حسین مسعودی كه در سال 346 درگذشت در كتاب خود به نام التنبیه و الاشرف كه گویا در سال 332 نوشته است، گویش‌های پهلوی و دری و آذری را زبان فارسی و زبان همه مردم ایـران نوشته است، مقدسی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمدبن‌ابی‌بكر جغرافی نویس كه هم‌زمان سامانیان می‌زیست و خود بیشتر سرزمین‌های ایـران و از آن میان آذرپادگان را پیموده است، گویش‌های مردم ما را هشت‌گانه می‌داند و از آن مردم آذرپادگان را پهلوی می‌نویسد و آن را فارسی منغلقه می‌نامد. حمدالله مستوفی جغرافی‌دان كه در 750 هجری در گذشت و خود در قزوین می‌زیست و بارها به زنگان و بخش‌های آذرپادگان سفر كرده است و نزهه‌القلوب گویش مردم تبریز و مراغه و زنگان را پهلوی می‌نویسد. از نوشته‌های دیگران هم‌چنین برمی‌آید كه مردم باختر ما كه اكنون برخی به گویش تركی آذری سخن می‌گویند، تا آغاز فرمانروایی صفویان گویش پهلوی داشته‌اند. چنان كه چكامه‌هایی كه از نیای صفویان در دست است به پهلوی همانند كردی است.

اكنون ببینیم كه دگرگونی در گویش پاره‌ای مردم باختر ایران از چه زمان و چگونه پدید آمده است. پیش از آن كه سلجوق‌ها به جنوب روی آوردند، پادشاهان سامانی پاره‌ای از تیره‌های ترك را به خدمت سربازی گرفتند كه نیا و پدر پادشاهان غزنوی انوشتكین و البتكین از آنان بودند. سران این تركان رفته رفته در دستگاه سامانیان به پایگاه‌های بالا رسیدند، تا جایی كه چون امیران و فرمانروایان به بخش‌هایی از قلمرو سامانیان گماشته شدند.

نخستین بار البتكین پدرِ مادر محمود غزنوی و سپس پدرش سبكتكین در قلمرو خود، دم از خود گردانی زدند و سرانجام توانستند پایه پادشاهی غزنویان را بنیاد نهند. تا این زمان اگر چه كم و بیش در خاور ایران تركان رخنه كرده بودند اما در زبان و گویش مردم ما دگرگونی پدید نیامد چون هنوز كوچ تیره‌های ترك انجام نگرفته بود.

اما تركان دیگری كه سلجوق‌ها نامیده می‌شدند، به خدمت سلطان محمود غزنونی درآمدند و در بخش‌های مرو و بخارا و خیوه جای گرفتند و جزو سپاهیان كمكی غزنویان به شمار آمدند.

پس از مرگ محمود در 421 ق، از آن جایی كه مسعود پسرش مردی افیونی و ناتوان بود، سلجوق‌ها بنای سركشی گذاشتند و پس از چند سال مدارا، سرانجام پس از دو نبردی كه میان نیروی مسعود و آنان در مرو در گرفت، بر خراسان چیره شدند. چنان كه طغرل بیك در سال 429ق نیشابور را پایتخت خود نامید و در 433 ری و گرگان و تبرستان و سپس در 434 اسپهان و در 446 آذرپادگان و در 448ق بغداد و سپس پارس و كرمان را نیز زیر فرمان خود گرفت.

ناگفته نگذاریم كه بیشتر تیره‌های سلجوق هنوز چادرنشین و بیابانگرد و دام‌دار بودند. از این رو، هر جا در میهن ما چراگاه‌های بهتری برای دام‌های خود سراغ كردند بدان جا روی آوردند و جایگزین شدند. آنان بیشتر در زرند و ساوه و خرگان و كنارهای قزوین و همدان و زنگان و آذرپادگان و آران جای گرفتند. پس از آن گروه‌های دیگر سلجوق به همراهی لـله‌های شاهزادگان سلجوقی به نام آتابیك به آذرپادگان و آران و فارس و كرمان رهسپار شدند. از این زمان بود كه رفته رفته زبان چیرگان و فرمان‌روایان تركان سلجوقی در میان مردم‌ ما كه ناچار به آن‌ها برخورد و داد و ستد داشتند رخنه كرد.

كسانی كه با زبآن‌ها و گویش‌های تركان در كشورهای گوناگون آشنا هستند و به ویژه گویش‌های تركی را می‌شناسند، می‌دانند زبانی كه در باختر كشور ما زیر تاثیر زبان تركان فرمان‌روا پدید آمده است، زبان ناب تركی نیست. چنان كه نه تنها بیش از سه چهارم واژه‌های زبان تركی آذری، زنگان و آذرپادگان، اوستایی و پهلوی و دری است، كه بسیاری از فعل‌ها نیز در این زبان ریشه اوستایی و پهلوی دارند كه با دستور زبان تركی صرف می‌شوند. به جوری كه یك زنگانی یا تبریزی و یا مراغه‌ای با زبان دگرگون یافته كنونی خود با یك ترك ازبك و تاتار و قرقز و كازاخ و .‌.‌. نمی‌تواند گفت‌وگو كند. آنان زبان یكدیگر را در نمی‌یابند، مگر زبان تركان تركیه را كم و بیش، آن هم به سبب دگرگونی زبان اشغالگران سلجوق و غز و نیز تاثیر زبان مردم سرزمین‌های اشغالی كه در آن واژه‌های فارسی و پهلوی و عربی و رومی و یونانی بسیار است.

نكته‌ای كه بیش از همه می‌تواند از دید علمی گویا باشد این است كه افزار تولید، خواه كشاورزی و خواه صنعتی و لوازم خانه، به هیچ رو دستخوش دگرگونی نشده است چون تازه واردان بیابانگرد و گله‌چران، در این باره چیزی نداشتند كه به مردم ما تحمیل كنند یا بیاموزند.

تیره دیگر ترك كه به همراه لشكر مغول پس از 616 به میهن ما تاختند، تاتارها بودند كه به نوشته پاره‌ای كارنامه‌نویسان نزدیك به یك پنجم سپاهیان مغول را تشكیل می‌دادند. بی‌شك نمی‌توان جایگزینی بسیاری از این تاتارها را در میهنمان در دگرگونی گویش‌ها بی‌تاثیر دانست.

كسانی كه از ناآگاهی و یا به سبب مقصدهای سیاسی بخشی از مردم ما را « ترك» می‌خوانند، نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بدانند كه پس از نبرد چالدران و زمان شاهی شاه تهماسب و به ویژه در استیلای افغآن‌ها كه ترك‌های عثمانی بخشی از باختر كشور ما را اشغال كردند، با درنده خویی و ددمنشی و بدرفتاری‌های خود، چنان تنفر مردم ما را برانگیختند كه در میان مردم ما، نام « ترك» هم‌ردیف كلمه « نادان» قرار گرفت، به جوری كه در زنگان هنگامی كه كسی را نادان می‌خوانند، ‌می‌گویند « تورك دی ‌وله گتسین» یعنی: ترك است، رها كن برود.

اما سلجوق‌ها پس از آشنایی نزدیك با فرهنگ مردم ایران بدان خو گرفتند و دل بستند. ‌چنان كه شاهان سلجوق كه از كناره آمودریا تا كنار دریای سپید (مدیترانه) فرمان‌روا بودند، در بزرگداشت فرهنگ ایران كوشیدند. تا جایی كه نظام‌الملك توسی، دانشگاه‌های نظامیه توس و نیشابور و بغداد را كه بزرگترین دانشگاه‌های آن زمان بودند و نقش بزرگی در پرورش دانشمندان بازی می‌كردند بنیان نهاد. خیام و عبدالرحمن خـازنی و دیگر یـارانشان به خـواست ملكشاه بـزرگتـریـن و دقیق‌ترین زیج را كه محاسباتش با دقیق‌ترین زیج‌های امروزی اختلاف چندانی ندارد برپا داشتند.

سراداران ایرانی، ارتش سلجوقیان را از وضع چریكی بیرون آوردند تا جایی كه الب‌ارسلان با چنین ارتشی كه تنها یازده‌هزار سرباز داشت،‌ ارتش بزرگ امپراتور روم خاوری « رومانوس دیوجانس» را كه بیش از دویست هزار سرباز رومی و یـونانی و گـرجـی و ارمنی و بلغاری و فـرانسـوی داشت، در
65ق در ملازگرد ( نزدیك دریاچه وان) تار و مار كرد و امپراتور روم را به اسارت گرفت و سپس همین ارتش توانست فلسطین را از چنگ مسیحیان به در آورد كه بهانه جنگ‌های دویست ساله صلیبی شد.

در زمان سنجر، خود سلجوق‌ها دچار سركشی گروه دیگر تركان كه « اوغز» یا « غز» نامیده می‌شوند گردیدند. ‌تا جایی كه سنجر در 548 در نزدیك مرو از این غزهای بیابانگرد و بربر شكست خورد و خود و همسرش اسیر شدند و مدت سه سال تا 551ق هم‌چنان در اسارت بود و تنها در این سال پس از درگذشت همسرش توانست بگریزد. غزها كه وحشی‌ترین قبیله آسیای میانه به شمار می‌آمدند، در ایران‌زمین از فرارودان تا باختر، تركتازی‌ها و كشتار بسیار كردند. به جوری كه زنان روستاهای زنگان ما هنوز پس از گذشت هشت‌صد سال، هنگامی كه فرزندان نافرمان خود را می‌خواهند بخوابانند، می‌گویند «یات، یوخسا، غزان گلر» یعنی : بخواب، ورنه غزان می‌آیند.

خوشبختانه غزها در سرزمین‌های میهن ما كمتر ماندند و بیشتر هجوم آن‌ها به سرزمین روم خاوری بود. چنان كه عثمان غازی سردار آنان در 699ق بسیاری از سرزمین روم خاوری را از چنگ سلجوق‌ها به در آورد ( نام كشور عثمانی نیز از نام همین عثمان غازی است). سرانجام سردار دیگر غز، به نام محمد فاتح در ماه خرداد 857 خورشیدی برابرماه مه 1453 م. كنستانتینوپل پایتخت روم خاوری را گرفت و برای همیشه این دولت را كه از سال 395 میلادی به دستور تئودر پدید آمده بود برانداخت. دولت تركیه كنونی، باقی مانده همان دولت عثمانی غزان است. از این رو مردم تركیه كنونی هیچ‌گونه خویشاوندی نژادی و خونی و سببی و نسبی با ما مردم ایـران، چه خراسانی و چه شیرازی و چه زنگانی و آذرپادگانی ندارند. جز پاره‌ای مردم بخش خاوری آن كه در درازای زمان از ما جدا شده‌اند.

اما سرنوشت آران
چنان كه می‌دانیم پس از جانفشانی‌های ارتش ایران و عباس میرزا و دیگر سرداران ایران چون حسینقلی خان معروف به باكوخان و حسن‌خان سردار ایروانی معروف به ساری ارسلان و ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر خان كاراباغ، آران با پیمآن‌های گلستان و تركمن‌چای سرانجام به دست روس‌ها افتاد و آن را یك جا ماورای قفقاز، « زاگافگازیا»، نامیدند تا در سال 1918 م. كه انقلاب اكتبر كامیاب شد، مردم اسیر روس‌ها گمان كردند كه زمان رهایی فرا رسیده است. از این رو گرجستان اعلان استقلال كرد و ارمنی‌ها حزبی به نام داشناك (راست) و آرانی‌‌ها حزبی به نام مساوات را بینان نهادند. مساواتی‌ها كه رهبرانشان همه مردانی دانشمند و میهن‌پرور بودند برای این كه بتوانند شاید از نو به میهن خود ایران بپیوندند یا دست كم خودگردان شوند، سرزمین خود را آذربایجان نامیدند، اما دریغ كه چنان نشد. انقلابیون كمونیست بیشتر سران مساواتی‌ها را كشتند و تنها چند تن توانستند از مهلكه بگریزند كه آقای دكتر قاسم‌زاده استاد دانشكده حقوق تهران و مشاور امور بین‌المللی وزارت امور خارجه ایران یكی از این سران مساواتی بود. در این جا یادآور می‌شویم كه تا سال 1918 م. چنان كه در بالا اشاره رفت، ‌آران هیچ‌گاه نام آذربایجان نداشته است و همه كارنامه‌نویسان ایران از آن همواره به نام آران یاد كرده‌اند و آران واژه‌ای است مادی كه سرزمین گرمسیر را می‌گویند چنان كه در دیگر گویش‌های فارسی گرمسیر و گرمسار و سمیران می‌نامند.

این سرزمین آران تا پیمان گلستان و تركمان‌چای همواره بخشی از ایران بوده است و فرمان‌روایان بخش‌های آن كه خان‌نشین نامیده می‌شدند، چون باكو و كاراباغ و شروان و گنجه شكی و داغستان هر یك جداگانه از سوی دولت ایران انتخاب می‌شدند و بیشتر فرمان‌روایان آن‌ها هم‌زمان سردار ارتش ایران نیز بودند. كسانی كه از « همه تركی» (پان تركیزم) دم می‌زنند، آب در هاون می‌كوبند و كسانی هم كه دم از آذربایجان یگانه و جدایی از ایران می‌زنند باز كم و بیش یا ناآگاهند یا زیر تاثیر دشمنان هردو مردم آذربایجان و آران‌اند. دشمان ایرانی، زمانی مردم آران را به زور از میهنشان ایران جدا كردند و به روز كنونی نشاندند. اكنون ناآگاهی چند سودای جدایی آذربایجان از ایران را در سر می‌پرورانند.

مردم آذربایجان هیچ‌گاه خود را جدا از ایران و غیر ایرانی نمی‌پندارند، به جوری كه در سرتاسر زنگان و آذرپادگان با چراغ اگر جست‌وجو كنید در میان همه روستاییان حتی یك تن و در میان شهری‌ها شاید جز تنها تنی چند گمراه را نمی‌توان یافت كه اندیشه جدایی از ایران را در سر بپروراند. مردم باختر ما در درازای زمان هنگامی كه نیاكان ما به ایران‌زمین آمده‌اند همواره در برابر هجوم متجاوزین آشور و اسكندر گجستك و تازیان بیابانگرد و فرهنگ برانداز و تركان عثمانی كینه‌توز نازدان و … همواره سپر بلای میهن خود ایران بوده‌اند و هم‌اكنون نیز هستند.

بخشی از مردم باختر ما كه اكنون به تركی آذری گفت‌وگو می‌كنند، همواره به فارسی می‌نویسند و به فارسی می‌خوانند. این كه گویا فارس‌ها به آنان ستم كرده‌اند و می‌كنند و آن‌ها را ناچار می‌كنند به فارسی بگویند و بنویسند، افسانه نابخردآن‌های بیش نیست. این افسانه در دوران فرمان‌روایی یك ساله فرقه دموكرات آذربایجان ساخته و پرداخته ما فرمان‌روایان آن بود كه من خود یكی از افسانه‌پردازان آن بودم، كه اكنون به دست گروه كوچی ناآگاه و پاره‌ای آلت دست بیگانگان افتاده است و بدون این كه بدانند چه آینده شومی در انتظار آن‌هاست نابخردانه آن را به زبان می‌آورند و تبلیغ می‌كنند. وضع نابه سامان كنونی و آینده تاریك مردم رزمین‌هایی چون افغانستان و فرارودان و آران، كه در زمآن‌های گذشته با دسیسه‌های بیگانگان از ما جدا شده‌اند باید مایه عبرت ناآگاهان كنونی گردد. در آلمان و از آن میان در برلن، چند تن از این گروه
(طرفداران تجزیه آذربایجان) هستند كه در میان ایرانیان به ویژه آذربایجانیان آبرویی ندارند. به جوری كه آشكارا جرات گفتن نظریات خود را هم ندارند. به نظر بنده سر نخ این خیمه شب‌بازی در دست سردمداران آمریكاست كه به یاری ترك‌های تركیه و باكو انجام می‌گیرد و از ناشایستگی و نادانی گردانندگان حكومت اسلامی بهره‌برداری می‌كنند.
ما همگی باید در راه برپایی فرما‌نروایی آیین‌های مترقی برای همه ملتمان كوشا باشیم به جوری كه همه مردم در ایران‌زمین از حق قانونی برخوردار و به وظیفه خود در برابر دیگران و میهن آشنا باشند. تاكنون در نتیجه ولنگاری مشتی روشنفكر‌نمای كم كار و پر مدعا،‌ مردم ما چنان كه باید به حق و وظیفه خود آشنا نیستند. پیداست مردمی كه به حق و وظیفه خود در میهن خود آشنا نباشند نمی‌توانند قانون را هر اندازه هم مترقی و فراگیر باشد نگاهدارند. بهترین نمونه، قانون اساسی مترقی صدر مشروطیت ایران است كه نیاكان ما با خون دل و با قیمت فدا كردن جان خود به دست آوردند، اما چون به حق و وظیفه خود آشنا نبودیم نتوانستیم آن را نگاه‌داریم و از آن بهره‌مند شویم، به جوری كه هر از راه رسیده خودكامه یا روشنفكر‌نمایی بخشی از آن را از دستمان به در آورد و سرانجام به روز كنونی افتادیم. ما باید از پراكندگی به هر اسم و رسمی باشد بپرهیزیم و در راه برقراری فرمان‌روایی قانون در ایران زمین بكوشیم.

در پایان یادآور می‌شویم كه مردم آران كه اكنون آذربایجان نامیده می‌شود هم‌میهنان ایرانی و خواهران و برادران ما هستند و دسیسه‌های بیگانگان و گذشت زمان هیچ‌گاه مهر آنان را در دل ما كم نكرده است و آغوش مام‌میهن و مردم ما همیشه برای بازگشت آنان به میهن خود ایران باز است. برآنان است، اكنون كه از بند روس‌ رهایی یافته‌اند با روش مردم‌سالاری راه آینده خود را بازیابند.

* در این مقاله از زبان رایج در آذربایجان، بـا نام‌های آذربایجانی، تركی آذری، آذری و از ساكنان آذربایجان بـا نام‌های آذربایجانی و آذری، یاد شده است.