داستان عشق حماسی یک جوان ایرانی اقتدارگران جمهوری اسلامی را به زانو در آورد – دامون گلریز


#SOSAli

فوت علی اکبر رفسنجانی متاسفانه بر روی اعتصابات زنجیره ای زندانیان سیاسی سایه افکنده است. بدین جهت لازم است که بار دیگر توجه افکار عمومی را به این مهم جلب کنیم.

یک فرد، آرش صادقی، توانست با اعتصاب غذایش مردم را گرد هدف خود متحد سازد و آیت الله های ایران را به تسلیم وادارد، بزرگترین حرکت اعتراضی مسالمت آمیز از زمان شکست “جنبش سبز” در ۱۳۸۸، که این بار با موفقیت توام بود.

ترکیبی از سه عامل نیرومند به حصول چنین نتیجه ای کمک کرد: اول، اعتصاب غذایی که آرش برای آزادی همسرش شروع کرد، اسطوره ایرانی را که مطابق آن عاشق حاضر است جان خود برای معشوقش فداکند در اذهان زنده کرد و تجلی و تجسم امروزی به آن بخشید. این عامل که ریشه ای عمیق در ادبیات اساطیری ایرانی دارد، نیروی متحد کننده شگرفی را در میان جریانهای سیاسی مختلف به وجود آورد.
دوم، اینترنت، که به عنوان وسیله سرکوب و اتهام زنی و فشارعلیه دگراندیشان توسط قدرتمداران عمل می کرد، این بار به شکل وارونه ای به ابزار فشار علیه همان قدرتمداران تبدیل شد. پخش خبر در رسانه های اجتماعی افکار عمومی را به هیجان در آورد و صاحبان قدرت را به شدت تحت فشار قرار داد.
و بالاخره، عامل سوم: در عصری که عملیات انتحاری در سراسر جهان به نفرت پراکنی و عدم اعتماد و تفرقه میان آدمیان دامن می زند، فدا کردن جان (بدون کمربند انتحاری و خشونت) برای آزادی معشوق، در واقع بازتعریف مطلوب عمل قهرمانانه تلقی شد. این عناصر، بر روی هم به پدیدار شدن هشتگ “آرش را نجات دهیم” #SaveArash منجر شد، که چند روزی به صورت پیام رایج درتوییتر در آمد و دیکتاتوری را ناگزیر از قبول درخواستهای آرش کرد.

آرش و گلرخ علیه دیکتاتوری
آرش در شصتمین روز اعتصاب غذایش، چنین نوشت: ” روزی که آغاز این اعتصاب بود خواسته ام را با آزادی یگانه عشق زندگی ام پیوند زدم، با اعتقاد به ستمی که بر او رفته تمام این روزها را برای من قابل تحمل کرده است…” . این دگراندیش و دانشجوی فوق لیسانس فلسفه در اواخر اکتبر سال گذشته در اعتراض به زندانی شدن همسرش، گلرخ، دست به اعتصاب غذا زد. گلرخ به جرم “نشر کاذیب” در فیس بوک و “داستان منتشر نشده” حاوی شرح اجرای وحشت آور حکم سنگسار (که طی بازرسی منزل پیداشده بود)، به شش سال حبس محکوم شده بود. گلرخ در این داستان واکنش عاطفی زن جوانی را که فیلم “سنگسار کردن ثریا م.” را تماشا می کند، شرح می دهد.

طبق گزارش سازمان عفو بین الملل، گلرخ به اتهام “توهین به مقدسات اسلامی” در ٢۴ اکتبر ٢٠١۶ زندانی شد. همان روز، آرش که خود زندانی بود، اعتصاب غذایش را شروع کرد . چندماه پیش از آن، وی به ١۵ سال حبس محکوم و در ماه مه به زندان بدشهرت اوین منتقل شده بود. دلیل محکومیتش ازجمله این بود که در صفحه فیس بوکش انکار هولوکاست و حمایت رژیم تهران از اسد را محکوم کرده بود. وی طرفداران سردار عارف” (قاسم سلیمانی، سرلشگر سپاه) را به “لعنت ابدی” نفرین کرده بود. قضات دادگاهای اسلامی وی را به “… تبلیغ علیه نظام، تبانی علیه امنیت داخلی و “توهین به آیت الله خمینی”، بنیانگذار جمهوی اسلامی، متهم کردند. شکایت مطروحه علیه وی عمدتا برپایه اطلاعات صفحه فیس بوک او و آنچه که سازمانهای اطلاعاتی رژیم از اینترنت علیه وی توانسته بودند کسب کنند، تنظیم شده بود.

تولد دوباره حماسه اساطیری
ادبیات اساطیری ایران پراز حماسه ها و داستانهای عشقی است. یکی از قدیمی ترین اینها داستان عشق ویس و رامین است . خلاصه آن چنین است: ویس دختر پادشاه غرب ایران بود که از از پادشاهی های متعددی تشکیل می شد. رامین برادر پادشاه شرق ایران، شاه موبد، بود. شاه موبد ویس را به زنی خود خواسته و به دربار خود برده بود. اما دل ویس نزد رامین بود. آنها از کودکی باهم بزرگ و تربیت شده و به هم دلبسته بودند. بعد از اینکه شاه موبد از این امر اطلاع می یابد ویس را در قصر زندانی می کند. سپس، برادرش، رامین را به جنگ رومیان می فرستد. اما، رامین در نیمه راه ماموریت، به بهانه بیماری ماموریت جنگی را ترک می کند و به قصر برمی گردد. با قبول خطر جانی مخفیانه از حصار بالا می رود تا نزد ویس برود و درکنار او باشد. برای خیلی ها، انگیزه آرش صادقی در اعتصاب غذا و فدا کردن جان خود در راه همسرش روایت امروزی عشق ویس و رامین است. این تشبیه ذهنی، احتمالا به شکل ناخودآگاه، در همه جریانهای سیاسی که از زمان جنبش سبز ازهم جدا شده بودند، احساس هم بستگی بی سابقه ای را با آرش به وجود آورد.

اینترنت به عنوان منبع خیر و شر
آرش در نامه اش چنین نوشت: ” مطالباتم از خواست آزادی بی قید و شرط گلرخ به عشق تمام زندانیان سیاسی دیگر پیوند خورده است و اکنون خود را قلمه زده به تنه تنومند آن عشق میدانم که دو ماه است من را امیدوار و سرپا نگه داشته است. بدین طریق، آرش به خواست و آرزویش جنبه همگانی داد و آنرا به نفع عمومی مرتبط ساخت. چه کسی می توانست مخالف آن باشد؟

به یکباره سیلی از توییترها با هشتگ “آرش را نجات بدهیم” #SaveArash به صورت خودجوش به جریان افتاد. ظرف مدت کوتاهی بیش از نیم میلیون هشتگ در سراسر توییت شد. نمایندگان کنگره در واشنگتن، سیاستمداران اروپا و رسانه های غرب با آرش اعلام هم بستگی کردند و با بسیج افکار عمومی بر دولت ایران فشار وارد آوردند، تا اینکه رژیم تسلیم شد و ٧٢ روز پس از شروع اعتصاب غذا به فرا خوان “آرش را نجات بدهید#” تن در داد. گلرخ، همسر وی آزاد شد و با موافقت آرش به او سرم وصل شد. رسانه های اجتماعی که قبلا باعث زندانی شدن گلرخ شده بودند، اکنون وسیله ای برای آزادی وی گردیدند.

اما، به راستی چرا رژیمی که در نقض حقوق بشر ید طولانی دارد، نگذاشت که آرش بمیرد؟ برای اینکه صاحبان قدرت نسبت به عواقب سیاسیی که شهادت آرش ممکن بود برای خودشان به وجود آورد، حساسیت نشان می دهند. رژیم به صدمه ای که مرگ یک مبارز مسالمت جو در زندان ممکن است به وجهه و اعتبار بین المللی اش وارد آورد کاملا فاقد حساسیت نیست. این حساسیت چیزی است که می تواند برای استیفای حق و عدالت برای ایرانیان دربندی که شجاعانه درراه احیای آزادی های غصب شده شان تلاش می کنند، مورد استفاده قرار گیرد.

در عصرما، که جریانهای اسلامگرا از طریق ترور و بمب گذاری های انتحاری جان انسانهای بیگناه بسیاری را می گیرند، حرکت قهرمانانه مسالمت آمیز “آرش را نجات بدهیم” علیه دیکتاتوری مذهبی منبع الهامی شد برای حرکتهای مشابه دیگر. درپی تجربه آرش، هشتگ اس او اس علی #SOSAli ، در اعتراض به اسیدپاشی بر روی خانمها راه افتاد. هشتگ بعدی، “سعید را آزاد کنید” #FreeSaeed خواهد بود که علیه بهره کشی از کودکان به مبارزه برخاسته است. حرکتهای دیگری درراه است. [عکس گذاشته شود].

تا انتخابات ریاست جمهوری در ایران شش ماه مانده و اعتراضات زنجیره ای طی این مدت می تواند شیوه ای نویدبخش برای آزاد کردن زندانیان سیاسی- عقیدتی باشد. آرش نیز در پایان نامه اش به چنین احتمال امیدبخشی اشاره کرده است: “ترجیح میدهم شرافتمندانه بمیرم تا تن به ظلم و ذلت بدهم شاید که مرگ من آغازی بر پایان بی قانونی و خشونت ساختاری در میهنم باشد”.

در آستانه شصتمین روز از اعتصاب اعتراضی ام به بی قانونی، خشونت و بی رحمی هستم. روزی که آغاز این اعتصاب بود خواسته ام را با آزادی یگانه عشق زندگی ام پیوند زدم، با اعتقاد به ستمی که بر او رفته تمام این روزها را برای من قابل تحمل کرده است. مطالباتم از خواست آزادی بی قید و شرط گلرخ به عشق تمام زندانیان سیاسی دیگر پیوند خورده است و اکنون خود را قلمه زده به تنه تنومند آن عشق میدانم که دو ماه است من را امیدوار و سرپا نگه داشته است.

دامون گلریز پژوهشگر مطالعات صلح و امنیت بین المللی در مدرسه عالی لاهه و ستون نویس مجله بلژیکی کناک است.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است