بحثی مبنایی در زمینه بازدارندگی هسته‌ای : احمد شیرزاد ، بحثی در سیاست دفاعی به همراه پاسخی به انتقادات محمد سهیمی در بحث هسته ای


در پی میزگردی با عنوان «درباره‌ی یک توافق» که با شرکت اینجانب باتفاق آقایان دکتر صادق زیباکلام و دکتر داود هرمیداس باوند در تاریخ ۲۶ آذر در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تشکیل شد، موجی از حملات سازماندهی شده راستگرایان افراطی به رهبری خبرگزاری فارس علیه نگارنده و آقای زیبا کلام به راه افتاد. (فایل صوتی سخنان بنده در این میزگرد را اینجا ببینید.) بخش اعظم نکات مطرح شده در این موج تبلیغاتی خارج از عرف و ادب ژورنالیستی بود که من بنای پرداختن به آنها را ندارم. البته بحث بر سر مسایل مطرح‌شده را به نفع جامعه می‌دانم و در شرایط مقتضی به تشریح و تبیین گفته‌ها و نظراتم خواهم پرداخت.

در این میان در معدود مواردی اظهارات و نقدهای متفاوتی نیز از جانب برخی کارشناسان یا شخصیت‌های دلسوز و معتبر نیز مطرح شده است که پاسخگویی به آنها و گشودن باب بحث و تبادل نظر در مورد آنها می‌تواند روشنگر افکار عمومی باشد. از آن جمله است مقاله‌ای که استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمد سهیمی در تاریخ ۱۳/۱۰/۱۳۹۳ در فضای مجازی منتشر کردند، که هدف از این نوشته توضیح و پاسخ­گویی به مطالب مطرح شده در آن مقاله است.

این نوشته در دو بخش ارائه می شود. بخش نخست توضیحات من در مواردی است که ایشان نظرات مرا نادرست انگاشته ­اند که در ۹ فراز به ترتیبی که ایشان آورده ­اند دنبال شده است. اجمالاً در این ۹ بخش من اختلاف اساسی در دیدگاه­های ایشان با خود نمی­ بینم و نکات ایشان را بیشتر ناشی از سوء برداشت و یا باریک بینی­ های توجیه ­ناپذیر می­دانم. اما بخش دوم از این نوشته تحلیل مفصل و کاملی است در موضوعی که به زعم نگارنده اختلاف اصلی دیدگاههای ما را رقم می­زند. این موضوع به بحث سیاست دفاعی یا بازدارندگی هسته ­ای مربوط است که دیدگاههای متفاوتی نسبت به آن وجود دارد. چنانچه خواننده  فقط به این بحث علاقه­ مند است می تواند مستقیماً بخش دوم را بخواند.

 

 

بخش نخست: ایرادهای نا­بجا
(پاسخی به انتقادات دکتر محمد سهیمی در بحث هسته ای)

۱-  یک تناقض

آقای سهیمی در مقدمه مبسوطی به تشریح مواضع مغرضانه جناح جنگ ‌طلب راست افراطی و لابی حامیان اسرائیل در آمریکا و اروپا بر ضد جمهوری اسلامی ایران پرداخته‌اند و ایضاً به تبلیغات ضد ایرانی بلندگوی عربستان سعودی در وبسایت العربیه اشاره کرده­اند. با این تحلیل ایشان کمترین مخالفتی ندارم، به خصوص آنجا که به عملکرد این بلندگوها در «کوبیدن طبل اعمال تحریم‌های اقتصادی جدید بر ضد ایران، وحشت‌پراکنی درباره‌ی پدیده‌ی خیالی ایران مجهز به سلاح هسته‌ای و اغراق درباره‌ی وسعت برنامه هسته‌ای ایران» اشاره دارند. فقط سؤالی که برای من پیش می‌آید آن است که اگر همه مدافعان ایران مثل جناب آقای دکتر سهیمی، در انتهای مقاله ایشان، معتقد بودند که “تحت چنین شرایطی باتوجه به عدم دسترسی ایران به سلاح‌های مدرن، وجود یک برنامه محدود غنی‌سازی اورانیوم در ایران، علیرغم غیراقتصادی بودن آن، به عنوان یک نیروی بازدارنده برای جلوگیری از حمله به ایران ضروری است”، و این عقیده را به همین صراحت نیز بیان می‌کردند، آن گاه طرفین مذاکره با ایران برای اثبات نظامی بودن برنامه هسته‌ای ایران نیازی به دلیل  یا بیّنه داشتند یا آنچه مد نظرشان بود را اثبات شده می‌دیدند؟

جهت اطلاع آقای دکتر سهیمی عرض می‌کنم که حتی در بدترین شرایط مذاکره با غربی‌ها در زمان آقای جلیلی و اصولاً در تمام مدتی که از باز شدن پرونده‌ هسته‌ای ایران می‌گذرد هیچ یک از مقامات رسمی ایران کلمه‌ای از اینکه برنامه هسته‌ای ایران یک تمهید تدافعی و بازدارنده برای جلوگیری از حمله به ایران است سخن نگفته­اند. در این باره در بخش اول به تفصیل نوشته ام. اما به نظر می‌رسد تلاش‌های قلمی جناب آقای دکتر سهیمی، آن­طور که خود ایشان گزارش فرموده‌اند، برای نفی «وحشت آفرینی غربی‌ها از ایران هسته‌ای» با نظریه آخر ایشان در مورد «استفاده از یک برنامه غنی‌سازی محدود به عنوان یک نیروی بازدارنده» در تناقض است.
۲- یک ربط بی ربط

در همان مقدمه، آقای دکتر سهیمی از تأیید برخی از نظرات اینجانب توسط گروهی که آنها را «اپوزیسیون همسو» نامیده‌اند یاد کرده‌اند. گویا آن­طور که ایشان نقل کرده‌اند گروه یاد شده موافق تداوم تحریم‌های کمرشکن و تداوم تنش در روابط ایران و آمریکا هستند. من در جریان این قبیل بحث‌ها در خارج از کشور نیستم و متأسفانه کثرت مشغله دانشگاهی به من فرصت مرور مفصل نظرات گروه‌های متنوعی که در خارج از کشور فعالیت دارند را نمی‌دهد. از این که جناب دکتر سهیمی در انتهای یادداشت خود به بنده لطف داشته و گوشزد کرده‌اند که سخنان من از جنس سخنان آنان نیست از ایشان سپاسگزارم و این نکته را تایید می‌کنم. امیدوارم تصور نشود که قصد تطهیر خود را دارم، اما یادآور می‌شوم پس از امضای توافق‌نامه مقدماتی ژنو زمزمه‌هایی از درون کنگره آمریکا مبنی بر برقراری تحریم‌های جدید به گوش رسید. در آن زمان من در یادداشت صریحی در روزنامه شرق پیشنهاد دادم که به محض وقوع چنین امری تیم مذاکره‌کننده‌ی ایرانی باید بی­درنگ میز مذاکرات را تا اطلاع ثانوی ترک کنند. هنوز هم بر همین نظر هستم و به عنوان یک ایرانی مغرور حاضر نیستم نماینده‌ی کشورم را بر سر میز مذاکره‌ای ببینم که طرف مقابل ادب لازم نسبت به دولت و ملت ایران را رعایت نکرده باشد.

با این وجود حس ناخودآگاهی از لا به لای جملات جناب سهیمی به خواننده دست می‌دهد که گویی ایشان برخی دق و دلی‌های قابل درک در خارج از کشور را در برابر دوستانی در داخل تخلیه کرده‌اند که به اندازه‌ی کافی در معرض حملات تندروهای راست قرار گرفته‌اند و آنچه کم ندارند سنگ‌های پرتاب شده به سمت ایشان است. امیدوارم این حس درست نباشد؛ از دوستانی مثل جناب سهیمی این انتظار نمی‌رود که ظاهربینانه به خاطر تأیید این و آن کسی را محکوم کنند. ما در اینجا به اندازه کافی سیلی می‌خوریم که چرا حرف‌هایی را زده‌ایم که ممکن است برخی آنها را از زوایای دیگری کسان دیگری هم زده باشند. کم لطفی دوستان آن سوی آب تنها چیزی است که بدان هیچ نیازی نیست!
۳– موضع اصلاح طلبان

جناب سهیمی در ادامه همان فراز فرموده‌اند: «صحبت‌های ایشان [شیرزاد] موجب شد حملات شدیدی به اصلاح­طلبان از طرف راست افراطی در ایران صورت گیرد. در این حال مواضع ایشان باعث شادی اپوزیسیون همسو با راست افراطی، نئوکان‌ها و لابی اسرائیل … شد».

جهت اطلاع ایشان و دیگر دوستان عرض می‌کنم که اینجانب هرگز اعلام نکردم که آنچه می‌گویم مواضع اصلاح طلبان است، در عین آنکه هیچ تناقضی میان نظراتم با اصول تفکرات اصلاح طلبان نمی‌بینم. واقعیت این است که مجموعه‌ی اصلاح طلبان در بحث مشکلات سیاسی ناشی از تحریم‌ها، ضرورت پرهیز از مواضع تندروانه در سیاست خارجی و گام برداشتن به سمت تنش‌زدایی در روابط بین‌المللی به خصوص در بحث هسته‌ای کم و بیش با هم هم­داستان هستند و موضع بنده نیز با آنان یکی است. اما در بحث مفید بودن یا نبودن فناوری هسته‌ای به آن شکلی که در ایران دنبال شده‌است، موضع مشخصی ندارند. البته این تنها موردی نیست که جنبش اصلاح طلبی نسبت به آن موضع مشخصی نگرفته است. در بحث‌های مرتبط با محیط زیست، از جمله فاجعه خشک شدن دریاچه ارومیه، رودخانه زاینده‌رود و بسیاری از زیست بوم‌های آسیب‌دیده نیز مجموعه شناخته شده سیاسیون اصلاح‌طلب ساکت بوده­اند. این البته به نظر من چندان مطلوب نیست، اما شاید چنین چشم­داشتی از جنبشی که به شدت درگیر تنش‌های سیاسی بر سر امکان ادامه فعالیت خود هست، واقع‌بینانه نباشد.

به زعم اینجانب از اصلاح‌طلبان به مثابه صادق‌ترین نیروهای سیاسی ایران که به منافع اساسی مردم وفادارند تنها این توقع بجاست که از جنبش‌های پیشروانه در زمینه‌هایی مثل حقوق زنان، حفظ محیط زیست، حفظ میراث فرهنگی و امثال آن به موقع حمایت کنند. تصور اشتباهی است که آنان را پیشرو و خط­‌شکن در هر زمینه‌ای به حساب آوریم. در عین حال هیچ­کدام از جنبش‌های اجتماعی پیشروانه محکوم نیستند که تا زمان همراهی همه‌ی اصلاح‌طلبان زمین‌گیر باقی بمانند و حرف‌های اساسی خود را مطرح نکنند.

در کنار این بحث کلی لازم به ذکر است که در هجوم تبلیغاتی راست‌های افراطی به اینجانب و جناب آقای دکتر صادق زیبا­کلام، بیشتر فشار سیاسی-تبلیغاتی آنان در مقابل دولت روحانی بود تا مجموعه‌ی اصلاح‌طلبان. هدف از این فشار آن بود که اصحاب دولت را وادارند تا به نحوی از مطالب ارائه شده توسط بنده و دکتر زیباکلام برائت جویند. همچنین آنها درصدد القای این فرض بودند که اظهارات بنده به ضرر فضای مذاکرات هسته‌ای است که هیچ مصداق واقعی ندارد. اما در هر حال هجوم راست­های افراطی به اصلاح طلبان توسط راست­گرایان افراطی تازگی ندارد و بهانه هم نمی‌خواهد. آقایان روزانه و به «قصد قربت» به «انجام تکلیف» می‌پردازند!
۴- ناموسی شدن مسئله هسته ­ای

جناب دکتر سهیمی این سخن مرا که برنامه هسته‌ای در ایران توسط اصولگرایان افراطی حالت یک موضوع «ناموسی» پیدا کرده است تایید کرده­اند، اما به نظر می‌رسد مفهوم این سخن را به گونه‌ی دیگری می­پذیرند. ایشان فرموده‌اند: “ناموس اینان قدرت سیاسی و کسب ثروت‌های افسانه‌ای … می‌باشد که راست­گرایان نگران از دست دادن آنها هستند”. من با این تعبیر موافق نیستم. مسئله‌ای که من روی آن تکیه دارم و به نوعی در اظهارات اخیر دکتر روحانی رئیس جمهور نیز در جمع مسؤولان اقتصادی کشور بیان شده بود آن است که فناوری هسته‌ای در ایران یک تابو نیست و نباید با آن به عنوان امری قدسی و ارزشی برخورد کرد. این چنین مواجهه‌ای با مسئله هسته‌ای آن را به یک موضوع حیثیتی و غیر قابل مذاکره تبدیل می‌کند که عملاً مذاکرات هسته‌ای را به بن بست می‌کشاند.

متأسفانه تأیید جناب سهیمی نسبت به عرض بنده به نحوی است که با محتوای مطالبی که من گفته‌ام در توافق نیست. من منظورم از بیان و نقد «ناموسی شدن مسئله هسته‌ای» گوشه و کنایه به راستگرایان نبود و بحثی جدی در این مورد مطرح کرده­ام که متأسفانه مورد عنایت آقای سهیمی واقع نشده است. این که کسانی در کشور به دنبال قدرت سیاسی و کسب ثروت­های افسانه­ای هستند و شاید در ذهنیت خویش آن را ناموس بپندارند ربطی به سیاست تبلیغاتی برخی از اصولگرایان افراطی و رسانه­های رسمی تحت کنترل آنان در مساوی دانستن سانتریفوژ با غیرت ملی ندارد. مغالطه­ای که جناب سهیمی در این باره کرده­اند تعجب برانگیز است! اگر هدف ایشان کنایه زدن به راست­های افراطی به جهت ثروت اندوزی و قدرت طلبی آنان است چه لزومی به تعریض ایشان به اظهارات من در موضوعی داشت که ربطی به نکته ایشان ندارد.

می‌خواهم عرض کنم که جناب ایشان از امهات مطالب من با بی‌رغبتی و کم‌توجهی عبور کرده‌اند و با بی‌انصافی تمام می‌گویند: “راست افراطی از صحبت‌های شجاعانه ولی عمدتاً اشتباه دکتر شیرزاد سوء استفاده کرده و …”. در ادامه بحث نشان خواهم داد که نکته‌گیری‌های ایشان در مواردی بسیار جزیی و نسبت به برخی از اطلاعات و داده‌های ارائه شده توسط اینجانب است. صرف‌نظر از درستی یا نادرستی این داده‌ها، با کدام معیاری یک شخصیت علمی و متخصص مثل دکتر سهیمی که در سالیان اخیر در صحنه سیاست نیز فعال‌تر شده‌اند، اخلاقاً به خود اجازه می‌دهند بدون ورود در محتوای مطالب اظهار شده صرفاً به برخی از اطلاعات جزیی و کم‌اهمیت که هیچ­کدام به کلیت مطالب اظهارشده خدشه‌ای نمی‌زنند بپردازند و قضاوت کنند که مطالب شیرزاد “عمدتاً اشتباه” است. گمان می‌کنم اگر خواننده‌ی بی‌طرفی به تمام مطالب ارائه شده توسط اینجانب و ایرادهای مطرح‌شده از سوی جناب دکتر سهیمی با دقت توجه کند، حداکثر نتیجه‌ای که ممکن است بگیرد آن است که دقت برخی از جزئیات مطرح‌شده قابل خدشه است؛ اما اتلاق صفت “عمدتاً اشتباه” بار معنایی قابل توجهی دارد که از انتقادات و اشکالات طرح شده از سوی جناب سهیمی چنین چیزی بر نمی‌آید.
۵- نظرسنجی از مردم

در بخشی از مطالب جناب سهیمی به ذکر نتایجی از یکی، دو نظرسنجی از مردم ایران در مورد برنامه هسته‌ای اشاره شده است. در این مورد هیچ تعریضی به نظرات اینجانب صورت نگرفته است. شاید طرح چند مورد انتقاد آقای سهیمی از بنده امکانی برای طرح ایده‌های ایشان در قالب یک مانیفست هسته‌ای فراهم کرده باشد. اشکالی نیست. اما خوبست خوانندگان توجه داشته باشند که حجم گسترده‌ی مطالب ارائه شده توسط جناب سهیمی با عنوان مطلب که “مروری بر نظرات دکتر احمد شیرزاد درباره‌ی برنامه هسته‌ای ایران” است تطابقی ندارد.

با این وجود اگر منظور جناب ایشان طرح این نکته باشد که برنامه هسته‌ای ایران مورد حمایت اکثریت مردم ایران است (هم­چنان­که حمایت از مذاکرات هسته‌ای مورد حمایت قاطع آنان است)، هیچ­کس منکر آن نیست که بخش قابل ملاحظه‌ای از جامعه‌ی ایران مثل هر کشور دیگری از افزایش قدرت نظامی و توانمندی دفاعی کشورشان حمایت می‌کنند و از همین زاویه نیز به مسئله هسته‌ای می‌نگرند. اما نکته اینجاست که اگر تمام معایب و مزایای این امر با هم و در یک فضای بحث آزاد به اطلاع مردم برسد، چه قضاوتی خواهند داشت. بنده همان سال ۸۲ به دوستان عرض می‌کردم که اگر از مردم ایران سئوال شود که آیا مایلید کشورتان به توانمندی استراتژیک هسته‌ای دست پیدا کند، به طور قطع اکثریت قاطع آنان جواب مثبت خواهند داد. اما اگر در همان حال از مردم سؤال شود که آیا حاضرید به تحمل ۵ درصد تورم سالیانه به خاطر برنامه هسته‌ای تن دهید، اکثریت قاطع آنان به زعم بنده پاسخ منفی خواهند داد. اما در هر حال فکر می­کنم وظیفه امثال بنده و آقای دکتر سهیمی دادن اطلاعات و تحلیل‌های صحیح به مردم است، حتی اگر آنان تحلیل و نظرگاه ما را موقتاً نپسندند.
۶- غنی سازی ۲۰ درصدی

فرازی را جناب دکتر سهیمی از بنده نقل کرده‌اند که درباره‌ی غنی‌سازی ۲۰ درصدی است. سپس داد سخن داده و صحبت مرا عجیب به حساب آورده‌اند. راستش را بخواهید آن نقل قول و آن سخنان برای من هم عجیب است! چون سخنان من نیست! من هرگز جمله‌ای به این مضمون نداشته‌ام که “سؤال من از ۱۰ سال پیش تاکنون این است که ایران اورانیوم ۲۰ درصد را برای چه می‌خواهد”، که مورد تمسخر جناب سهیمی قرار گیرم که “۱۰سال پیش بحثی درباره‌ی تولید اورانیوم به غنای ۲۰ درصد مطرح نبود”! لازم به ذکر است که نظیر چنین بحثی چندی پیش در مورد اورانیوم مورد استفاده در زیردریایی مطرح شده بود که به اورانیوم ۶۰ درصد مربوط بوده نه اورانیوم ۲۰ درصد و من آن زمان مطرح کردم که ما نیاز به این سطح از غنی‌سازی، یعنی ۶۰ درصد، نداریم. چون زیردریایی اتمی نداریم.

در همین نقل قول غلط و مخدوش از قول بنده آورده‌اند که ما هیچ جایی برای بهره‌برداری از اورانیوم ۲۰ درصد نداشته‌ایم. این درحالی است که همه آگاهان به موضوع هسته­ای ایران و از جمله نگارنده نیک می‌دانند که راکتور تهران با اورانیوم حدود ۲۰ درصد کار می‌کند و در همان زمانی که بحث‌هایی درباره‌ی اورانیوم ۲۰ درصد غنی‌شده جریان داشت و از جمله در بحث‌های مرتبط با توافق‌نامه مقدماتی ژنو بنده مصاحبه‌های متعدد در این مورد داشته‌ام. جالب آن است که چند سطر، آقای سهیمی از بنده نقل کرده‌اند که “ما برای راکتور تهران حدود ۱۵۰ کیلوگرم اورانیوم ۲۰ درصد لازم داریم”، و سپس حکیمانه می‌پرسند: “کدام درست است؟”. در پاسخ به ایشان عرض می‌کنم که اگر قرار است چنین بی‌رحمانه و بی‌محابا به کسی بتازید درست آن است که ابتدا دقیقاً بدانید طرف چه گفته است.

توضیحاً عرض کنم که در تمام متن پیاده شده جلسه مورد بحث، جملاتی با شکل یا مضمون فوق توسط بنده ادا نشده است. خوب بود جناب سهیمی منبع نقل قول خود را می‌آورند. درحالی که ایشان در گوشه و کنار نوشته‌ی خود ارجاعات زیادی به منبع خبر خود دارند، اما جالب است که برای نقل قول‌هایی که از من کرده‌اند، منبعی را ذکر نمی‌کنند. حتی اگر برخی جملات به گذشته و مصاحبه‌های قبلی من مربوط بوده باید صراحتاً ذکر می‌شد. (چنانکه در یک مورد این کار انجام شده است). البته همواره امکان خطا در نقل قول‌های شفاهی خبرنگاران در مصاحبه‌های تلفنی وجود دارد، هر چند اگر چنین چیزی در گذشته واقع شده بود، بنده به نحوی از آن مطلع می‌شدم.

آن طور که متن پیاده شده جلسه نشان می‌دهد در فرازی از گفتگو، مجری جوانی، که از دانشجویان دعوت کننده بود، مطالبی را با دقت کمتری از بنده نقل به مضمون می‌کند که تازه آن جملات هم فاقد گزاره‌هایی است که در مطلب آقای دکتر سهیمی از قول بنده نقل شده است. تصور می‌کنم رفتن در جزئیات این ریزه کاری‌ها از حوصله خواننده خارج است و بحث را از وزانت خود خارج می‌کند. اما انتظار از نویسنده‌ی متخصصی که می‌خواهد روی ریزه‌کاری‌ها انگشت بگذارد و مثلاً توقع دارد به اهمیت تفاوت اورانیوم ۲۰ درصد و ۷۵/۱۹ درصد توجه شود آن است که قبل از نقد یک کلام، اول مطمئن شود که آیا نقل قول انجام شده درست است یا نه.

در ادامه همین مطلب از بنده نقل کرده‌اند که “ما درحال حاضر بیش از ۲۵۰ کیلوگرم (اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده) داریم که نقطه‌ی حساسی برای رسیدن به یک بمب هسته‌ای است”. چنین جمله‌ای نه تنها خلاف واقع است، بلکه بیان آن به شدت مغایر منافع ملی و مصالح کشور است و بنده باید در صورت ادای چنین جمله‌ای در سلامتی خود شک کنم. خیر، این حرف درست نیست و نقل چنین جمله‌ای از بنده کذب محض است.

توضیحات روشنگرانه‌ای که جناب سهیمی درباره‌ی اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده داده‌اند، مورد تأیید بنده نیز هست و بحثی بر سر آن ندارم. اما در هر حال بی‌مناسبت نیست که به چند نکته اساسی در مورد غنی‌سازی ۲۰ درصدی اشاره کنم:

الف- نیاز اصلی ایران به مقادیر بالای اورانیوم به منظور مصرف در نیروگاه بوشهر یا نیروگاه‌های احتمالی آینده اورانیوم ۵ درصد غنی شده است.

ب- مصرف ایران برای اورانیوم ۲۰ درصد غنی‌شده بسیار محدود است و میزان حدود ۱۵۰ کیلوگرم مورد نیاز برای راکتور تهران حجم بسیار کوچکی از اورانیوم مورد نیاز کشور را تشکیل می‌دهد.

ج- درحال حاضر نسبت به توانمندی فنی ایران برای تبدیل گاز اورانیوم ۲۰ درصد غنی‌شده به سوخت قابل استفاده در راکتور تردید جدی وجود دارد. ضمن آنکه اگر به هر شکل و مثلاً با کمک کارشناسان خارجی این کار صورت پذیرد اصل نگرانی طرف­های غربی نسبت به افزایش درجه غنی‌سازی موضوعیتی نخواهد داشت.

د- شاه بیت موافقنامه مقدماتی ژنو حذف و محو ذخایر اورانیوم ۲۰ درصد غنی‌شده ایران بود. در آن زمان به گوش خود از جناب آقای صالحی در مصاحبه تلویزیونی‌شان شنیدم که در توجیه این توافق فرمودند اورانیوم ۲۰ درصد غنی‌شده نیاز اساسی ما نبوده است و ما از این ابزار برای امکان چانه‌زنی در مذاکرات استفاده کرده‌ایم. ظاهراً انجام تعهداتی که ما در ژنو در این باره داشته‌ایم، مورد تأیید جناب سهیمی نیز هست.

ه- در مجموع هیچ­کس مخالف فعال ماندن راکتور تحقیقاتی تهران که از قبل از انقلاب در ایران فعال بوده نیست و تردیدی نیست که باید با یک تعامل سازنده با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به دنبال تأمین چشمه هسته‌ای مناسب برای آن بود. اما آیا افزایش سطح غنی‌سازی و وارد شدن در یک چالش شدید سیاسی- امنیتی با کشورهای غربی صرفاً به قصد تأمین سوخت یک راکتور کوچک تحقیقاتی قابل توجیه است؟ توضیحات صریح آقای دکتر صالحی نشان می‌دهد که مصالح سیاسی در فرآیند تقابل ما با غربی‌ها و در روند مذاکرات بسیار تعیین‌ کننده‌تر بوده است.
۷- رآکتور اراک

فراز مبسوطی از نقد جناب دکتر سهیمی به مطالب بنده به بحث راکتور تحقیقاتی اراک بر می‌گردد. مجدداً مطلب ایشان با نقل جملاتی از بنده همراه است که به شدت مخدوش است. از جمله آن که از قول بنده نقل کرده‌اند که “راکتور اراک بسیار مضر است و حادثه چرنوبیل از این دست راکتورها را در خود داشت، و حالا طرف غربی می‌گوید که آب سنگین این نیروگاه را با آب سبک عوض کنید و این برای ما بهتر است”.

عین جملات پیاده شده بنده از نوار در این مورد چنین است: “قرار بوده ما در اراک یک راکتور بسازیم و رادیو ایزوتوپ تولید کنیم. فرض کنیم که این نیت بسیار خوب است و هیچ مشکلی در آن نیست. حالا به ما می‌گویند به جای طراحی آب سنگین، که اگر فرصت شود توضیح می‌دهم بسیار مسأله‌دار است، حادثه چرنوبیل از این سنخ نیروگاه‌ها بوده، حالا به ما می‌گویند این را کنار بگذار و این را جایش بگذار. این مسئله، قابل مذاکره است. آن وقت (این موضوع) بخشی از ناموس ما می‌شود که نه، فقط آب سنگین (برای ما قابل قبول است)،…”

انصاف دهید که بنده راکتور اراک را مسأاله‌دار دانسته‌ام نه مضر، و بحث بر سر آن را قابل طرح دانسته‌ام نه اینکه صرفاً نیروگاه آب سبک را بهتر بشمارم؛ البته اشتباه روشن و غیر قابل انکار بنده در برشمردن نیروگاه چرنوبیل به عنوان یک نیروگاه آب سنگین است. تردیدی نیست که حافظه بنده در این مورد به خطا رفته است و سوژه‌ای به دست تمسخر کنندگان راست افراطی نیز داده است. بسیار خوب! من این را پذیرفتم. اما منصفانه قضاوت کنیم قرار نیست به خاطر یک اشتباه حافظه­ای در داده‌های یک شخص با انتساب نقل قول‌های غلط و غیر واقعی تمام نکات قابل بحث دیگر را نادیده بگیریم. در مورد راکتور اراک نیز چند نکته مهم قابل بحث وجود دارد:

الف- راکتور اراک به یک معنا واقعاً مسئله‌دار است. جناب دکتر سهیمی نیز خوب واقفند که اگر صرفاً مسئله تهیه رادیو ایزوتوپ مطرح بود این همه چالش سیاسی با ایران وجود نداشت. کما این که از قبل از انقلاب با چشمه ۹۰ درصدی و بعد از انقلاب با چشمه ۲۰ درصدی، ما در راکتور تهران مقادیری رادیوایزوتوپ تولید کرده‌ایم و کسی هم در این مورد با ما دعوا ندارد. اگر مشکلی هست به خاطر آن است که راکتور آب سنگین از نوعی که برای اراک طراحی شده، سالیانه مقادیر قابل توجهی پسماند پولوتونیم تولید می‌کند که در صورت جداسازی می‌تواند در کار تولید سلاح‌های هسته‌ای به کار رود. بحث اساسی ما این نیست که تولید رادیوایزوتوپ ضرر دارد. بحث بر سر این است که آیا نمی‌توان با تمهیدات فنی مناسب طوری طراحی نیروگاه را تغییر داد که هدف اصلی تولید رادیوایزوتوپ را دنبال کند و ما را از شر سیاسی و شر آلایش‌های زیست محیطی پلوتونیم تولید شده برهاند؟

ب- نکته اصلی من این است که اگر هدف ما صرفاً تولید رادیوایزوتوپ است، که هست، ورود به مذاکره با غربی‌ها به منظور رفع نگرانی آن ها در مورد پلوتونیم تولید شده امری قابل بحث است. حرف اصلی من در آن جا خطاب به دلواپسان داخلی همان بود که اگر نمی‌دانند فرق تولید رادیوایزوتوپ با تولید پلوتونیم در یک راکتور چیست، کار بیجایی می‌کنند که وارد بحث می‌شوند و اگر می‌دانند که موضوع چیست، به صراحت دارند به طرف­های مذاکره با ایران پیام می‌دهند که هدف ما تولید و نگهداری پولوتونیم است و این پیامی جز مخالفت با سیاست اعلام شده راهبردی جمهوری اسلامی ایران در پرهیز از تولید و انباشت سلاح‌های هسته‌ای ندارد. بدون آن که قصد توجیه اشتباه خود را داشته باشم، گمان  می‌کنم بی‌ ربط‌ترین بحث در این مورد آن است که نیروگاه چرنوبیل آب سنگینی بود یا نبود.

ج- جناب سهیمی در ذیل بحث خود در باره راکتور اراک اولاً قبول دارند که اگر آب سبک بود بهتر بود و ثانیاً راه­هایی را برای “اصلاح راکتور به طوری که پلوتونیم کمتری تولید کند و جمهوری اسلامی تأسیسات پردازش دوباره زباله هسته‌ای در ایران بر پا نکند تا قادر نباشد پلوتونیم را از بقیه زباله جدا کند…” ارائه می‌کنند. این نه تنها چیزی است که بنده قبول دارم، بلکه مضمون تعهدی است که کم و بیش جمهوری اسلامی ایران در موافقت­نامه مقدماتی ژنو پذیرفته است تا درباره‌ی آن بحث کند.

بحث ما با دلواپسان داخلی است که گویی پلوتونیم تولید شده، که جز آلایش وحشتناک محیط زیست ثمری ندارد و مهمترین استفاده آن الزاماً در سلاح هسته‌ای است، را جزیی از ناموس، دین، شرف ملی و غیرت اسلامی خود می‌پندارند. این که این جماعت به غوغا سالاری، هیاهو و تهمت پراکنی در برابر سخن امثال بنده دست زنند جای تعجب نیست. اما این که هوشمندانی مثل آقای دکتر سهیمی این بحث را، با استناد به نقل قول‌های مشکوک رسانه­های همین جماعت از بنده، به نفی پروژه‌های مفید از جمله برپایی راکتورهای تحقیقاتی یا تولید رادیوایزوتوپ گره بزنند، جای شگفتی است.
۸- اقتصادی نبودن برنامه هسته­ ای

جناب دکتر سهیمی فراز مبسوطی در باب اقتصادی بودن یا نبودن غنی‌سازی اورانیوم در ایران آورده­اند. من بیش از چند بار، این بخش را از ابتدا تا انتها خواندم. تا جایی که می‌توان از گویش صریح فارسی ایشان دریافت آن است که تقریباً تمام محتوای اظهارات اینجانب را با اندکی تفاوت در جزئیات قبول دارند ولی اصرار دارند که بگویند: “اگر غنی سازی اورانیوم در ایران اقتصادی نیست، دلیل آن ادعاهای دکتر شیرزاد نیستند. نگارنده [یعنی دکتر سهیمی] هم معتقد است که غنی‌سازی اورانیوم در ایران اقتصادی نیست، ولی دلیل آن را کم بودن منابع طبیعی شناخته شده اورانیوم در ایران می‌داند، نه دلایل دکتر شیرزاد…”

سپس مثل این که خودشان متوجه می‌شوند که علیرغم ظاهر انکارآمیز سخنان­شان، حرف­های بنده را قبول دارند؛ اضافه می‌کنند: “ولی حتی در این باره هم دکتر شیرزاد اشتباه دارند. ایشان بارها گفته‌اند که ذخایر اورانیوم ایران فقط حدود ۱۴۰۰ تن است، در حالی که کوچک­ترین رقم درباره این ذخایر ۴۴۰۰ تن است، که البته هنوز بسیار کم است…”

یک ضرب‌المثل عامیانه اصفهانی هست که می‌گوید:” مگه ما گفتیم دو کنجبین؟ خب ما هم گفتیم: سکنجبین!”. روشن نیست دلیل اصرار جناب دکتر سهیمی برای آن که همان حرف­های بنده را به نوعی دیگر بیان کنند اما بگویند “شیرزاد اشتباه می‌کند”چیست، درجایی که در محتوا تقریباً با بنده همنوا هستند؟

مطلب اساسی همین است که به هزار و یک دلیل، کار غنی‌سازی اورانیوم در ایران اقتصادی نیست، حالا اگر دو سه دلیل ما جناب سهیمی را قانع نمی‌کند اشکالی نیست، اما دلایل ایشان منطقی است و ما را قانع می‌کند و اساساً قابل درک نیست که کجای دلایل‌شان فرق اساسی دارد با آن­چه بنده و آقای صادق زیباکلام در دانشگاه تهران بیان کردیم. نکته اساسی را در دو سه گزاره کوتاه می‌شود خلاصه کرد:

الف- ایران فاقد منابع کافی اورانیوم برای تولید انرژی هسته‌ای در مقیاس بزرگ صنعتی است.

ب- قیمت تمام شده‌ی اورانیوم ایران در مقایسه با قیمت­های تمام شده جهانی بالاست.

ج- هزینه سرمایه‌گذاری و راه‌اندازی نیروگاه هسته‌ای در ایران در شرایط حاضر سنگین و به دور از صرفه اقتصادی است.

اگر جناب سهیمی هم این­ها را قبول دارند، چه اصراری دارند که در جزئیات فنی و اطلاعات ریز به اصطلاح مچ‌گیری کنند که حرف­های شیرزاد دقت ندارد و بعد خودشان همان حرف­ها را بزنند ولی با عددهایی که کمی این طرف‌تر یا آن طرف‌تر است؟ مثلاً اگر ایشان قبول دارند که ذخایر اورانیوم ایران برای به راه‌اندازی تعداد قابل قبولی نیروگاه هسته‌ای تکافوی درازمدت ندارد، حالا چه مقدار ذخایر ۱۴۰۰ تن باشد چه ۴۴۰۰ تن، چقدر در اصل موضوع تفاوت هست؟ آیا در مرتبه بزرگی عددها تفاوت معنی‌داری هست؟ آیا در کیفیت قضاوت ما نسبت به اصل موضوع یعنی کم‌بودن معنی‌دار ذخایر اورانیوم ایران تفاوتی حاصل می‌شود؟ گیرم که مچ‌گیری جناب سهیمی درست باشد، که این گونه نیست، به قول معروف”خب که چی”؟ و یا “سو وات”؟

معدنی که قریب به دو دهه است حرفش را می‌زنند (معدن ساغند یزد) و سازمان انرژی اتمی در طی سال­هایی که بودجه‌های بدون محدودیت در اختیارش بوده و پیمانکاران چینی را نیز به کار گرفته، هنوز نتوانسته آن را عملیاتی کند، چه جای بحث دارد که تخمین‌های اولیه میزان ذخیره آن چه بوده است؟ گزارش سازمان انرژی اتمی در نمایشگاه دو سال پیش این سازمان حاکی از برداشت سالیانه ۵۰ تن کیک زرد از معدن سطحی قچین بندرعباس بود که در مقابل نیاز همان یک واحد ۱۰۰۰ مگاواتی بوشهر نیز بسیار اندک است.

این که جناب سهیمی مچ‌گیری کنند که بله شیرزاد سال ۲۰۰۶ (یعنی ۸ سال قبل) در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی گفته که قیمت جهانی کیک زرد ۲۰ دلار است و سپس با ذکر منبع، طرف‌شان را به سخره بگیرند که قیمت کیک زرد در حال حاضر (یعنی ۸ سال بعد از آن مصاحبه) ۱۰۰ دلار است نه ۲۰ دلار، چه چیزی را اثبات می‌کند؟

این که جناب سهیمی به رخ بکشند که بسیاری از معادن اورانیوم دنیا در عمق چند صد متری است، بدون آن که میزان ذخیره معدنی آن ها را با ذخیره معدن ساغند مقایسه کنند، آیا در اصل غیراقتصادی و گران بودن اورانیوم حاصل شده در ایران تغییری ایجاد می‌کند؟

در ارتباط با ناچیز بودن و یا حداقل به شدت ناکافی بودن ذخایر اورانیوم طبیعی ایران بد نیست توجه خوانندگان را به مصاحبه‌ای که اخیراً سایت رجانیوز با آقای فریدون عباسی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی ایران، انجام داده و تلاش کرده از زبان ایشان سخنانی در رد اظهارات بنده بیرون بکشد، اشاره کنم. ایشان در پاسخ به سؤال خبرنگار در مورد میزان ذخایر اورانیوم کشور اظهار می­دارد:

“ما در کشور منابع، به حد کافی داریم و ذخایر ما ذخایر راهبردی است، این ذخایر برای زمانی است که اگر کشورهای خارجی مانند گذشته برای ما بازی در آورند و تحریم کنند و ممانعت به عمل آوردند، ما از آنها استفاده می‌کنیم و این در حد راکتور تحقیقانی است، این معادن جواب می‌دهد و برای زمانی که بخواهیم راکتورهای کوچک را اداره کنیم منابع داریم. ذخایر ما ذخایر راهبردی است تا برای موارد تحریم از منابع خود استفاده می‌کنیم.

گمان دارم نقل قول فوق به اندازه کافی گویا باشد که ایران اگر به ادعای آقایان منابعی داشته باشد، در حد تحقیقاتی و راهبردی است و تکافوی نیاز تولید انرژی را نمی­کند. اما نکته قابل توجه دیگر آن است که بر فرض بپذیریم میزان ذخایر بالقوه اورانیوم طبیعی ایران به رقم­های ادعایی ۳۰ هزار تن نزدیک باشد که از آنچه در ساغند و قچین شناسایی شده بسیار فراتر است و تا مدت بیشتری توان تأمین سوخت نیروگاه­های هسته­ای در ایران را دارد.  بسیار خوب، اگر چنین است چرا در طی بیش از دو یا سه دهه فعالیت هسته‌ای در کنار زمینه‌هایی از قبیل پروژه غنی‌سازی اورانیوم در نطنز و یا راه‌اندازی راکتور آب سنگین اراک، کم­ترین تلاشی از سوی مدعیان هسته‌ای کشور برای شناسایی معادن جدید و استخراج از آن­ها صورت نگرفته است؟ اگر کاری انجام شده است گزارش آن کجاست؟ مگر می‌شود ما مدعی باشیم که چون خارجی‌ها به ما سوخت نیروگاه هسته‌ای نمی‌دهند خودمان می‌خواهیم سوخت تولید کنیم، ولی برای اولین قدم آن که اکتشاف معادن اورانیوم است هیچ فعالیتی انجام ندهیم؟ این درست مثل آن است که پالایشگاه بسازیم در حالی که کسی به ما نفت خام نمی‌دهد و در عین حال هیچ تلاشی هم برای اکتشاف و استخراج منابع نفتی صورت ندهیم. تنها دو دلیل برای این امر می‌توان یافت، نخست آنکه ادعای تأمین سوخت برای ما جدی نباشد و دوم آنکه واقعاً چندان امیدی برای کشف معادن اورانیوم قابل توجه در ایران نداشته باشیم، که به زعم من دومی محتمل‌تر است.
۹- بومی شدن صنعت هسته­ ای

فرازی در نوشته‌ی جناب سهیمی در دفاع از “بومی شدن” و “علمی شدن” صنعت هسته‌ای در ایران آمده است. این دو مسئله با هم فرق دارند. به زعم بنده صنعت هسته‌ای در ایران بر مبنایی علمی برنامه‌ریزی نشده و به رشد علوم در ایران نیز کمکی نکرده است. بحث تفصیلی در این باره در گفته‌هایم در همان جلسه دانشگاه تهران آمده و آقای سهیمی نیز تعریضی به آن نداشتند. بنابراین از آن می‌گذرم. اما در باب بومی شدن صنعت هسته‌ای آن­چه از من نقل شده دقت و صحت ندارد. کلماتی از جاهای مختلف به هم عطف شده‌اند و جمله‌ای که جناب سهیمی نقل کرده‌اند متن کلام بنده نیست. در هرحال من معمولاً در گفته‌ها و نوشته‌هایم منکر آنکه صنعت هسته‌ای به نوعی محدود در ایران بومی شده و بخش­های حساس آن دور از دسترس مهندسان ایرانی نیست، نشده‌ام و اتفاقاً در میزگرد دانشگاه تهران پس از آن که نظرم را در مورد بزرگ­نمایی‌های دستاوردهای علمی و صنعتی فناوری هسته‌ای در ایران ذکر کردم، نهایتاً گفتم که اگر چیزی در فرایند برنامه هسته‌ای ایران عاید ما شده باشد همان است که ما از برخی خطوط قرمز قدرت­های جهانی در این زمینه عبور کرده‌ایم و به آنچه آنان دوست نداشتند احاطه پیدا کنیم، احاطه پیدا کردیم. بر این مبنا اتفاقاً در بسیاری از مصاحبه‌ها بنده صریحاً اعلام کرده‌ام که غربی‌ها دیگر نمی‌توانند شرایط را از حیثیت دستیابی مهندسان ایرانی به بخش­های مهمی از دانش فنی هسته‌ای به عقب برگردانند. به این لحاظ فراز یاد شده در نوشته جناب سهیمی در این باره اساساً بلاموضوع است.

 

 

 

 

بخش دوم: بحثی مبنایی در زمینه بازدارندگی هسته‌ای

در این بخش از نوشته می‌خواهم به موضوعی بسیار اساسی بپردازم که به زعم بنده مهم­ترین موضوعی است که زاویه‌ی دید بنده با جناب آقای دکتر سهیمی و برخی دیگر از دوستان داخل و خارج کشور را متفاوت می کند. بر این گمانم که این بحث یکی از اساسی‌ترین موضوعاتی است که نخبگان سیاسی ایران ناگزیرند به آن بپردازند. موضوع مربوط است به بحث سیاست استراتژیک ایران در امنیت ملی خود به طور اعم و بحث بازدارندگی هسته‌ای به طور اخص.

دکتر سهیمی در فرازی از مطلب خویش در نقد بنده تحت عنوان “امنیت ملی در برابر اقتصاد” ابتدا بحث مبسوطی در ارتباط با تهدیدهای منطقه‌ای ایران آورده‌اند. از همسایه جنوب شرقی ایران یعنی پاکستان با حدود یک­صد کلاهک هسته‌ای(!)، طالبان افغانستان، سازمان ای اس آی پاکستان، لشکر طیب، شبکه حقانی و سایر گروه­های تندرو منطقه گرفته تا عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و کویت با ده­ها میلیارد دلار خرید اسلحه و بالاخره اسرائیل با ۷۵ تا ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای. ایشان نهایتاً از جناب میرحسین موسوی به عنوان میهن دوست شریف، پاک و صادقی که در اوایل دهه ۱۹۸۰ یکی از مهم­ترین حامیان آغاز دوباره برنامه هسته‌ای ایران بوده‌اند، یاد کرده و سرانجام به نوعی مدل ژاپنی رسیده‌اند که در آن ژاپنی‌ها غنی‌سازی اورانیوم برای نیروگاه‌های خود را در خود ژاپن انجام می‌دهند تا “مجهز به دانش و مواد لازم برای تولید سلاح هسته‌ای در یک مدت بسیار کوتاه زمانی” باشند.

هدف از این نوشته صرفاً پاسخگویی به نظرات جناب دکتر سهیمی نیست. آن­چه ایشان مرقوم داشته‌اند نمونه‌ای است از نظراتی که در داخل کشور نیز مطرح است و به احتمال زیاد مشابه چالش‌هایی است که در ذهن برخی از مسؤولان جمهوری اسلامی و یا در محاورات و مذاکرات آنان وجود داشته است. به این لحاظ به سهم خود از جناب دکتر سهیمی تشکر می‌کنم که با صراحت و صداقت این بحث را باز کردند. گمان من بر این است که اکنون بیش از هر زمان دیگری وقت آن است که بحثی جدی در ارتباط با این موضوع چه در داخل و چه در خارج از کشور دامن زده شود تا راهگشای تصمیم درست و اصولی مسؤولان و جهت‌گیری مناسب نیروهای اجتماعی باشد. بر این مبنا نظرات و دیدگاه‌های خویش را در چند فراز خدمت خوانندگان عزیز ارائه می‌دارم.


  • ۱-
    شناخت دقیق تهدیدها

تهدیدهای منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای علیه ایران بسیار جدی است و نباید با کم اعتنایی و باری به هرجهت از کنار آنها گذشت. اما درست به همین دلیل باید با آنها بسیار علمی و دقیق روبرو شد. هر نوع انباشت سلاح و تجهیزات نظامی در منطقه باید با دقت رصد شود و با نگاه دقیق کارشناسانه مورد تدقیق و بررسی قرار گیرد. این کار، نه در تخصص بنده است و نه جناب دکتر سهیمی؛ اما نیازمند بحث جدی صاحب‌نظران و متخصصان مسایل راهبردی است. یک مشکل جدی در این ارتباط، آن است که این قبیل بحث‌ها متأسفانه اغلب در فضاهای بسته و صرفاً در نهادهای خاص صورت می‌گیرد. این می‌تواند باعث شود بزرگ­نمایی‌های بیش از حد و یا ساده انگاری‌های خوش‌بینانه از چکش نقد صاحب‌نظران آزاد و متخصصان دلسوزی که ممکن است راهی به نهادهای در بسته نداشته باشند، مصون بمانند.

در هرحال انباشت نامتجانس و نامتعارف اسلحه‌های پیشرفته در منطقه باید با نگاهی حکیمانه و دقیق و به دور از بزرگ­نمایی‌ها، مورد بحث قرار گیرد. به نظر نگارنده نظام جمهوری اسلامی ایران باید ضمن هوشیاری و حساسیت ویژه نسبت به این امر، مراقب باشد که در دام مسابقه تسلیحاتی پایان­نا‌پذیر با همسایگان و دیگر کشورهای منطقه نیفتد. این دام می‌تواند در دراز مدت بخش عمده‌ای از منابع و امکانات مردم منطقه را به کام تولید­کنندگان اسلحه اعم از آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها و یا روس­ها و چینی‌ها بریزد و فرصت‌های اساسی توسعه را از آن­ها سلب کند.

در ارتباط با انباشت سلاح‌های هسته‌ای توسط برخی از کشورهای منطقه (که در حال حاضر به جز پاکستان و اسرائیل مصداق دیگری ندارد) به زعم نگارنده مؤثرترین شیوه، پرچمداری شعار خلع سلاح هسته‌ای و عاری کردن منطقه از سلاح­های هسته‌ای توسط ایران است. اگر ملت­های منطقه، خطر انباشت تسلیحات هسته‌ای را به درستی درک کنند و جنبش‌های ضد سلاح هسته‌ای در منطقه قوت گیرد، فشار اجتماعی و مردمی در سطح منطقه علیه کشورهایی که در مسابقه هسته‌ای وارد شده و تن به پیمان مترقی ان- پی- تی نمی‌دهند، بیشتر خواهد شد. حتی اگر امکان پیوستن احتمالی این کشورها به پیمان یاد شده فراهم نشود و یا نخواهند به هر نحو به خلع سلاح هسته‌ای تن در دهند، در چنان شرایطی حداقل اتفاقی که خواهد افتاد رفتار مسؤولانه‌تر این دولت­ها خواهد بود و در عین حال انعکاس نگرانی‌های مردم کشورهای منطقه نسبت به تسلیح هسته‌ای یکی، دو دولت می‌تواند فشارهای جهانی علیه آن­ها را افزایش دهد.

از دیگر سو هر نوع شائبه‌ای در مورد فعالیت به منظور ایجاد موازنه‌ی مثبت در برابر قدرت‌های هسته‌ای منطقه و افزودن بر توانمندی استراتژیک هسته‌ای رقبای جدید، زمینه را برای انباشت سلاح­های هسته‌ای توسط قدرت­های موجود به گونه ای به مراتب بهتر فراهم می‌کند. شائبه‌ی فعالیت هسته‌ای به منظور کسب توانمندی نظامی در ایران به شکل پرونده‌ی باز و جنجالی که طی یک دهه گذشته به بزرگ­ترین بحران سیاست خارجی ایران تبدیل شده است، در کنار شعارهای تند و نسنجیده دولت احمدی نژاد در نفی هولوکاست و نابودی اسرائیل، نه تنها به ایران قدرت بازدارندگی نداد، بلکه رژیم اسرائیل را در دنبال کردن یک برنامه هسته‌ای در افکار عمومی کشورهای غربی محق‌تر از پیش جلوه داد.

گمان بنده این است که گشوده ماندن پرونده‌ی هسته‌ای ایران بیش از هر چیز، اسرائیل را خوشحال و منتفع خواهد ساخت. برای این امر دلایل متعددی قابل ذکر است که ذکر آن­ها ما را از موضوع اصلی بحث دور می‌کند، اما بدون شک یکی از مهم­ترین آن­ها داشتن توجیه کافی برای تسلیح هسته‌ای و انباشت بی‌سابقه کلاهک‌های هسته‌ای است.

و اما نکته‌ی اساسی آن است که سیاست رسمی و اعلام‌شده‌ی جمهوری اسلامی بر مبنای فتوای رهبر جمهوری اسلامی پرهیز از تولید و انباشت سلاح­های هسته‌ای و وارد شدن در مسابقه تسلیح هسته‌ای است. به بیان دیگر، کشور ایران از مدت­ها پیش، از چنین بحثی عبور کرده و تصمیم خود را مبنی بر پرهیز از سیاست هسته‌ای تسلیحاتی گرفته است.

رهبر نظام در نطقی که شخصاً شنونده‌ی آن از رسانه‌های ایران بودم، در سال­های آخر دولت احمدی‌نژاد، در توجیه سیاست راهبردی نظام جمهوری اسلامی برای پرهیز از سلاح هسته‌ای دلیلی آوردند که عمیقاً قابل توجه است. ایشان فرمودند (قریب به مضمون): “ایران بر فرض داشتن سلاح هسته‌ای، آن را به کجا می‌خواهد بزند…” به بیان دیگر بر فرض وجود سلاح هسته‌ای، ایران کلاهک‌های خود را به کجا نشانه بگیرد؟ به سمت مردم فلسطین؟ مردم اروپا؟ مردم مسلمان کشورهای منطقه یا …؟ کجای دنیا می‌توان انسان‌هایی را یافت که با معیارهای اخلاقی و اسلامی جمهوری اسلامی ایران، تمام مردم آن مهدورالدم باشند؟ من این استدلال را بسیار قاطع و جدی می‌دانم که با صراحت راه رویارویی با خطرات منطقه‌ای و تهدیدهای گوناگونی که علیه ایران وجود دارد را در توانمندی تسلیحاتی هسته‌ای نمی پندارد. نکته ظریف، جدی نگرفتن این سیاست راهبردی از سوی کسانی است که خود را سینه چاک رهبری معرفی می کنند اما عملاً به گونه ای سخن می گویند که مضمون آن، شوخی گرفتن و یا صوری پنداشتن این سیاست اساسی جمهوری اسلامی است.


  • ۲-
    چهار راهبرد اساسی

در بین نخبگان سیاسی ایران در داخل و خارج کشور، چهار دیدگاه متفاوت نسبت به راهبرد مطلوب هسته‌ای کشور وجود دارد که به اختصار به شرح زیر هستند:

الف- گروهی به صراحت مسیر ایده‌آل را مسیر کره شمالی می‌دانند؛ یعنی تلاش برای کسب فناوری هسته‌ای در چهارچوب مجاز بین‌المللی تا جایی که امکان پذیر است و سپس خروج ناگهانی از این مسیر، یعنی خروج از پیمان ان- پی- تی و تلاش برای انجام آزمایش هسته‌ای و نهایتاً تولید سلاح هسته‌ای در کمترین زمان ممکن.

ب- گروهی دیگر به دلیل مصلحت سیاسی رفتن به سمت تولید سلاح هسته‌ای را توصیه نمی‌کنند، اما معتقدند باید مسیر خود را به سمت تولید سلاح تا جایی که می‌شود کوتاه کنیم و آمادگی داشته باشیم تا در کوتاه‌ترین زمان ممکن بتوانیم در صورت لزوم سلاح هسته‌ای تولید کنیم. به بیان صریح‌تر می‌گویند سلاح هسته‌ای نسازیم اما بلد باشیم که بسازیم و ضمناً مواد و تجهیزات لازم برای این کار را در دسترس داشته باشیم.

ج- گروه سوم تنها توصیه می‌کنند که ما دانش هسته‌ای راهبردی را فرا بگیریم و از مرزهای ممنوعه غربی‌ها برای کسب این دانش عبور کنیم، اما لزومی ندارد در عمل، گامی در این زمینه برداریم. از دید این گروه کافی است در خلال فعالیت‌های مجاز هسته‌ای و در چهارچوب صلح‌آمیز پیمان ان- پی- تی دانش فنی هسته‌ای را کسب کنیم، ولی بهتر است حساسیت‌های جهانی را علیه کشور خود بر نیانگیزیم.

د- گروه چهارم معتقدند اساساً بهتر است به فناوری هسته‌ای از هیچ نوع زاویه استراتژیک نگاه نکنیم و هر نوع عطای نگاه استراتژیک به این دانش را به لقایش ببخشیم. این گروه بر این باورند که توانمندی استراتژیک هسته‌ای چه در سطح عمل و چه در سطح دانش فنی برای هیچ ملتی قدرت نمی‌آورد.

تفکر نخست در میان کارشناسان علوم سیاسی در ایران طرفدارانی دارد. یک چهره بارز این تفکر آقای دکتر ابو محمد عسگرخانی، استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران است که آن طور که شنیده شده است از دیر باز مشوق صریح مسؤولان جمهوری اسلامی برای حرکت به سمت توانمندی راهبردی هسته‌ای بوده است. آقای دکتر عسگرخانی چهره‌ی چندان خبرسازی نیست اما اخیراً به عنوان یک چهره دارای وجاهت دانشگاهی توسط جریان دلواپس رو شده است و در گردهم­آیی­های این گروه (مثل گردهمایی “خط قرمز” در تیرماه ۹۳) دعوت می­شود تا به نوعی در چشم دولت روحانی (که گفته بود چرا فقط یک عده کم سواد اظهار نظر می­کنند) ترکانده شود. شاه بیت اعتقادات ایشان را در این جملات در همایش “خط قرمز” می توانید بخوانید:

“…چینی ها معتقد بودند که ابتدا باید صنعت هسته ای را تکمیل کرد و سپس پای میز مذاکره با آمریکا رفت. کشور هند هم همین­طور عمل کرد. آمریکایی ها با وجود اینکه طبق قانون کشورشان حق همکاری با کشورهایی که عضو ان پی تی نیستند را ندارند، هند را با هدف مهار چین استثناء کردند و هسته ای شدنش را پذیرفتند. …NPT کشورها را به دو دستۀ دارا و ندار تقسیم می‌کند. در این میان کشورهایی در طبقۀ متوسط پدید می‌آیند که می‌گویند ما به سمت صنعت هسته‌ای می‌رویم اما بمب هسته‌ای نمی‌سازیم. NPT جلوی این طبقۀ متوسط را می‌گیرد و آن‌ها را به طبقۀ ندارها می‌راند.‎… وقتی سکوهای نفتی ایران مورد هجوم قرار گرفت، بهترین زمان برای خروج از ان پی تی بود … رژیم خائن و وابسته پهلوی با امضای ان پی تی این گرفتاری بزرگ را در دامن ملت ایران گذاشت. ما می توانستیم در همان دوران جنگ با استفاده از ماده ۱۰ ان پی تی از این پیمان خارج شویم…. امروز از انفجارات اتمی برای دریاچه سازی بهره گرفته می شود و روسیه این مهم را به طور جدی انجام می دهد ….”

ایشان از زاویه دید یک استراتژیست سیاسی بارها فرموده­اند: “اتم عشق من است” که این عشق، معنایی جز قدرت ندارد. به این اظهارات ایشان در میزگردی در اردیبهشت ۸۶ توجه کنید: “… اتم نوعی عشق، حرارت و انگیزه است و طبق اصل قدرتت را افزایش بده تا نجنگی و اگر نتوانی بجنگی، محکوم به شکستی، فکر می کنم با یک پدیده شناخت مواجهیم. من معتقدم هنوز این خورشید است که زمین را گرم می کند و اصول تغییر نکرده است… جنگ را باید با عشق تعریف کرد و اتم را نیز… اگر اتم را به دست نیاورید، نابود می شوید… قطعنامه­­ها [ی شورای امنیت] مجموعه قوانینی هستند بر اساس بازدارندگی و مهار به طریقی که کشورهای ندار، ندار بمانند و کشورهای دارای سلاح هسته ای به مسیر خود ادامه دهند. … اگر ایران بخواهد از نقطه A به نقطه B برسد یک مقطع زمانی را باید طی کند و قطعنامه ها طوری تنظیم شده است که اجازه نمی دهد این مرحله زمانی طی شود….”

چهره‌ی بارز دیگر تفکر نخست، آقای حسین شریعتمداری، مدیر مسؤول روزنامه کیهان، است که بارها ضمن انتقاد از سیاست تعلیق غنی‌سازی دوره‌ی اصلاحات، به صراحت خواهان خروج جمهوری اسلامی از پیمان ان- پی- تی شده  است، که البته در تناقض با موضع رسمی شخصیتی است که ایشان را نمایندگی می کند. جریان دلواپسی که متشکل از ترکیبی از برخی روحانیون، نمایندگان مجلس، چهره‌های سیاسی و چهره‌های هسته‌ای گذشته کشور است نیز به گونه‌ای تلویحی علاقه­مندی خود را به توانمندی استراتژیک هسته‌ای بروز داده است و از این­که جمهوری اسلامی در جریان مذاکرات با کشورهای گروه پنج به علاوه یک از چنین مسیری دوری می‌جوید ابراز دلواپسی می‌کند.

تفکر دوم، یعنی آمادگی برای دستیابی در حداقل زمان به توانمندی راهبردی هسته‌ای، به ظاهر بسیار نزدیک است به “مدل ژاپنی” که جناب دکتر سهیمی در بخش “امنیت ملی در برابر اقتصاد” از نوشته خود در نقد نظرات بنده معرفی کرده‌اند. این تفکر به نظر می‌رسد در دهه‌های گذشته بدون آنکه به صراحت ابراز شود راهنمای عمل و حرکت بخشی از کارشناسان و نیروهای سیاسی در ایران بوده است.

تفکر و نگاه سوم نیز با درصدی تفاوت به تفکر دوم نزدیک است، اما به لحاظ اعلام و ابراز بیرونی کم خطرتر است و کشور را در فرایند مذاکرات چندان دچار مشکل نمی‌کند. در واقع به غیر از جریان دلواپس و برخی از اصحاب دولت گذشته که چندان درکی از مخاطرات سیاسی موضعگیری‌ها و بازتاب سخنان خویش ندارند و اصولاً برای­شان مهم هم نیست که صورتحساب هزینه شعارهایشان را بعداً چه کسی می‌پردازد، هوادارن تفکر دوم و تفکر سوم معمولاً به دلیل مصالح سیاسی نظام به صراحت دیدگاه‌هایشان را ابراز نمی کنند؛ اما همواره به نوعی تابوگرایانه به فناوری هسته‌ای نگاه می‌کنند و حاضر نیستند در هیچ نوع بحثی در مورد فواید احتمالی و ضررهای احتمالی فناوری هسته‌ای صحبت کنند. حتی در بین بخشی از نیروهای اصلاح‌طلب نیز برنامه هسته‌ای که از دیر باز و از زمان دولت­های گذشته برای نسل فعلی به ارث رسیده است حاوی “خیر و برکتی” است که اصولاً نباید نسبت به آن سؤال کرد! در این نوع نگاه، فناوری هسته‌ای دارای “دستاوردی مگو” است که اصولاً بحث در مورد هزینه‌های انجام شده در قبال آن و مقایسه آن با نتایج علمی، صنعتی و اقتصادی لازم را بلاموضوع می‌کند.

نکته جالب آن است که ملاحظات  و محذورات مرتبط با منافع سیاسی جمهوری اسلامی امکان یک بحث باز و بی‌پیرایه را به ویژه برای نیروهای داخل کشور با هر نوع تفکری محدود می‌کند. از آن سو، اما دوستانی مثل آقای دکتر سهیمی دست­شان برای اظهار نظر باز است و بدون آنکه سخنان‌شان مسؤولیتی برای جمهوری اسلامی ایجاد کند به صراحت می‌توانند از “مدل ژاپنی” خود برای بازدارندگی هسته‌ای صحبت کنند. همان‌طور که قبلاً نیز نوشتم این جای خوشوقتی است؛ چون اظهار نظر ایشان راه را برای بحث در زمینه‌ای که شاید خیلی‌های دیگر می‌خواهند مطرح کنند ولی نمی‌توانند، باز می‌کند.

و اما تفکر چهارم که تفکر امثال بنده و آقای دکتر صادق زیبا کلام است، تفکری است که دیر یا زود جای خود را در فضای اندیشه‌های سیاسی داخل و خارج کشور باز می‌کند. به ویژه بعد از به بن‌بست رسیدن سیاست‌ هسته‌ای دولت گذشته و تیم مذاکره‌کننده به سرپرستی آقای جلیلی این پرسش که اساساً ما به کجا می‌رویم یا به کجا می‌خواستیم برویم و چه گیرمان آمد، بیش از گذشته در فضای کشور طنین می‌یابد. شاید به همین دلیل بود که جریان رسانه‌ای راست افراطی به رهبری خبرگزاری فارس پس از میزگرد دانشگاه تهران با تمام قوا و با استفاده از هر نوع ابزار اخلاقی یا غیر اخلاقی تاختن به این تفکر را در دستور کار خویش قرار داد.

در چنین جغرافیای سیاسی از نگرش‌ها بی‌مناسبت نیست یک بار دیگر نگاهی نیز به موضع رسمی جمهوری اسلامی و آن­چه به هر حال در میدان عمل واقع شده است داشته باشیم. موضع رسمی نظام جمهوری اسلامی ایران همان­طور که قبلاً نیز ذکر شد نفی تفکر اول است. مقامات رسمی کشور، بر تداوم پایبندی ایران به پیمان ان- پی- تی و حضور فعال و آبرومندانه در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به عنوان یک کشور متعهد و وفادار به عهدنامه‌هایی که امضا کرده است اصرار دارند.

برخی از تحلیل‌گران خارجی معتقدند اگر ایران بپذیرد که زمانی در گذشته قصد دستیابی به توانمندی نظامی هسته‌ای را داشته ولی اکنون چنین سیاستی را ندارد، برخی از ابهامات آژانس را پاسخ داده و از فشارهای این نهاد بین‌المللی برای پاسخ به پرسش‌های پایان‌ناپذیر آن خواهد کاست. با این وجود مسؤولان جمهوری اسلامی آگاهانه و به درستی چنین چیزی را رد می‌کنند و اصرار دارند که برنامه هسته‌ای ایران همواره صلح‌آمیز بوده و هرگز از موازین صلح‌جویانه تخطی نداشته است. بنابراین علی‌رغم فشار دلواپسان داخلی و تمایل آن­ها برای سوق دادن کشور به مسیر انزوا جویانه‌ی کره شمالی در سیاست خارجی، مسیر انتخاب شده از طرف مدیران ارشد سیاسی کشور، مسیر تعامل با نهادهای بین‌المللی از طریق اتخاذ سیاست‌های اعتمادساز است.

اما در ارتباط با نوع تفکر دوم و سوم و دیدگاه‌های رسمی نظام درباره آن­ها، نکته مهم آن است که به هر حال آنچه در عمل اتفاق افتاده دستیابی کارشناسان و متخصصان ایرانی به یک فناوری ممنوعه از نگاه غربی‌هاست که علیرغم تلاش ده ساله‌ی آن­ها برای ممانعت از این دستیابی، در هر صورت به تحقق پیوسته است. بر این اساس کشور ما توانست برخلاف میل غربی‌ها به دانش فنی تهیه اورانیوم غنی‌شده دست پیدا کند و اتفاق افتاد آنچه که آن­ها نمی‌خواستند اتفاق بیفتد. بنابراین با توجه به چشم‌انداز مذاکرات هسته‌ای ایران و قدرت‌های جهانی بسیار بعید است که نقطه نهایی توافق جایی باشد که شباهتی به “مدل ژاپنی” مد نطر جناب دکتر سهیمی داشته باشد. شاید در آینده‌ای بسیار دور و در چهارچوبی از سیاست خارجی ایران که کاملاً متفاوت با وضعیت کنونی باشد، ایران بتواند به چنان مدلی نزدیک شود؛ همان‌طور که برای کشوری مثل پاکستان وضعیتی بسیار فراتر از آن نیز مورد توافق واقع شد. اما در حال حاضر تلاش برای دستیابی به چنین مدلی اساساً به معنی اعلام شکست مذاکره با قدرت‌های جهانی و قرار گرفتن در وضعیتی به مراتب بدتر از دولت گذشته است. ضمن اینکه برای طرح چنین هدفی کشور ما فاقد مؤلفه‌های قدرت لازم برای تحمیل اراده‌ی خود به کشورهای قدرتمند جهان است و در چنین شرایطی طرح چنین ایده‌هایی ضمن آنکه عملی نیست، به منزله‌ی تأیید همه اتهاماتی خواهد بود که آن­ها قریب به ده سال است درصدد اثباتشان هستند.

بنابراین در یک جمع‌بندی کلی می‌توان آنچه در عمل تحقق یافته را به نوعی، به تفکر سوم نزدیک دانست. یعنی کشور ایران در حوزه‌ی دانش هسته‌ای از مرحله‌ای عبور کرده که به نوعی دانش استراتژیک دست‌ یافته و از این حیث برنامه هسته‌ای کشور برنامه‌ای به انجام رسیده است. به این ترتیب با اطمینان می‌توان گفت حتی در صورت برقراری محدودیت‌های سخت‌افزاری مثل کاستن از تعداد سانتریفیوژها و یا حجم اورانیوم غنی‌شده و یا تعطیلی مجتمع غنی‌سازی فردو، آنچه در عرصه نرم‌افزاری و در عرصه دانش بومی هسته‌ای در ایران حاصل شده است با هیچ روشی قابل اضمحلال نیست.

 

 

 

  • ۳- هزینه توانمندی هسته­ ای

بحث بسیار مهم دیگر هزینه دستیابی به توان هسته‌ای در هر سطح و درجه‌ای از آن است. فرض کنیم با تفکر نوع دوم یا نوع سوم در بخش قبل همدل باشیم، یعنی بپذیریم که دستیابی به دانش هسته‌ای استراتژیک بدون قصد استفاده از آن و یا نزدیک بودن به مرحله استفاده از آن (مدل ژاپنی ذکر شده توسط  دکتر سهیمی) برای کشوری مثل ایران قابل توصیه است. بسیار خوب، سؤال اساسی این است که آیا این کار در خلأ صورت می‌گیرد یا در یک زمینه گریز ناپذیر از کنش‌ها و واکنش‌های قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی؟

مسلماً جواب این است که ما در خلأ زندگی نمی‌کنیم و هر نوع تلاش ما برای دستیابی به هر نوع قدرت با واکنش‌هایی همراه است. پس چه باید کرد؟ باید دست از قدرتمند شدن کشید و تسلیم شد؟ باید آنچه را که نیّت کرده‌ایم با هر هزینه و پیامدی تا آخر دنبال کنیم؟ باید سعی کنیم شرایط و زمینه‌ها را تا جای ممکن مساعد کنیم و بعد دست به اقدام بزنیم؟ یا …

فرض کنید قدرت سیاسی-استراتژیک را با واحد معینی اندازه­گیری کنیم. نکته­ای که باید در این بخش  مورد کنکاش قرار داد آن است که برای دستیابی به مثلاً ۱۰واحد قدرت چند واحد باید هزینه کرد، ۵ واحد یا ۲۰ واحد. قدر مسلم اگر در فرایندی چه ایران چه هر کشور دیگری ۱۰ واحد قدرتمند شود اما برای رسیدن به این قدرت، ۲۰ واحد از توان ملی خود را مصروف کرده باشد ۱۰ واحد در مجموع ضعیف شده است.

ممکن است خواننده‌ی منتقد نگارنده در اینجا زبان به شکایت از قدرت­های جهانی و منطقه‌ای بگشاید و بگوید “این آنها هستند که جفا می‌کنند. آنها انبارهای خودشان پر از سلاح است و به ایران خرده می‌گیرند که چرا مسلح می‌شود. آنها خودشان سلاح­های مرگبار هسته‌ای دارند ولی حتی کسب دانش هسته‌ای را برای ما ممنوع به حساب می‌آورند. آخر این چه نظم و قانون جهانی است که این­ها از آن دم می‌زنند؟”

گیریم که این سخنان بجا باشند. گیریم که تریبون­هایی در سطح مردم منطقه یا جهان به دست ما بیفتد تا ما این گلایه‌های دادخواهانه را فریاد زنیم. و بالاخره گیریم که کسانی از روشنفکران و یا بخش­هایی از جوامع بشری هم با این استدلال ما قانع شوند که بله، ایرانی‌ها محق هستند به خاطر نگرانی‌های امنیتی‌شان در منطقه‌ای که هر ساله ده­ها میلیارد دلار اسلحه در آن تزریق می‌شود، به توانمندی هسته‌ای دست یابند. هر چند نیک می­دانیم چنین فرضی با واقعیت فرسنگ­ها فاصله دارد، اما سؤال اینجاست که این گلایه‌ها و در بهترین فرض، اقناع برخی از مخاطبان کوچه و بازار در کشورهای مختلف چه چیزی را در صحنه‌ی عمل عوض می‌کند؟ آیا ما می‌توانیم با بلند کردن ندای حق‌طلبانه خود توازن قوا را در برابرخویش به هم زنیم؟ اگر جواب منفی است، معنایش آن است که برای ۱۰ واحد قوی شدن با یک برنامه‌ریزی ناصحیح ممکن است ۲۰ واحد ضعیف شویم. هم­چنان­که اگر درست برنامه‌ریزی کنیم ممکن است ۱۰ واحد هزینه دهیم اما ۲۰ واحد قدرت کسب کنیم.

هیچ ایرانی وطن‌دوستی مایل به ضعیف شدن کشورش نیست. حتی قریب به اتفاق کسانی که در داخل یا خارج از کشور نارضایتی‌هایی از مسؤولان کشور دارند راضی به ضعیف شدن حاکمیت کشورشان در برابر بیگانگان نیستند. اگر بحثی هست نه بر این مبناست که نمی‌خواهیم ایران قدرتمندی داشته باشیم. درست بر عکس است. ما دوست نداریم شعار کسب قدرت بدهیم و عملاً ضعیف شویم. ما دوست نداریم کسانی در داخل کشور تمام قدرتمندی و قدرت‌نمایی‌شان در سرکوب زورمدارانه‌ی رقبای سیاسی داخلی باشد اما عملاً کشور را به ورطه‌ی ضعف و درماندگی بکشانند.

بنابراین اگر نقدی هست در آن است که برخی از دوستان مسیر کسب قدرت را درست برنامه‌ریزی نمی‌کنند و مقتضیات جهان سیاسی تک‌قطبی امروز دنیا را درک نمی‌کنند. زمانی در فضای دو قطبی حاکم بر جهان، این امکان وجود داشت که تحت شرایطی برخی کشورها به تقویت توان استراتژیک خود حتی در زمینه توان­مندی هسته‌ای دست یابند. هند و پاکستان در چنین دورانی هسته‌ای شدند. این­که این امر خوب است یا بد، مسئله دیگری است. من به عنوان یک فیزیک‌پیشه صلح‌طلب هرگز از افزایش تعداد قدرت‌های هسته‌ای در جهان خشنود نخواهم بود، چه هند باشد، چه پاکستان و چه امارات متحده عربی. بحث بر سر امکان وقوع چنین امری است. بحث این است که در برهه‌هایی از تاریخ معاصر جهان این کار امکان‌پذیر بوده است و در برهه‌هایی امکان‌پذیر نیست. با داد کشیدن بر سر واقعیت‌ها معلوم نیست بشود آنها را تغییر داد. هوش­مندانه‌ترین کار آن است که هر مدیر وطن دوست و هر تصمیم‌گیرنده متعهد و مسؤولی ببیند در  بستر واقعیت‌های موجود، چگونه و از چه طریق می‌تواند به قدرت­مندی و عزت­مندی کشورش کمک کند.

بحث جدی من با جناب سهیمی و کسانی که در این زمینه مثل ایشان فکر می­کنند آن است که آیا اکنون و در دومین دهه از هزاره‌ی سوم میلادی و در شرایط موجود سیاسی جهان می‌شود در خیابان‌ها شعار مرگ بر آمریکا داد، در تریبون­ها خواهان نابودی اسرائیل شد، در منطقه با نیروهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی متحد بود و در عین حال یک “مدل ژاپنی” را در زمینه امنیت ملی دنبال کرد. آیا مدل ژاپنی، نیازمند نوع دیگری از روابط با قدرت­های جهانی نیست؟ و آیا اساساً در این زمان و برای قدرتی در سطح تأثیرگذاری اقتصادی و سیاسی ایران، دستیابی به الگوی ژاپنی توان­مندی هسته‌ای عملی است؟

اجازه دهید وارد محاسبه و جمع‌زنی صورت‌حساب هزینه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برنامه هسته‌ای ایران طی ده سال گذشته نشویم. اگر عزیزان ما در خارج از کشور، این هزینه‌ها را با ارجاع به نماگرهای اقتصادی از مراجع رسمی آمارگیری می‌توانند درک کنند، در داخل ایران مردم کوچه و بازار و تولید­کننده و مصرف‌­کننده با تمام وجود خود آن­ها را حس می‌کنند. سؤال این است که آیا دستیابی به توان­مندی هسته‌ای، تا هر حدی که حاصل شده باشد با این صورت حساب سازگار است. در یک کلام “آیا می‌ارزید؟”.

وقتی گوینده‌ای مثل بنده یا آقای زیباکلام در گوشه‌ای از کشور و در جمعی محدود اظهار کنیم که “آنچه به دست آمد (به قول دکتر زیباکلام) شیره‌ی گلوسوزی نبود”، پاسخش فحش و ناسزاست که از جانب رسانه‌های راست و نمایندگان خاصی از مجلس به جانب او سرازیر می‌شود و سرانجام خبرگزاری معلوم‌الحال فارس حرف آخر را می‌زند که ما را با رزم‌آرا مقایسه می‌کند که پاسخش را نهایتاً با گلوله خلیل طهماسبی دریافت کرد.

اما مگر ما منکر آن شدیم که بالاخره ده پانزده سال تلاش و صرف بودجه‌های هنگفت دور از نظارت، دستاوردهایی هم داشته است. واضح است که ناکارآمدترین دولت­ها هم وقتی سر کیسه بودجه را به سمت یک پروژه خاص شل کنند  اتفاقاتی در آن پروژه می‌افتد. من با مضمون برخی از مصاحبه‌ها نظیر مصاحبه آقای فریدون عباسی با خبرگزاری‌ها که در آن به ذکر دستاوردهای فناورانه برنامه هسته‌ای ایران نظیر رشد تکنولوژی خلأ و … پرداخته‌اند، مخالفت اصولی ندارم و قضاوت فنی درباره‌ی آن­ها نمی‌کنم. اما مهم این بحث است که چقدر هزینه کردیم و چقدر عایدمان شد. و لازم به تأکید نیست که منظور از عایدی صرفاً عایدی اقتصادی نیست. منظور آن است که در یک حساب هزینه – فایده سیاسی و امنیتی نیز پرداخت‌هایمان را با دریافت‌هایمان موازنه کنیم.

گمان من این است که ما در مجموع، بابت کسب مقداری قدرت سیاسی و توانمندی استراتژیک از طریق دستیابی به یک دانش فنی ممنوعه (از دید غربی‌ها) هزینه‌های سیاسی کلانی پرداخت کردیم که بارزترین آن­ها قطعنامه‌هایی است که زمانی آنها را ورق‌ پاره خواندیم و بعد از مدتی تمام تلاش کشور را صرف خنثی کردن آنها کردیم، و خدا می‌داند که تا کی گریبانگیر ما خواهند بود.
۴- انعطاف پذیری برنامه­ ها

موضوع بسیار مهم دیگر انعطاف‌پذیری برنامه­ ها، روش­ها و راهبردهای سیاسی- دفاعی کشور، به ویژه در ارتباط با بحث فناوری هسته‌ای است. بیاییم فرض کنیم همگی در تفکری از نوع دوم یا سوم با هم توافق داریم؛ یعنی می‌خواهیم طوری حرکت کنیم که در نهایت کشور ما به سطح معینی از دانش و توانمندی هسته‌ای دست یابد. بسیار خوب، حال سؤال این­جاست که آیا برای دستیابی به این هدف فقط یک راه وجود دارد و آن حرکت بدون وقفه به سمت این هدف، با تمام سرعت ممکن و بدون توجه به مخاطرات مسیر است؟ به بیان دیگر آیا این برنامه با هیچ نوع انعطاف و مانور اجرایی نمی‌تواند همراه باشد؟ آیا نمی‌شود سرعت گام­ها را با توجه به شرایط واقعی حاکم بر مناسبات سیاسی ایران با کشورهای جهان تنظیم کرد؟ آیا با فرض ضرورت تام و تمام حرکت در مسیر غنی‌سازی اورانیوم، این امکان وجود ندارد که در مقطعی آن را به حالت تعلیق درآورد و سپس در بستری از اعتماد سازی‌های سیاسی در موقعیت مناسب‌تر به آن پرداخت؟

هر چند گذشته‌ها، گذشته است؛ اما به گمان من برای همین چیزی که به دست آمده و حتی بیش از آن، ممکن بود بتوان مسیرهای بسیار بهتری را پیش گرفت. مشکل آن است که برخی از دولتمردان کشورمان به ویژه در دوره‌ی هشت‌ساله آقای احمدی‌نژاد با مقدس کردن برنامه هسته‌ای و خارج کردن آن از فاز تصمیم‌های سیاسی، موضوع را به کلی ارزشی و عقیدتی کردند و امکان هر نوع انعطاف عملی در مسیر برنامه را از خویش سلب کردند. مسئله این است که ورق پاره خواندن قطعنامه‌ها، در عمل، به معنای شوخی گرفتن و محاسبه‌ی غلط و نابجا از شرایط سیاسی حاکم بر جهان و موانع پیش‌روی برنامه هسته‌ای ایران بود. نتیجه امر آن شد که در کوتاه مدت شیفتگان برنامه هسته‌ای احساس رضایت کردند، اما در دراز مدت مسیری در پیش گرفته شد که غیر قابل ادامه دادن بود؛ امری که وقوع رخدادهای بعدی گواه آن شد.

امروز نه فقط در بین دولتمردان دولت آقای روحانی بلکه در میان بسیاری دیگر از نهادهای رسمی کشور، شاهد نگاه واقع‌بینانه‌تری به موضوع هسته‌ای کشور هستیم. در این نگاه، توان­مندی هسته‌ای در کنار سایر توان­مندی‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی- امنیتی نظام معنی پیدا کرده است. عصاره‌ی این تحلیل همان جمله کلیدی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری است که “خیلی خوب است سانتریفیوژها بچرخند، به شرط آنکه چرخ مملکت هم بچرخد.” اما متأسفانه کمی دیر به این نتیجه رسیدیم؛ زمانی که آثار فلج‌کننده‌ی قطعنامه‌های شورای امنیت و اقدامات یک­جانبه امریکا و اروپا خسارات سنگینی به جامعه ما زده است. این امکان وجود داشت که همان ابتدای باز شدن پرونده، انتهای داستان دیده می‌شد.

شواهد نشان می‌دهد که در ابتدای داستان هسته‌ای در دولت‌های موسوی؛ هاشمی رفسنجانی و سپس خاتمی نوعی اجماع بین دولتمردان و سیاستگزاران امنیتی کشور برای دستیابی به فناوری هسته‌ای وجود داشته است؛ اما پس از بروز تند بادهای سیاسی در حوالی سال ۸۲ در مسیر برنامه هسته‌ای ایران کسانی مثل حسن روحانی، هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی دریافتند که اصرار بدون انعطاف بر مسیر گذشته بسیار هزینه‌زاست. زمانی این تفکر توانست با پذیرش تعلیق موقت برنامه هسته‌ای ایران، واقع بینی، نرمش و عمل‌گرایی را بر این برنامه مستولی کند. اما متأسفانه سیاست‌های یکسوگرایانه دولت جرج دبلیو بوش در آمریکا از سویی و خطای راهبردی محاسبه برخی تصمیم‌گیران داخلی، ایران را به وضعیت کنونی کشانید. متأسفانه هزینه سنگینی پرداخته شد تا این درک حاصل شود که مسیر در پیش گرفته شده عملی و قابل تداوم نیست و هنوز هم جماعتی از دلواپسان حاضر نیستند به واقعیت‌های موجود تن در دهند و بپذیرند که برای دستیابی به هر هدفی تنها یک راه وجود ندارد.

گمان من این است که حتی اگر بر ادامه برنامه هسته‌ای پس از گشوده شدن پرونده‌ی هسته‌ای ایران اصرار داشتیم می‌توانستیم بدون اینکه وارد شرایطی شویم که به سهولت تمام قطعنامه‌ها یکی پس از دیگری علیه ما صادر شوند، همواره در موضع طلبکار ظاهر شویم و بابت به راه انداختن هر یک دستگاه سانتریفیوژ و یا به راه نینداختن آن از قدرت­های جهانی امتیاز بگیریم. من آن زمان در مصاحبه‌ای گفتم ما از زمان مادها در ایران تاکنون غنی‌سازی نکرده‌ایم. چرخ صنعت هسته‌ای ما نیز لنگ تأمین سوخت در کوتاه مدت نیست. اگر بر فرض دو سه سال دیگر هم اورانیوم غنی نکنیم آسمان به زمین نمی‌آید. ما می‌توانستیم با قرار گرفتن در این آستانه، چالش طلبکارانه با غربی‌ها داشته باشیم و آن­چه را که با کمال تأسف عامل ضعف ما شد، به شکل عامل قوت به کار گیریم.

متأسفانه این مسئله ساده که هر حربه‌ای در کشمکش قدرت، وقتی کارامد است که درست و کامل به کار گرفته شود هنوز برای برخی از افراد و عناصر سیاسی افراطی قابل درک نیست. اگر بر فرض در توان­مندی هسته‌ای قدرتی نهفته باشد، در به کارگیری کامل و دقیق آن است. به کارگیری یک برنامه نیم‌بند و بزرگ‌نمایی شده نه تنها قدرت نمی‌آورد بلکه دستاویز ضعیف کردن ما نیز می‌شود و مخاطراتی به مراتب بیش­تر از نداشتن آن به همراه دارد.

در پایان اشاره‌ی کوچکی داشته باشم به آنچه که جناب دکتر سهیمی در نقد خود نسبت به نظرات بنده درباره‌ دیدگاه برخی از شخصیت‌های محبوب از جمله جناب میرحسین موسوی درباره‌ی برنامه هسته‌ای کشور داشتند. ضمن این­که برخورد عاطفی با مسئله و استدلال‌های نقلی در این موضوع جایی ندارد، لازم به دقت است که انسان­های تأثیرگذار در مقاطع مختلف عمرشان ممکن است دیدگاه‌ها و تأکیدهای متفاوتی داشته باشند. گمان من آن است که آقای موسوی در برنامه تبلیغات انتخابی‌شان در بحث هسته‌ای مسیری متفاوت با آقای احمدی‌نژاد را ترسیم می‌کردند و به نوعی می‌خواستند نشان دهند که در عرصه‌ی سیاست خارجی بنا ندارند مطابق برنامه دهه شصت عمل کنند. تصور می‌کنم بیانیه‌های بعدی جناب موسوی در بحث‌های سیاست خارجی و حتی بحث هسته‌ای رویکردی متفاوت از قبل را نشان می‌داد. در همین مقوله آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی نیز رویکردهای مؤخرشان با گذشته تفاوت دارد و نمی‌توان با نگاهی صلب و جامد به تحلیل مواضع آنان پرداخت.

 

 

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است