‫‫‫ زبان مادری، مطالبه‌ای وارداتی و چشم بسته – آرسام محمودی


zabaneMadariدر سال‌های اخیر، ۲۱ فوریه با نامِ روز زبان مادری، در برخی محافل داخل کشور با آب و تاب فراوان یادآوری شده و بدون این که چگونگی انتخاب این نام و نام‌گذاری این روز بر مخاطبان ایرانی روشن شود، با داستان‌سازی‌های عجیبی از جمله ممنوع بودن زبان‌های محلی، تحمیل زبان فارسی بر مردم ایران‌زمین و … که یادگار افسانه‌بافی‌های روشنفکرانی چون براهنی است؛ دچار جهل مرکب شده است.

در ابتدا نظری داشته باشیم بر نحوه‌ی نام‌گذاری این روز خاص به نام روز زبان مادری:

در سال ۱۹۴۷ هند از مستعمرات بریتانیا خارج‌شده و به استقلال رسید، همزمان مناطق مسلمان‌نشین با گرایشات اخوانی-سلفی خواستار جدایی از هندوستان شدند. پاکستان با تأکید بر اسلام و مسلمین در تمایز با هندوها به‌عنوان کشوری مسلمان و اولین جمهوری اسلامی تأسیس شد، اما این کشور تصنعی که تنها مؤلفه استقلال و کشور شدنش، دین مردمانش است، دارای دو قسمت جدا از هم بود. قسمتی در شرق هند با زبان بنگالی و قسمتی جدا افتاده در غربِ هند با زبان اردو. قسمت غربی به دلیل وسعت بیشتر و احتمالاً رادیکال‌تر بودن مردم و نقش بیشتر رهبرانش در جدایی از هند، قدرت سیاسی بیشتری پیداکرده و سعی کرد ساختار سیاسی و اداری خود را به قسمت شرقی که ۱۶۰۰ کیلومتر آن‌سوتر بود، تحمیل کند. پیرو همین اقدامات، پاکستان غربی، زبان رسمی و اداری پاکستان شرقی را در ۱۹۴۸ به زبان اردو -که برای مردم و دانشجویان آن قسمت زبانی ناآشناست- تغییر داد.

این حرکت با واکنش دانشجویان پاکستان شرقی (بنگلادش) مواجه شد، دانشجویان در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲ دست به اعتراض زده و پلیس و نیروهای نظامی -که می‌توان حدس زد در آن زمان هنوز شور انقلابی‌گری و استقلال از هندوستان بر اساس تعصبات مذهبی در آن‌ها موج می‌زد- بر روی دانشجویان آتش گشودند و چند تن از دانشجویان را کشتند. این حرکت‌های قسمت شرقی پاکستان، با حمایت هند-رقیب منطقه‌ای پاکستان- ادامه پیدا کرد تا در نهایت پاکستان شرقی از پاکستان غربی به استقلال رسید و در سال ۱۹۷۱ پس از چند سال درگیری، خود به یک کشور جدید به نام بنگلادش تبدیل شد. در سال ۱۹۹۹ یک فعال بنگلادشی نامه‌ای به کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل نوشت و از او خواست روز ۲۱ فوریه را به نام روز زبان مادری نام‌گذاری کند که با موافقت سازمان ملل همراه شد.

بنابراین با اشاره به تاریخچه نام‌گذاری ۲۱ فوریه به نام روز زبان مادری می‌توان به زمینه‌ی پیدایش این نام و نامیده شدن این روز به این عنوان و موقعیت و مختصات زبان‌هایی که «زبان مادری» نامیده می‌شوند، پی برد.

با نگاهی به تاریخ و فرهنگ ایران و تاریخچه سیر تکاملی این سرزمین در هزاره‌های متوالی، کاملاً ملموس است که وضعیت در ایران به کلی متفاوت با آن چیزی است که در پاکستان شرقی دیروز یا بنگلادش امروز یا سرزمین‌های مشابه رخ‌داده است. در ابتدا هر نکته‌سنج و ظریف‌بینی در خواهد یافت که نه جایگاه زبان فارسی در مناطق مختلف ایران، مشابهتی با جایگاه زبان اردو برای بنگالی‌ها دارد، نه زبان‌های محلی در ایران در موقعیت زبان بنگالی برای اهالی پاکستان شرقی هستند، و نه زبان فارسی مختص یا ابداع یک قوم است. چنانکه در بالندگی زبان فارسی همه مردم این سرزمین نقش داشته‌اند و یکی از مظاهر ایرانیت پس از استیلای اعراب، تلاش برای احیا و گسترانیدن زبان فارسی بوده است. به همین جهت است که این زبان به سرعت از خراسان به مناطق غربی ایران و آذربایجان گسترش پیداکرده و تبدیل به زبان اهل فضل شده و جای زبان پهلوی را در نیمه‌ی غربی ایران، گرفته است.

زبان مادری، نمونه‌ای از واردات چشم بسته‌ی اصطلاحات سیاسی و فرهنگی ناهمخوان با موقعیت ژئوپولتیک و ژئوکالچر ایران است

به همین روی می‌توان گفت زبان فارسی در هزاره گذشته‌ی حیات فرهنگی و سیاسی تمامی ایرانیان، یکی از ارکان اصلی ایرانیت را تشکیل داده و به همین دلیل است که خاقانی «شروانی»، نظامی «گنجوی»، قطران «تبریزی»، همام «تبریزی» و … یا آن صد و پانزده شاعر آذربایجانی، قفقازی و شروانی که نامشان در کتاب نزهه‌المجالس خلیل شروانی آمده در حالی که زبان محلی‌شان پهلوی آذری و ارانی بوده، سرودن به زبان فارسی را وجهه آمال خود قرار داده و رسالت خود دانسته‌اند. چنان که در مقالات شمس «تبریزی»، از زبان وی خطاب به عربی نویسان منطقه‌ی شام آمده است: «و زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی. و آن معانی که در پارسی آمده است در تازی نیامده است. زهی قرآن ناطق پارسی، زهی وحی ناطق پاک» [۱]. همین آثار مندرج در مقالات شمس تبریزی که مجموعه‌ای از گفتارهای اوست تأثیر فراوانی بر مولوی و اشعار او داشته است. به گفته‌ی استاد فروزان فر «میان مقالات شمس با مثنوی مولوی ارتباطی قوی موجود است و مولانا بسیاری از امثال و قصص و مطالب مقالات را در مثنوی خود مندرج ساخته‌است»[۲]. استاد آذربایجانی شعر فارسی، شهریار نیز در یکی از آثار خود از مثنوی مولوی با عنوان قرآن پارسی یاد می‌کند که هم نشانگر جایگاه و ارزش زبان فارسی است و هم نمایانگر اهمیت اثری که مولانا از خود بر جای گذاشته است:

هم به آن قرآن که او را پاره سی است / مثنوی قرآن شعر پارسی است [۳].

در عصر مشروطه و دوران جدید نیز همانند قرون میانه‌ی اسلامی، متفکرین آذربایجانی چون طالبوف تبریزی، زین‌العابدین مراغه‌ای و … جایگاه زبان فارسی را دریافته و به پیروی از سنت آذربایجان در قرون گذشته، آثار خود را فارغ از زبان محلی‌شان، به زبان فارسی نوشته و افکار ترقی خواهانه خود را به این زبان به رشته‌ی تحریر درآورده‌اند. بدیهی است با توضیحاتی که ارائه شد، در موقعیت ژئوپولتیک و ژئوکالچر ایران، اگر زبانی را که فرزند از مادر می‌آموزد، زبان مادری بدانیم، سطحی‌ترین تعریف ممکن را از زبان مادری ارائه داده‌ایم. بنابراین با توجه به جایگاه تاریخی و فرهنگی ایران، چنانچه بخواهیم زبانی را که حامل اندیشه، آمال و حافظه‌ی تاریخی مردم باشد، زبان مادری بنامیم، بی‌شک برای «همه‌ی ایرانیان» زبان فارسی زبان مادری خواهد بود. البته زبانی که فرزند از مادر خود می‌آموزد هم زبان مادر محسوب می‌شود و جایگاهش مشخص و محترم است.

اما در سال‌های اخیر بخشی از جریان شبه‌روشنفکری تلاش فراوانی به خرج داده تا با ناموسی جلوه دادن عنوان «زبان مادری»، با استفاده از ظاهر فریبنده و البته باطن پیچیده‌اش، مخاطب را از دایره‌ی استدلال و منطق خارج، و وارد وادی جهل و تعصب کند. گروهی دیگر نیز نادانسته با آب و تاب فراوان با تبلیغات و ارائه تعریفات گنگ از این اصطلاح، شنونده ایرانی را بیشتر در اعماق دریای ظلمت و ابهام فرومی‌برند. سوم اسفند ۹۵ در پژوهشگاه میراث فرهنگی، نشستی در بزرگداشت زبان مادری برگزار شد که مجال پرداختن به جزییات آن در این نوشته میسر نیست، اما سؤال یکی از شرکت‌کنندگان در این نشست بیش از هر چیز می‌تواند مبهم بودن عنوان زبان مادری و غیرکاربردی بودن تعاریف ارائه‌شده از این نام را در حوزه‌ی تمدنی ایران آشکار کند.

در حاشیه‌ی نشست مذکور که شرکت‌کنندگان سؤالات خود را از سخنرانان مطرح می‌کردند، بانویی از سخنران جلسه پرسید: «من با مادرم قشقایی صحبت می‌کردم و با پدرم فارسی، اکنون هم که پدر و مادرم فوت کرده‌اند، با خواهرانم قشقایی صحبت می‌کنم و با برادرانم فارسی، هیچ‌وقت نفهمیدم زبان مادری من چه بوده، خیلی دوست دارم بدانم زبان مادری من چیست! خواستم از شما بپرسم که زبان مادری من کدام زبان است!؟»

این سؤال که البته سائلش آن را جدی مطرح کرده و با تبلیغات و تعاریف گنگ به‌قدری کنجکاو و سردرگم شده بود که بلیت رفت و برگشت هواپیما برای شرکت در این نشست تهیه‌کرده و خود را از شیراز به تهران رسانده بود، باعث انبساط خاطر شرکت کنندگان و سخنرانان جلسه شد. این سؤال، جدی مطرح‌شده بود، اما مضحک به نظر رسیدن این سؤال، خود نشان‌دهنده غیرکاربردی بودن و مضحک بودن تعاریفی است که در ایران ذیل عنوان «زبان مادری» به کاربرده می‌شوند. ایران کشور و سرزمینی نیست که تنها به دلیل اشتراکات مذهبی شکل‌گرفته یا از سوی استعمارگران یک شبه به استقلال رسیده باشد. ایران سیر تطور خود را طی قرن‌ها پیموده و مردم ایران جدا از داشتن مبدأ و مسیر مشترک تاریخی، قرن‌ها است با یکدیگر در ارتباط و مراوده‌اند. مناطقی چون آذربایجان، کردستان یا بلوچستان، بنگلادش نیستند و زبان فارسی هم از ۱۶۰۰ کیلومتر آن‌سوتر به این مناطق نیامده، بلکه در خود این مناطق رشد پیدا کرده و جان گرفته است. به نظر می‌رسد باید متناسب با موقعیت فرهنگی، سیاسی و تاریخی ایران، یک باز تعریف و بازخوانی از این عنوان صورت گیرد تا از ادامه تبدیل شدنش به ابزار سیاسی جلوگیری شده و مخاطبان ایرانی را از این سردرگمی و برزخی که دچارش شده‌اند خارج کرد.

دماوندنیوز

پی‌نوشت‌ها:
۱ مقالات شمس؛ جعفر مدرس صادقی، ص ۴۵ و ص ۳۰

۲ بدیع‌الزمان فروزان فر، زندگانی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، ص ۹۰

۳-کلیات دیوان شهریار، مؤسسه مطبوعاتی معرفت و سعدی تبریز، ۱۳۵۶، جلد اول، ص ۴۰۹

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است