گفتگوی روشنک آسترکی (همکار کیهان لندن) با نجیب بارور : هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید


«نجیب بارور» شاعر جوان افغانستانی در سال‌های اخیر به واسطه اشعارش در میان فارسی‌زبانان محبوبیت قابل توجهی پیدا کرده است.
هر چند نجیب بارور تحصیلات دانشگاهی خود را در کارشناسی علوم سیاسی انجام داده، اما زمینه فعالیت او در حوزه شعر و ادبیات فارسی است و هم اکنون مسئولیت فرهنگی بنیاد مارشال فهیمِ کابل را بر‌عهده دارد. از او تا کنون یک کتاب زیر عنوان «نام دیگر کابل» به چاپ رسیده که در سال ۹۳ چاپ دوم آن منتشر شد. وی کتاب دیگری با عنوان «سه‌عکس جدا افتاده» زیر چاپ دارد.

نجیب که زاده و ساکن شهر کابل است، به همگرایی زبانی و فرهنگی در میان مردم کشورهای ایران، تاجیکستان و افغانستان تاکید دارد و اشعارش برگرفته از همین اندیشه است.

در یک گفتگوی اختصاصی پای صحبت نجیب بارور پیرامون وضعیت زبان فارسی در افغانستان نشسته است.

امروز نمی‌شود سلیقه خود را به دیگران تحمیل کرد

– بنا به نظر تعدادی از شاعران و نویسندگان افغانستانی، زبان فارسی در سال‌های گذشته در افغانستان مهجور مانده. چرا؟

-شاید یک متخصص زبان به این پرسش پاسخ بهتری دهد ولی باور من این است که پس از شکست طالبان از افغانستان، جریان‌هایی فعالیت‌هایی را آغاز کرده‌اند که به نظر من مؤثر خواهند بود. انجمن‌های ادبی، مراکز فرهنگی و فعالیت‌های هنری بیشتری روز به ‌روز جان می‌گیرند. من امیدواری‌های زیادی را در شعر امروز افغانستان می‌بینم که بی‌تأثیر بر زبان پارسی هم نیست. البته این نکته را فراموش نکنیم که زبان پارسی در افغانستان، در پهلوی موانع دیگر، با یک سد سیاسی هم در طول تاریخ در کشاش بوده است. شما می‌دانید که زبان رسمی در افغانستان پارسی و پنبتو [پشتو] است. از آنجایی که غالباً محور سیاسی افغانستان در دست پنبتون‌ها بوده، همواره پارسی‌ستیزی نیز جزء پالیسی‌های فرهنگی سیاسیون بوده است. البته پارسی‌ستیزی در افغانستان که توسط حلقۀ معینی صورت می‌گیرد، هراس آنان را برای انزوا رفتن زبان پنبتو نشان می‌دهد. فراگیری زبان پارسی در افغانستان، گروه‌های فاشیستی زبان پنبتو را وادار به تقابل کرده است. هرچند هر نوع تقابل دور از منطق خواهد بود چرا که زبان‌ها با کاربرد داشتن و منابع زنده می‌مانند. کسانی که در افغانستان به نحوی می‌خواهند زبان پنبتو را تحمیلاً بر دیگران زنده نگه دارند، بهتر می‌بود تا برای زنده‌ ماندن زبان پنبتو راه‌های منطقی‌تری را در پیش می‌گرفتند. این تقابل هرچند روح پارسی‌گرایی را در وجود پارسی‌گویان افغانستان هم زنده کرده است با آن‌ هم جنجال‌برانگیز بوده است. مثلاً ما را گفتند، به‌جای دانشگاه، «پوهنتون» بگویید. این باعث شد که، اگر ما از روی عادت –عرف گویشی- در گذشته دانشگاه را «پوهنتون» می‌گفتیم، کوشیدیم در مقابل «دانشگاه» بگوییم. البته اگر مراد سئوال شما رشد پارسی در تناسب با ایران باشد، بدون شک زبان پارسی در افغانستان به‌ آن سان رشد نکرده است.

– یکی از مباحث مهمی که پیرامون مردم افغانستان مورد توجه کارشناسان است، همین پروژه ملت‌سازی و حذف زبان فارسی و جایگزینی پشتو از سوی حکومت بوده که شما هم به آن اشاره کردید. در مقابل این سیاست‌های فارسی‌ستیزانه چه روندی شکل گرفته است؟

همگرایی فرهنگی باعث می‌شود که مردمان از خطرهای احتمالی دور بمانند

– در پاسخ اولین پرسش شما به این موضوع اشاره کردم؛ این مسئله واقعاً هم خنده‌آور است و هم شرم‌آور. به‌ آن می‌ماند که در مسابقۀ دو به ‌کسی که از تو پیشی گرفته است بگویی، بایست که من می‌خواهم از تو پیش‌تر بدوم. واقعاً مسخره است! یکی از پالیسی‌های همیشگی حکومت‌های پنبتونی همین مسئله است. با آن‌ که تا این ‌دم ناکام بوده‌اند، ولی هموار به‌عنوان یک سد در برابر زبان پارسی قرار داشته‌اند. کسانی که به ‌نمایند‌گی از پارسی‌گویان در دولت بوده‌اند و یا هستند به رشد و یا رهاندن زبان پارسی از چنین سدی، علاقه‌مندی نشان نداده‌اند. از سیاسیون پارسی‌زبان، تنها احمدشاه مسعود به فرهنگ و زبان علاقه داشت که حتا در سنگر هم بحث از ادبیات و فرهنگ می‌کرد و در جایی، مبارزه در برابر طالب و القاعده را برای پاسداری از زبان و ادبیات و فرهنگ عنوان کرده بود. بی‌ توجهی سیاسیون پارسی‌گوی– از آنجا که امکانات دارند- مشکل دیگری است که ما با آن مواجه هستیم. به همان میزان که دیگران به پنبتو فکر می‌کنند، دولت‌مردان ما از زبان پارسی بی‌ خبر هستند. من امیدوار هستم این مسئله جدی گرفته شود. و کارهای بنیادی با حمایت سیاسیون فارسی‌گوی روی دست گرفته شود. ولی اطمینان دارم که زبان پارسی با تقابل، از بستر سیاسی- اجتماعی افغانستان حذف چه، که حتا کم‌ رنگ هم نخواهد شد. شاید با موانع‌های سلیقه‌ای روبرو شود، ولی بالاخره راهش را خواهد یافت و فراگیر خواهد شد. در قرن حاضر، هیچ چیزی را نمی‌شود با سلیقه بردیگران تحمیل کرد. با همین امیدواری، ما پارسی را پاس خواهیم داشت.

– من می‌بینم شاعرانی مانند شما و غفران بدخشانی که از شاعران جوان و بنام افغانستانی هستید، در شعرهایتان بر اشتراکات فرهنگی و ادبی میان ایران و افغانستان و تاجیکستان دست می‌گذارید. این تاکید و یادآوری برای چیست؟

– البته دور از انصاف خواهد بود که به مرزهای سیاسی باور داشته‌ باشیم. مرزها پیش از آن‌ که جداکنندۀ مردمان پارسی‌گو باشند، نقطه وصل آنان در شرایط فعلی می‌باشند. چون مرزها بودند که ما را متوجه ساختند که از هم دور شده‌ایم. باور من این است که همگرایی فرهنگی و یاد‌آوری از شکوه پارس، ما را به اصل خودمان باز می‌گرداند. اصلی که فرقی میان رودکی، حافظ و مولانا نبود، اصلی که ما همه یک مردم بودیم و زبان و فرهنگ مشترک داشتیم. اصلی که تمدن داشتیم و بزرگ‌ترین دانشمندان را به جهان تقدیم کردیم. البته توجه داشته باشیم، در شرایط فعلی که بازی‌های سیاسی در سطح جهان رو به تحول است و کشورهایی برای بقای سیاسی‌شان می‌خواهند در خاورمیانه بازی‌هایی را به اجرا بگذارند، این همگرایی فرهنگی در میان کشورهای هم‌زبان، هم‌فرهنگ و هم‌تمدن، باعث می‌شود که از هرنوع خطر احتمالی در امان بمانند. ما با پدیده‌های چون طالب و القاعده و داعش مواجه استیم.

– در حال حاضر چند روزنامه و مجله به زبان فارسی در افغانستان منتشر می‌شود؟

-بسیار زیاد. اکثر روزنامه‌های افغانستان به زبان پارسی نشر می‌شوند. اگر از هر کدام اسم ببرم شاید از حوصلۀ این گفت و گو فراتر برود. مجله هم فراوان منتشر می‌شود به زبان پارسی. اگر مرادتان از روزنامه‌ها و مجلاتی است که در مورد زبان و ادبیات پارسی می‌پردازد، اینها هم کم نیستند.

– آیا به وضوح مقابله یا تبلیغات منفی علیه زبان فارسی در افغانستان صورت می‌گیرد؟

– بله! وقتی ما را اجازه نمی‌دهند «پوهنتون» را «دانشگاه» بگوییم، وقتی اجازه نمی‌دهند در نامه‌های رسمی ادارات واژه‌های اصیل پارسی به کار برده شوند و آنان را متعلق می‌سازند به ایران، وقتی دانشگاه گفتن باعث می‌شود که جنگ و درگیری میان طرفداران زبان پارسی و طرفداران زبان پنبتو رخ دهد اینها نمایانگر مقابلۀ آشکار بعضی از فاشیست‌های قومی در برابر زبان پارسی است.

– راهکارها برای رفع موانع و مشکلات فارسی‌زبانان در افغانستان چیست؟

– راهکار مناسب این می‌بود که سیاسیون ما نسبت به زبان و فرهنگ خود احساس مسئولیت می‌کردند. شایسته‌ترین راهکار این است که در چوکات فعالیت‌های مدنی، کارهای فرهنگی بیشتری صورت بگیرد. ما از پشتوانۀ غنی ادبی برخورداریم. ما مثنوی مولوی در دست، شهنامۀ فردوسی را در گام و شعر حافظ را در سینه داریم. باید چنگ بزنیم به اینها و زبان و فرهنگ پارسی را بیشتر از پیش زنده کنیم، این را می‌توانیم با تعهد و رسالت‌ هر کدام ما تحقق ببخشیم. به وجود آمدن نهادهای معتبر فرهنگی که اساساً بر همین رویکرد به ‌میان آمده باشند نیز می‌تواند موثر باشد، نهادهایی که مراودات فرهنگی را در میان کشورهای تاجیکستان و ایران گسترش بدهد و از مجرای قانونی دست به تولید و تکثیر داشته‌های زبان پارسی بزنند.

هر که از جنگ سخن گفت، بخندید بر او…

-مردم افغانستان در دهه‌های گذشته با رنج و مصیبت‌های زیادی روبرو بودند. از جنگ تا فقر و حضور طالبان. فکر می‌کنید این یادآوری در مورد اصل و ریشه چقدر می‌تواند برای ایجاد انگیزه و اعتماد به نفس در میان مردم راهکار باشد؟

-کسی که هر روز روی خود را سیاه در آیینه می‌بیند، اگر روزی با چهرۀ پاک و منزّه با آیینه مقابل شود، بی‌گمان تکان خواهد خورد. مردمان ما در واقع هر روز در آیینۀ روزگار چهره‌های سیاه خود را دیده‌اند. جنگ، جهل، ترور، وحشت، دهشت، نقض حقوق زنان، تجاوز، و… وقتی به این مردم گفته می‌شود که شما فرزندان مولانا استید، شما دختران رابعه استید، شما فرزندان فردوسی استید، شما فرزندان رودکی استید، شما فرزندان ابومسلم استید، شما فرزندان بوعلی سینا استید، شما فرزندان ابوریحان‌ بیرونی استید، مطمئناً اگر به‌خود نیایند، تکانی می‌خورند. مولانا می‌گوید «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش». امیدوار هستم به اصل خود بازگردیم و این لکه‌های ننگین را از چهره‌های‌مان بزداییم.

-فکر می‌کنید زبان فارسی بتواند نقشی برای ایجاد وحدت ملی در افغانستان ایفا کند؟

من در شعرهایم پیش از حفظ زبان به دنبال همگرایی فرهنگی نیز هستم

– یکی از نقاط وصل پارسی‌زبانان افغانستان همین زبان پارسی و فرهنگ پُربار پارسی است. ولی از آنجایی که سئوال شما مرتبط به وحدت‌ ملی یا وحدت همگانی است، من به این باور نیستم. زبان پارسی، زبان یک بخشی از مردم افغانستان است. موجودیت اقوام مختلف دیگر و زبان‌های مختلف دیگر باعث می‌شوند که ما مولفه‌های دیگری را برای رشد وحدت‌ملی در افغانستان بشماریم. پارسی‌ستیزی پنبتون‌ها و پالیسی‌های سیاسی در برابر این زبان، پیش از آن ‌که این زبان در امر وحدت ‌ملی کاری بکند، سبب واگرایی‌هایی هم خواهد شد.

– برخی معتقدند باید سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان با برنامه‌های مشترک برای حفظ زبان فارسی کوشش کنند، من در اشعار شما مانند این بیت: «سه‌ جدا افتاده و سه یک‌دگر افتاده را/ متصل با هم به‌یک شیرازه باید ساختن» هم ردّی از این عقیده را می‌بینم. نظرتان در این زمینه چیست؟

– من پیش از این که در سروده‌های این‌چنینی‌ام به دنبال حفظ زبان پارسی باشم، به دنبال هم‌گرایی فرهنگی نیز هستم. بله! من به مرزهای سیاسی که به ‌وسیلۀ کشورهای استعماری در میان کشورهای‌مان کشیده شده است، باور ندارم. تمام پارسی‌گویان جهان هموطنان من هستند و ایرانی و تاجیکی و سمرقندی و بخارایی برای من فرق ندارند. یکی از راه‌های مبارزه با بی‌شعوری، بی‌فرهنگی و بی‌عدالتی، حفظ زبان پارسی و همگرایی پارسی‌زبانان است. این داعیه تنها از من نیست و دوستان زیادی در آن‌ طرف مرزها نیز به این همگرایی‌ها باور دارند و روز تا روز این پیوند را گسترش می‌دهند.

-با سپاس از شما که وقت خود را در اختیار کیهان لندن گذاشتید.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است