کبوتر نامه رسان” نویسنده: فیروزه فرجاد نیا کتابگزاری آرسن نظریان


کبوتر نامه رسان، اولین رمان خانم فیروزه فرجادنیا به زبان هلندی است. فیروزه دستی در نویسندگی دارد و قبلا داستانها و رمانهای کوتاه منتشر ساخته است.

کودک ١٢- ١٠ ساله باقریحه ای درگیر فعالیتهای سیاسی اعضای خانواده اش پیش از انقلاب ١٣۵٧ می شود. محصل است و کسی به او ظن نمی برد. به همین جهت از او به عنوان نامه رسان استفاده می کنند. کودک تحت تاثیر عمه اش، لیداست که در نظر او به صورت قهرمانی جلوه می نماید. لیدا علیه نظام سلطنتی فعال و تحت تعقیب است. مغازه دار محله، که خود پیرهنی در انقلا بهای گذشته پاره کرده خیلی نسبت به رویدادهای جاری خوشبین نیست و متوجه است که در محله خود و با این کودک چه می گذرد.
اعضای خانواده یکی پس از دیگری دستگیر می شوند. در پس انقلاب جنگ هم شروع می شود و زندگی نامه رسان دیگر زندگی یک کودک نیست. فیروزه کتابش را “به همه کسانی که به علت جنگ یا انقلاب از تجربه کودکی در زندگی شان محروم شده اند، تقدیم” کرده است.
سالها بعد، نامه رسان به عنوان یک زن جوان پناهجو از هلند سر در می آورد. “این چیزی بود که می خواستم، اینکه خودم را در جایی، در یک دیار غریب، میان آدمهایی که مرا نمی شناسند پنهان کنم و ناشناس به زندگی ادامه بدهم”. در هلند، اما نوع دیگری از محدودیتها، بن بستها و دوراهی ها انتظارش را می کشد، دشواری ها و بن بستهایی که تجربه های تلخ گذشته را به ذهن او برمی گردانند: تنهایی، عدم امنیت، ترس و تشویش و عدم درک ازجانب دیگران.
در تماسها و ارتباطات روزمره اش با هلندیان عادی، هرروز موقعیت ضعیفش را درجامعه حس می کند. در یک دفتر مهندسی در هلند مشغول کارآموزی می شود. سرپرست او گرایشات نسبتا تند دست راستی و ضد مهاجر دارد. اظهارنظرهای او راجع به خارجیان مهاجر زن را به شدت نگران می سازد. اما او چه می تواند بکند؟ موفقیت دوره کارآموزی او و درواقع آینده اش اکنون در دست این افراط گرای هلندی است. این زمان دوره ای در هلند است که جریانهای دست راستی و مخالف مهاجرین بر موج احساسات عمومی سوار شدند و نهایتا هم موفق شدند در دولت جدید سهمی را از آن خود کنند و قوانین سختگیرانه مهاجرت از تصویب بگذرانند. نامه رسان، به عنوان یک مهاجر پناهجو، که مدتی نامعلوم باید در انتظار تصمیمم اداره مهاجرت و در موقعیتی نامطمئن به سر برد، باز مثل زمانی که در ایران بود، خود را زیر چشمان مراقب و مواجه با انواع محدودیتها می یابد و احساس سرخوردگی به او دست می دهد. جستجوی آزادی او را در نهایت به درک این واقعیت رهنمون می شود که آزادی یک مفهوم نسبی است.

غیراز آن چیزی مثل خوره بر وجدانش سنگینی می کند؛ این احساس که “انگار با ترک کشورش، به عزیزانش و به مردم خود خیانت کرده است. “تصورش را بکن که همه از مسئولیتهای خود فرار کنند، خود را به جای امنی برسانند، گذشته شان را فراموش کنند و زندگی دیگری شروع کنند”. گاه به گاه دچار تردید می شود که اصلا تصمیم به ترک خانه و کاشانه به قصد یافتن آزادی و سپس گرفتار شدن در بن بستهای جدید در یک دیار بیگانه تصمیم درستی بوده است. در این مواقع، همواره به یاد دوبیتی حافظ می افتد که بر روی چرمی به دیوار مغازه محله شان آویزان بود:

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گم شدگان لب دریا می کرد.

نزد تنها دوست صمیمی هلندی اش که در حال اختضار است، به فغان در می آید و آنچه در دل دارد بیرون می ریزد. “… سالهاست که در حال کنکاش و جستجو هستم. یک روز دنبال گوشه امنی می گردم تا بتوانم انسان کارآمدتری در زندگی باشم. روز دیگر در جستجوی ایمان و اعتقادی هستم که به زندگی ام مفهوم و معنایی ببخشد.من در مسیر بی پایان این جستجوها، عزیزان خود و پایگاه خود را از دست دادم و در این دنیای پهناور آواره و سرگردان شدم…”

رمان فیروزه تلاش ندارد تا یک مکتب فکری یا ایدئولوژی را به کرسی بنشاند. رمان او داستان انسان مهاجر و پناهنده عصر ماست که زیر موقعیتهای بسیار متفاوت و فشارهای طاقت فرسا باید به حیاتش ادامه دهد.

کتاب به هلندی سلیس و روان نگاشته شده و چنانچه به فارسی ترجمه شود، مطمئنا خوانندگان فارسی زبان هم با اشتیاق آنرا خواهند خواند.
عکس روی جلد یک پرده نقاشی از منصور بختیار است به نام “پناهگاه او”.

لاهه، ١٩ آذر ١٣٩٣

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است