چه خواهد شد؟ احمد پورمندی


گذری در خیابان‌ها و گپ و گفتی در محفلی، به روایت آنها که در آنجا زندگی می‌کنند، تنها یک پیام را برجسته می‌کند: در نگاه سردرگم و مضطربی که دیگر تنها از آن مادران محروم و پدران بازنشسته نیست، سوال ساده اما عمیقی موج می‌زند: “چه خواهد شد؟”

سوالی که از سر شوق نیست. امیدی در آن نیست و هر چه هست حکایت سردرگمی و ناامیدی ملتی خاکستر نشین است. این ملت اینگونه در مانده نبود. شایسته زندگی بود. شایسته زندگی بهتر بود.

فردا خامنه‌ای جسد سردارش را با شکوه مشاعیت می‌کند و بر پیکرش نماز انتقام خواهد خواند. او در روز‌ها و هفته‌های آینده خواهد کوشید تا از فرصتی که ترامپ تروریست در اختیارش گذاشت، برای ترمیم دستگاه زخم‌خورده سرکوب بهره‌برداری کند و بر پیکر فرسوده و کلنگی نظام، نفس تازه‌ای بدمد.

آنسوتر اما، جسد صد‌ها جوانی که گناهی جز بی‌گناهی نداشتند، در سکوت و اغلب فقیرانه و در هراس از گزمه‌های هم لباس سردار، در این دو ماه، در گورستان‌های سراسر کشور به خاک سپرده شدند، بی‌آنکه کسی بر آنها نماز انتقام بخواند و یا حق مشارکت در سوگواری داشته باشد.

در این دو ماه، تنها دل‌های بی‌شمار مادران نشکسته‌اند. دو خط قرمز مهم هم شکسته شده‌اند:

خامنه‌ای با خونی که به فرمان او از پیکر جوانان این مرز و بوم ریخته شد، وضو ساخت و در آن سوی خط قرمز رابطه حکومت و مردم ایستاد و ترامپ با ترور سلیمانی و ۹ افسر دیگر ایرانی و عراقی، همه خطوط قرمزی را که حقوق بین‌الملل نامیده می‌شود، پشت سر گذاشت.

اکنون این دو جنایتکار در زمینی بازی می‌کنند که نه زمین مردم ایران است و نه زمین تمدن بشری. بی‌ترس و واهمه از حساب و حسابرسی! و ما مردمی که هستی‌مان در این بازی کثیف به داو گذاشته شده، با دستانی که خالی است، سر به آسمان بر می‌داریم که چه خواهد شد؟

بعد از آنکه موسوی سکوت ده ساله خود را شکست و مردانه به میدان سیاست پا گذاشت، امیدی در دلم زنده شد و نوشتم که با موسوی، حتما راهی هست! امیدوار بودم که روسای مدعی اپوزیسیون خارج از کشور، شورای مدیریت گذار، اتحاد جمهوریخواهان، سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور، جبهه ملی اروپا، همبستگی جمهوریخواهان، حزب چپ، مشروطه‌خواهان و رضا پهلوی، با درک موقعیت کشور، به استقبال موسوی بروند. از سنگ صدا در آمد و از حضرات نه! آنچه اما، در فضای خارج طنین بلند یافت نغمه ارکستر سیاه بود. ارکستری که به کارگردانی سربازان گمنام و مشارکت مجاهدین و شاه‌اللهی‌ها، تصویر معیوبی از موسوی دیروز را در بوق کرد تا موسوی امروز را بر زمین بزند تا مبادا راه حلی از درون، بساط سیاه آنها را به هم بریزد و حیرت‌انگیز سکوت مدعیان گذار مسالمت‌آمیز درونزا بود که به تاکتیک نخ‌نما شده “نادیده گرفتن” و به دلایل کودکانه و حداکثرخواهی‌های ایده‌آلیستی متوسل شدند.

اگر ملتی از “چه باید کرد؟” به “چه خواهد شد؟ ” می‌رسد، چرا نباید مدعیان رهبری و سیاست‌ورزی، صدای زنگ خطر و صدای شکستن استخوان‌های مردم را بشنوند، از خواب سنگین بیدار شوند و به جای پزهای عالی و جیب‌های خالی، زمین بازی ملی را تعریف کنند و در این زمین، رابطه خود را با موسوی به مثابه یک سرمایه ملی و اجتماعی، شجاعانه و بدون غرض و مرض بازتعریف کنند؟ آقایان هیچ پاسخ قابل قبول و متکی بر واقعیت‌ها و تعادل قوای سیاسی و اجتماعی واقعی در کشور ندارند و تنها از بام تا ثریا را به مردم وعده می‌دهند.

چرا خواسته رفع حصر به مرکز فعالیت‌ها منتقل نمی‌‌شود؟ چرا طرح راهبردی جبهه ملی ایران مورد پشتیبانی قرار نمی‌‌گیرد؟ چرا منشور جمهوریخواهی که جوهر تجربه و دانش سیاسی ۱۵۰ ساله ماست، بر زمین می‌ماند؟ چرا دست از گروه گرائی و فردگرائی‌های مشمئز کننده بر نمی‌‌داریم؟

اکنون که ترامپ و خامنه‌ای از زمین بازی مردم ایران و جامعه متمدن جهانی بیرون رفته‌اند، اگر به خود بیاییم، با بازی صادقانه در زمین ملی، می‌توانیم سوال یاس آلود و دردمندانه “چه خواهد شد؟” را با سوال امید آفرین “چه باید کرد؟” جایگزین کنیم و با تشکیل “جبهه متحد برای انتخابات آزاد”، راه سبز امید، راه شکستن حصر، راه برگزاری انتخابات آزاد و راه شکستن اقتدار نظام و گذار به جمهوری عرفی را پیش پای ملت بگذاریم و اجازه ندهیم که خامنه‌ای و ترامپ کشور و ملت ایران را بیش از این در گروگان نگه بدارند.

احمد پورمندی
apurmandi@yahoo.de

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است