یک دست بى صداست : رضا آذرخش


در قرنى که اکنون ما در آن زندگى میکنیم ، جایى براى نظام هاى خودکامه و دیکتاتورى وجود ندارد.
بعد از سالیان بس دراز تلاش ، انسانها بدرجه اى از تکامل فکرى رسیده اند که هیچ قانون ونوشته اى نمیتواند حق آزاد بودن ، آزاد اندیشیدن و آزاد زیستن را از آنها سلب کند.

اما در کشور ما که مردم سالیان دراز براى رسیدن به آزادى و حاکمیت قانون مبارزه کرده اند هنوز در چنگال اهریمن دیکتاتورى گرفتار هستیم. آنها نه تنها از حق آزاد بودن ، آزاد اندیشیدن و آزاد زیستن محروم میباشند بلکه حتى اجبار دارند براى پوشش خود الگویى را انتخاب کنند که مورد قبول نهاد رهبرى باشد.

مجموعه یى از خودکامگان واپسگرا ، خود را قیم مردم میدانند و اتباع کشور را به خودى و غیرخودى تقسیم کرده و نظامى بر پایه آپارتاید دینى و سیاسى بوجود آورده اند که براى غیرخودیها هیچ حقى قائل نیستند و برخلاف همان قانون اساسى که آنرا میراث شهدا میدانند!! نمایندگان منتخب مردم نیز حتی اجازه ندارند عملکرد رهبر و باند هاى مافیائى منتصب به او را به نقد بکشند.

ناامیدى و دلسردى از زیستن، اعتراضهاى بدون نتیجه و امیدهاى بى ثمر جامعه ایران را دچارزلزله کرده است. زلزله یى که همه بنیاد هاى اجتماعى را فرو ریخته و انسانهاى آزرده از ستم و دربند را دچار بى هویتى و خود ناباورى کرده است.

نظامى مستبد درزندانى به بزرگى همه کشور میلیونها انسان را به بند کشیده و با اعمال سیاستهاى نابخردانه و ضد ملى خود در روابط بین المللى ، کشور را تا مرحله شعله ورشدن آتش جنگ و انزوا کشانیده است. در این هنگامه سرنوشت ساز ما ساحل نشینان در امنیت ، براى رهایى میهن و مردم رنجدیده آن چه میکنیم؟

در بیست وپنجسال گذشته گروههاى مخالف رژیم در خارج ازکشور ظاهرا بطور مستمر درگیر مبارزه بوده ایم ولى حتى نتوانسته ایم راهى بیابیم تا همکارى معنوى دولتها و احزاب آزادیخواه و دمکرات کشورهاى داراى اعتبار را براى کمک بمردم ایران جلب کنیم. حتى هنوز نتوانسته ایم براى جایگزینى رژیم حاکم با یک نظام دمکراتیک با یکدیگر بتوافق برسیم. همه در پوسته درونى خود فرو رفته و درافکار بازمانده ازدوران گذشته غرق شده ایم. در کارنامه مبارزه سی هفت ساله خود جز مشتعل نگاه داشتن آتش تفرقه و جدایى ، خود محورى و دشمن پنداشتن دگر اندیشان هیچ نقطه مثبتى نداریم .

شاید امروززمان آن فرا رسیده باشد که صادقانه پرونده اى نو بگشائیم وبواقعیتهاى حاکم درجامعه امروز ایران وجهان بیشترتوجه کنیم . باید این حقیقت را بپذیریم تاکتیکهاى ما در سی و هفت سال گذشته جز اتلاف وقت و ایجاد یأس و ناامیدى و واخوردگى در داخل کشور و شانس دادن به رژیم براى سرکوب و غارت بیشتر ثمرى نداشته است. بیائید جهان را از دیدگاه واقعگرایانه بنگریم شاید بدین فکربرسیم که «یکدست بى صداست».

در زمانى که ملل جهان تلاش میکنند راهکارهاى رسیدن به منافع ملى خود را بگونه اى انتخاب کنند تا ضمن حفظ هویت وحاکمیت ملى خویش ازراه همزیستى مسالمت آمیز با سایرملل بتوانند به فراخورسهمى که درتکامل تکنولوژى و اقتصاد جهان دارند از کل گردش سرمایه و امکانات موجود سهم مناسبى بدست آورند ، ما ملتى که داراى فرهنگ ، سنتها وکشور واحدى هستیم و سالیان دراز در آن زیسته ایم ودرشادیها ورنجهاى یکدیگر سهیم بوده ایم چرا نمیتوانیم ازراهکار ها و همکاریهاى مشترک حاکم بر جهان الگوئى براى رسیدن به اهداف مشترک خود طرح کنیم؟

با غالب بودن سیستم اقتصاد فرا ملیتى در جهان نمیتوان بدور خود دیوارى کشید وجهان را از دریچه اى نگریست که درپنجاه سال پیش دیدگاههاى ما را ممکن میساخت. امروز مفهوم منافع ملى با مفهوم آن درگذشته کاملا متفاوت و شاید متضاد نیز باشد.

نمیتوان بدون همآهنگ شدن با روند اقتصاد جهان و تفکرات حاکم ، از منافع و تمامیت ارضى کشور حفاظت کرد. جدا بودن و فاصله گرفتن از مسیر اقتصاد جهانى وکنار ماندن از روند متغیر ها و معادلات جا افتاده در سیاستهاى جهانى ، عامل نابودى و گسستگى کشور ووحدت ملى خواهد شد. بهمان گونه نیز جدا ماندن و فاصله گرفتن گروههایى که اهداف مشترک دارند برابر خواهد بود با تحلیل تدریجى وکاهش نیروهاى با القوه اىکه دراختیار دارند که باید به نیروهاى با الفعل تبدیل شوند.
تفکر غالب برجهان تفکر آزاد اندیشى و دموکراسى است. نمیتوانیم خود را دمکرات بدانیم ولى تحمل پذیرش سلیقه ها و دیدگاههاى کسانى را که کاملا با نظرات ما منطبق نمیباشند نداشته باشیم .
نگاهى به اطلاعیه ها و نظرات گروههاى اوپوزیسیون گویاى عمق تراژدى ناشى از پراکندگى و خودخواهی هاى دانسته یا ندانسته ما ایرانیان خارج از کشور است. علاقه بزادگاه و مردم آن حق انحصارى هیچ فرد و یا افراد خاصى نیست ، هرکس میتواند وحق دارد میهن و هم میهنان خویش را دوست داشته باشد و براى پایدارى و بهروزى آن تلاش کند. صف بندى هاى عقیدتى یا داشتن سوابق مغایر از تفکر ما نمیتواند این حق را از کسى و یا گروهى سلب کند. تخطئه تفکرات و وابستگى ها ریختن آب به آسیاب دشمن مشترک است که هدف اصلى را لوث خواهد کرد.

گردابى که امروز میهن ما براى رهائى خود از آن تلاش میکند هرچند ریشه در قانون اساسى اقتدار گرایان و باند هاى مافیائى حاکم دارد، اما آبشخور آن خود محورى و مطلق گرائى رهبران تفکرات طبقات مختلف جامعه ایران است که عامل شکست نهضت هاى صد ساله اخیر شده است.
هیچگاه نخواستیم منصفانه و با دیدى علمى وواقعگرایانه علل شکست انقلاب مشروطیت، نهضت ملى و انحراف انقلاب بیست و دوم بهمن را بررسى کنیم. چون براساس سنت وتفکر ایرانى راحت تر این است که دیگران را مقصر بدانیم تا بتوانیم خود را تبرئه کنیم.
اگر رضا شاه به آرامى سلطه دیکتاتورى را جانشین حکومت قانون کرد و یا سیا وسازمان اطلاعاتى انگلیس با طرح کودتا موفق شدند نهضت ملى را شکست دهند ، مقصرین واقعى کسانى بودند که با خرده گیریها و اختلافات غیر اصولى درصف وحدت مردم شکاف ایجاد کرده وبا دلسرد کردن مردم فضا را براى اجراى توطئه ها آماده ساختند. و آنهاکه بر مبناى بینش استالینى رو در روى مردم ایستادند و نهضت ملى را توطئه امپریالیزم دانستند و با بزرگنمائى و حادثه آفرینى هاى پیاپى مستمسک لازم را در اختیار کودتا کنندگان گذاردند. این تراژدى امروز نیز نه دربین مردم ، بلکه بین مدعیان روشنفکرى و خود رهبرى تکرار میشود.

درحالیکه مجموعه تفکرات ملى گرایى ، ملى-مذهبى ، مشروطه خواهى ، چپ گرائى ، آزادیخواهى ، اصلاح طلبى در داخل کشور جدا از خودیهاى حاکمیت درکنار یکدیگر زندگى میکنند وباتفاق دریک انتخابات با هدف مشترک شرکت کرده وبا ذکاوت وشم سیاسى خود شرکت در انتخابات دیگر را تحریم مینمایند ، چرا باید این تفکرات در خارج ازکشور وسیله اى براى جدائى و دشمن تراشى شود؟ چرا فکر میکنیم که انسانها همچون عروسکهاى کوکى باید با نوایى یکسان زمزمه کنند؟ چرا فکر نمیکنیم هرکس حق دارد تفکر و دیدگاه خود را داشته باشد و بتواند در یک تلاش و جنبش همگانى براى رهائى زادگاه خود شرکت کند.

دین جزئى از فرهنگ وارثیه نیاکان مردم ایران است ، اعتقاد بدین و داشتن عنوان ملى-مذهبى نباید مستمسکى براى طرد گروهى شودکه دردفترمبارزاتى آنها اعتقاد به حاکمیت ملى وبرابرى اتباع ایران بوضوح مشخص است.
علیرغم اینکه آزمایشگاه کمونیزم بسبب شووینیزم استالینی وناهمآهنگى مارکسیزم با تغییرات اقتصادى جهان به تاریخ پیوسته است. اما هنوز گروههائى هستند که نزدیکى به سازمانهاى داراى تفکرات سوسیالیستى را صلاح نمیدانند و آنرا رد میکنند زیرا نگران بدنام شدن از انگ همکارى با کمونیستها هستند. اینان بدان توجه ندارند که بیشتر کشورهاى اروپائى در حال حاضر داراى نظام هاى سوسیالیستى میباشند.
چرا گروههائى از شنیدن نام جبهه ملى ایران ، بیزارى میجویند ؟ علیرغم اینکه صداقت و پایبندى آنها به اصول دمکراسى و منافع ملى کرارا بثبوت رسیده است.
اکثریت مردم ایران بطورواضح وروشن دردوازدهم فروردین ۱۳۵۸ با رأى خود پایان عصر شاهنشاهى را اعلام داشته اند. اما اگر هنوز هموطنانى هستند که خواستار حکومت مشروطه میباشند، درنظامى که براساس برابرى همه اتباع ایران توسط مجلس مؤسسان تشکیل میشود آنها نیز باید حقى برابر با سایر ایرانیان داشته باشند و هیچ منطق وقانونى نمیتواند از شرکت جمعى از هموطنان دریک مبارزه ملى براى رهائى سرزمینى که متعلق بآنان نیز هست ممانعت نماید.
چرا نباید ازروزنامه نگاران و اصلاح طلبانى که بخاطر افشاى سیستم مافیائى نطام در زندان بسر میبرند و نیز از دیدگاههاى نمایندگانى که با شجاعت هاله قداست ازچهره رهبر برداشته اند پشتیبانى کنیم؟
باید از تاریخ و تجربیات ملتها و مبارزات مشترک آنها براى رهائى کشور از اشغال بیگانه بیاموزیم که چگونه میتوان با همیارى در یک نبرد نابرابر پیروز شد. مبارزات پارتیزاتى کشور هاى اشغال شده اروپا بوسیله ارتش نازى آئینه آموزنده ای براى گروههاى هموطنى است که هیچ گروهى جز معتقدان خود را باور ندارند.
در نبردهاى آزادیبخش فرانسه احزاب سوسیالیست ، کمونیست و راستگرایان درکنار یکدیگر و بدون توجه باینکه چه کسى رهبرى گروه را دارد دوش بدوش یکدیگر جنگیدند ودرکنار یکدیگر کشته شدند و درجشن پیروزى نیز با هم سرود ملى خویش را خواندند. و بعد از آرامش آراء فرانسویان درپاى صندوق رأى گیرى بود که تعیین کننده نظام کشور شد.
این حماسه در جاى جاى اروپا آفریده شده است . در ایتالیا ، هلند ، بلژیک ، دانمارک ، نروژ و… و ما چرا نباید این حماسه را براى نسلهاى آینده بیافرینیم . ودرکنار هم سرزمین خویش را بازسازى کنیم?
اى هموطن این را بدان «یکدست بى صداست»

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است