نگاهی به ادوار مبارزه با حجاب اجباری- بخش نخست از واقعه بدشت تا تظاهرات حجاب در سال و نگاهی به ادوار مبارزه با حجاب اجباری۱۳۵۷ – بخش دوم از محفل‌های زنان در دهه شصت تا شورمندی‌های سال ۸۸


حرکت‌های اعتراضی نسبت‌به حجاب اجباری را می‌توان از زوایای گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار داد. اما زاویه نگاه من در پرداختن به این موضوع، درواقع ردیابی گفتمان برابری‌خواهی در مبارزات ضد حجاب اجباری از واقعه بدشت تا حرکت متاخر، یعنی دختران خیابان انقلاب است. بررسی اجمالی ادوار مبارزه با حجاب اجباری در این متن، هرچند به بن‌مایه‌های تاریخی نظر دارد، اما به ردیابی گفتمان برابری‌خواهی در مقاطع مختلف تاریخی نیز پرداخته است. این تحقیق در سه بخش پیاپی منتشر می‌شود. بخش اول از واقعه بدشت در سال ۱۲۲۷ تا تظاهرات حجاب در سال ۱۳۵۷ و آغاز جنگ ایران و عراق را دربرمی‌گیرد. بخش دوم، از دهه شصت تا شور و تحرک زنان در سال ۸۸ و بخش سوم از جنبش سبز تا جنبش دختران انقلاب در سال ۱۳۹۶ را شامل می‌شود.

ادوار جنبش ضد حجاب اجباری

۱- واقعه بدشت

شورش علیه وضعیت نابسامان کشور از سوی جریان‌های ترقی‌خواه در ایران بحرانی و آسیب‌خورده از دو جنگ روسیه در نیمه اول قرن نوزده و بی‌کفایتی دربار قاجار در حل بحران‌ها،  موجب شکل‌گیری مبارزات و نهضت‌هایی شد که زمینه‌های جنبش ترقی‌خواه مشروطه را آماده کرد. هرچند برخی از این اعتراضات همچون نهضت بابی‌ها، یک نهضت مذهبی بود، اما ابعادی از این جنبش، معنای اجتماعی داشت که بالقوه در نوع مطالبات ترقی‌خواهانه جنبش مشروطه تاثیرگذار بود. به‌طور مشخص می‌توان به اصل حق حضور و مشارکت زنان در عرصه عمومی اشاره کرد.

طاهره قره‌العین، با اتکا به این اصل از آیین باب، طریق برابری‌خواهی و رهایی زنان را پیش گرفت.  هم از این رو، رخداد آغازین جنبش‌های ضدحجاب را می‌توان به واقعه‌ای نسبت داد که ۵۷ سال پیش از پیروزی جنبش مشروطه، در نخستین کنگره بابیان در روستای بدشت، از توابع شاهرود، رخ داد. رخدادی که با پرده‌دری و حجاب‌افکنی طاهره قره‌العین، همچون نقطه‌ عطف مبارزات برابری‌خواهانه ضدحجاب بر پیشانی جنبش برابری‌خواهی زنان ثبت شده است. هرچند به‌زعم تعدادی از منتقدان، اقدام او یک کنش فردی و در چارچوب نظام فکری بابی‌گری ارزیابی می‌شود، اما این حرکت به‌لحاظ تاثیرگذاری و به‌لحاظ گفتمان‌سازی تاثیری ارزشمند در جریان‌های برابری‌خواهانه دوره‌های تاریخی بعد گذاشت. مضافا با توجه به زمانه‌ای که طاهره به کشف حجاب روی می‌آورد، بابی‌گری تنها راه  حجاب‌افکنی ازسوی زنان مرفه دوران قاجار بوده است. چنانچه از میان آثار آن دوره می‌توان دریافت، زنان بسیاری بودند که درپی یافتن توجیهی برای افکار مترقی خویش، خود را حتی در ظاهر به این آیین نسبت می‌دادند، تا از گزند اتهامات رایجی چون فحشا، وقاحت و بی‌آبرویی در امان بمانند.

 

 

۲- واقعه گراندهتل

هنر موسیقی و تصنیف‌های وطنی به‌جامانده از دوران مشروطه روشن‌ترین تصاویر و رساترین آوای مبارزان آن جنبش را تا به امروز زنده نگه داشته است. در‌میان چهره‌هایی مثل درویش‌خان و کلنل وزیری و عارف قزوینی، چهره یک زن نیز همچون قمری در آسمان هنر مشروطه جلوه‌گری می‌کند.  قمرالملوک وزیری، خواننده تصنیف‌های وطنی، از اولین کنسرتی که در سال ۱۳۰۳، بدون حجاب در گراندهتل برگزار می‌کند، چنین می‌گوید:

«پس از خاتمه کنسرت، ترس مرموزی بر من مستولی شد. حدود چندهزار نفر در خیابان لاله‌زار جمع شده بودند. در بازگشت بیم آن داشتم که عده‌ای قصد جان مرا داشته باشند، چون اخباری از این قبیل به من رسیده بود و بیشتر مرا به توهم می‌انداخت.»  (خالقی، ۱۳۷۳. ص۸۶)

تکرار حرکت‌های جسورانه او در مواجهه با مناسبات قدرت، خود نشان از اراده‌مندی و سلوک برابری‌خواهانه او دارد.  آنجا که رییس شهربانی کرمانشاه پیغام می‌دهد که شرط اجازه کنسرت این است که به خانه ما بیایی و آواز بخوانی، قهرمانانه تمرد می‌کند و همان دم به روی بالکن هتل محل اقامتش می‌رود و شروع می‌کند برای مردم به آواز خواندن و می‌گوید: این همان کنسرت من است. (خالقی، ۱۳۷۳) جسارت این زن در خواندن تصنیف «مرغ سحر» و محبوبیتش نزد مردم، باعث می‌شود که ماموران رضاشاه صفحه مرغ سحر را توقیف کنند. این تداوم مبارزه همان زنی است که با تاج گل زیبایی بر گیسوان طلایی، بر صحنه گراندهتل آواز خوانده بود. همان مرغ سحر نادیده!( شجاعی، ۱۳۷۸)  که تداوم حضور بدون حجابش بر صحنه، حکایت از اراده زنانه او برای ادامه راه آزادی‌خواهی بود.

 

۳- داستان آژان‌ها و چادری که جا ماند

حرکت‌های مستقل زنان در اعتراض به حجاب و پرده‌نشینی، که با شجاعت زنان شهرنشین می‌رفت تا به رهایی زنان مناطق دور نیز منجر شود،‌ با قانون ضد حجاب اجباری رضاشاه پهلوی،‌ ناگهان توسط «‌آژان‌های» حکومتی، به عکس خود تبدیل شد.

زندخت شیرازی که خود از فمینیست‌های رادیکال آن دوره بود، در سال ۱۳۰۷ در یکی از سخنرانی‌هایش می‌گوید: «من فعلا نه طرفدار کشف حجابم و نه کاری به این موضوع دارم. فقط مقصود من این است که این کمین دوشیزه با اتحاد خواهرهای گرامی خویش، مسلکی را پیروی کنیم که  سعادت حال و آینده ایرانیان بدان منوط باشد.» ( احمدی خراسانی،۱۳۹۰.ص ۵۷)

اما ظاهرا شتاب حکومت وقت برای عقب نماندن از مدرنیته آتاتورکی در کشور همسایه، کار را به جایی می‌رساند که در کتاب «چادری که جا نماند» خاطرات زنان از خشونت‌های حکومت رضاشاه در کشف « اجباری» حجاب، همچون شمشیر داموکلس تا به امروز بر سر مبارزان بر علیه حجاب اجباری کوبیده می‌شود. عنوان کتاب طبق روایاتی که در آن آمده است، کنایه به چادرهایی است که به‌دست آژان‌های رضاشاه از سر زنان کشیده شد و برسر آنان نماند.

هرچند که ظاهرا خیلی از آن چادرها در پستوی سنت‌های خانگی «جا ماندند» تا چهل سال بعد، زنانی که به صفوف انقلاب «دموکراتیک» و ضد استبدادی می‌پیوستند، گیسوان و اندام  خود را چنان که مقبول آید، خوب بپوشانند.

پس از خروج رضاشاه از ایران و آغاز فعالیت احزاب سیاسی همچون «حزب دموکرات» و «حزب توده»، پروژه جنبش زنان بیشتر حول مشارکت سیاسی و حق رای طراحی شده بود و موضوع حجاب تنها هنگام مخالفت روحانیون با حق رای، دوباره در جامعه طرح شد.

در سال ۱۳۴۱، دوباره با مطرح شدن «حق رای برای زنان» ازسوی محمدرضاشاه،  مخالفت روحانیون با حق رای زنان به مساله «کشف حجاب» پیوند خورد.

۴- یا روسری یا توسری

تظاهرات زنان در روز هشتم مارس ۱۳۵۷ علیه قانون حجاب اجباری، صدایی بود که در میان محاصره سرسام‌آور شعارهای «نمی‌خواهیم»، دم از خواستن می‌زد. صدایی معلق در میان تمامی آنچه برآیند گفتمان نفی و تکفیر انقلابی غیردموکراتیک که اصولا حول «نخواستن» می‌چرخید و صدایی مطالبه‌محور بود که دم از خواستن می‌زد، اما در فضای انقلاب و خشم و انتقام شنیده نشد.

داستان این بود که  فقط پس از یک ماه از پیروزی انقلاب در روز ۱۶ اسفندماه، روزنامه کیهان در صفحه اول از قول آقای خمینی نوشت: «زنان باید باحجاب به وزارتخانه‌ها بروند.» حیرت‌زده از اعلام چنین قانونی، زنان به خیابان‌های پایتختی سرازیر شدند که هنوز شعارهای ضد استبداد پهلوی از روی دیوارهایش پاک نشده بود. حیرت آن روزها شاید می‌توانست جای خود را به خرد پیش از واقعه بدهد، اگر فقط برخی از جملات آقای خمینی را در دهه چهل در مخالفت با آزادی زنان به‌خاطر می‌آوردیم: «شما ببینید بیست و چند سال از این کشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب کنید چه کرده‌اید؟ زنها را وارد کردید درادارات، ببینید در هر اداره‌ای که وارد شدند، آن اداره فلج شد. (…) زن اگر وارد دستگاهی شد، اوضاع را به هم می‌زند…» (احمدی خراسانی. ص ۱۱۰)

هرچند رخداد آغازنده این حرکت خودجوش، انتشار سخنان آقای خمینی در شانزدهم اسفند  بود، اما هم‌پوشی تظاهرات سازماندهی‌شده زنان چپ فمینیست با تظاهرات خودجوش زنان از اقشار گوناگون در اعتراض به این حرکت، موجب گستردگی این حرکت و نیز همبستگی فمینیست‌هایی از کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا با زنان ایران شد. این حرکت اعتراضی در تاریخ مبارزات علیه حجاب اجباری، جایگاهی ویژه به خود اختصاص داد.

مهناز متین در کتاب خیزش زنان، نوشته است: «در هفدهم اسفند ۱۳۵۷، ایران شاهد دو رویداد هم‌زمان بود: ۱-سرآغاز خیزش زنان علیه حجاب اجباری برای زنان کارمند (…) ۲- نخستین بزرگداشت علنی آیین ۸ مارس، روزجهانی زن، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که به همت گروه‌های نوبنیاد زنان -که همه چپ‌گرا بودند- برگزار شد و هزاران زن دیگراندیش و دگرخواه ایرانی را به خود جلب کرد.» ( متین،مهاجر.۱۳۹۲. ص۸ )

در فضای انقلابی و سیاست‌زده آن دوران، این جنبش نیمه‌ سازمان‌دهی‌شده/ نیمه خودجوش ازسوی گروه‌های سیاسی حمایت نشد، اما بارزترین جلوه گفتمان برابری‌خواهی آن دوران بود. در عرصه عمل نیز موفق شد که اجرای این حکم را  تا شش‌ماه به تعویق بیندازد.

نیروی مقابل نیز در این مدت، با طرح شعار «یا روسری، یا توسری» تظاهرات گسترده‌ای در دفاع از قانون اجباری‌شدن حجاب برپا کرد. اما دیگر خبری از هیچ تظاهرات نیمه خودجوش/نیمه سازمان‌دهی‌شده در دفاع از حق پوشش نشد که نشد! در عوض پیشروی نیروهای واپس‌گرا با حمایت‌های قانونی و حکومتی باعث شد که زنان بسیاری به «جرم»  بدحجابی و بی‌حجابی، شغل خود را از دست دادند و در خیابان‌ها مورد اهانت و ضرب‌وشتم شدید نیروهای نیمه خودجوش/نیمه سازمان‌دهی‌شده «دارودسته زهرا خانم»‌ قرار گرفتند.

با شروع جنگ ایران و عراق و با بالا گرفتن سرکوب نیروهای سیاسی، ردپای کمرنگ‌شده معترضان خیابانی علیه حجاب اجباری به‌تدریج از بین می‌رفت.  مبارزه با حجاب اجباری و خواست حقوق برابر، تبدیل به گناهی درحد خیانت به خون شهدا و حتی وطن‌فروشی شد. این نگاه از سوی نیروهای واپس‌گرا و نیروهای سرکوب‌گر خیابانی، نوعی جرم‌سازی و مجرم‌انگاری نسبت‌به زنان را ایجاد می‌کرد. از دیگر سو، نوعی بازدارندگی درون‌زا نسبت‌به ادامه مبارزه برای حجاب در میان زنان شکل می‌گرفت و بسیاری از زنان در ابتدای جنگ، در هیبتی کاملا محجبه با شرکت در گروه‌های امداد برای جان سربازان و بسیجی‌ها، با گفتمان دفاع از میهن، به جبهه‌ها و مراکز درمانی گسیل شدند. نیروی اصلی اکثر سازمان‌ها و جریان‌های سیاسی به‌ویژه در ابتدای جنگ، معطوف واقعه ویرانگر جنگ شده بود و اکثرا در جبهه‌ها و یا پایگاه‌های بسیج و سپاه، آماده جنگ با دشمن بودند. خیابان‌ها خالی شده بود.  حتی دارودسته مزدور و باج‌گیر «زهرا خانم» ضرورت حضور در خیابان را از دست داده بود. درخیابان «خبری» نبود به‌جز تحقیر و ترس و ارعابی که زنان را خانه‌نشین کرده بود.

فهرست منابع:

۱- احمدی خراسانی، نوشین. حجاب و روشنفکران. تهران: ۱۳۹۰

۲- خالقی ،‌زهره. آوای مهربانی: یادواره قمرالملوک وزیری. تهران: دنیای مادر. ۱۳۷۳

۳. شجاعی ، منصوره. صدای زنان، اجازه مردان. تریبون فمینیستی/ بازنشر عصرنو، ۱۳۸۳)

   http://asre-nou.net/1383/mordad/13/m-ghamar.html : Accessed at 5/12/18

۴. متین، مهناز. مهاجر، ناصر. خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷(دفتر نخست).تولدی دیگر(آلمان). نشر نقطه.


نگاهی به ادوار مبارزه با حجاب اجباری – بخش دوم

از محفل‌های زنان در دهه شصت تا شورمندی‌های سال ۸۸

این مقاله مروری است تاریخی بر وقایعی که در روند مبارزه با حجاب اجباری از سال‌های پیش از انقلاب مشروطه تا حرکت اعتراضی اخیر که با نام «دختران خیابان انقلاب» اتفاق افتاده است و چهل سالگی انقلاب را در بر می‌گیرد.

بخش اول، از واقعه بدشت در سال ۱۲۲۷ تا تظاهرات زنان در روز جهانی زن در سال ۱۳۵۷ و وقایع تلخ دهه شصت را برشمرده بود. بخش دوم به شرح وقایع دوران موسوم به سازندگی تا شروع دوران جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ اختصاص دارد.

۱. آغاز دوران موسوم به سازندگی

پایان جنگ، که علی‌الاصول می‌توانست فعالیت‌های مدنی و حقوقی را سبب شود، با اعدام‌های گروهی سال ۱۳۶۷ ترسی نو ایجاد کرد و سرخوردگی میان روشنفکران و فعالان سیاسی افزایش یافت. روی کار آمدن دولتی با شعار «سازندگی» نیز نتوانست در جامعه سرخورده امید به تحول اجتماعی ایجاد کند. علی‌رغم چنین فضایی، زنان فمینیست سکولار و زنان خانواده‌های زندانیان، که همدیگر را دوباره پیدا کرده بودند، در گروه‌های کوچک و در محافل خانگی با ترس‌و‌لرز دور هم جمع می‌شدند. در این محافل، که به دوره‌های فیلم یا دوره‌های کتابخوانی اختصاص داشت، برنامه‌ای عملی برای حل معضلات سهمگینی که پیش روی زنان بود دیده نمی‌شد. اما برنامه‌های جانبی این محافل، برای مثال، شکل‌گیری گروه‌های کوهنوردی و گلگشت‌های خانوادگی به مدیریت و رهبری زنان، باعث حضور زنانی با شکل و آرایشی متفاوت از فرم‌های دولتی در فضاهای گردشی، توریستی و طبیعت‌گردی شد.

اما بیرون از این محافل خانگی و گروهی، نومیدی نسبت به تغییر و تحولات اجتماعی در حوزه زنان منجر به بروز اعتراض‌های نیستی‌گرایانه میان زنان، به‌ویژه در شهرستان‌ها، شده بود. بدین رو، در آن سال‌ها، اخبار خودسوزی زنان در اعتراض به سنت‌های موجود، به‌ویژه در خوزستان، ایلام و کردستان، به گوش می‌رسید. اما خودسوزی هما دارابی در میدان تجریش در سال ۱۳۷۲، در اعتراض به حجاب اجباری، نشان از نوعی هم‌سرنوشتی میان زنان داشت، از محروم‌ترین مناطق گرفته تا مناطق مرفه‌نشین پایتخت. هما دارابی که در کنار پروانه فروهر سازمان زنان جبهه ملی را به‌راه انداخته بود، به‌عنوان واپسین اعتراض، خود را به آتش کشید. نیروهای ملی و به‌ویژه پروانه فروهر که از دوستان نزدیک او بود، از معدود جریان‌هایی بودند که برای انعکاس این حرکت در جامعه تلاش کردند.

هما دارابی (نفر سوم از سمت چپ)

روزی که ابرهای سیاهِ برآمده از جانِ آتش‌گرفته هما دارابی تیرگیِ فراخنای آسمان آزادی زنان را برملا می کرد، هشت سال می‌گذشت از روزی که ژیلا شریعت‌پناهی در اعتراض به اجباری شدن مقنعه در ادارات، در سال ۱۳۶۴ استعفا داده بود. فقدان حرکت‌های اراده‌مند و مشابه در آن هشت سال، هرچند به دلیل مشکلات اقتصادی، سیاسی، سرکوب‌های گسترده و مهاجرت‌های گروهی زنان قابل‌توجیه بود، اما انگار مهلتی بود که هما دارابی به خود و به زنان ایران داده بود. و آنک هما بود و جان به‌لب‌رسیده او میان شعله‌های آتش!

۲. دوران اصلاحات و اولویت‌های جنبش زنان

آنچه در اواخر سال‌های دهه شصت در خانه‌ها و محافل خصوصی حول گفتمان برابری‌خواهی شکل می‌گرفت در دوران اصلاحات نمود بیرونی یافت و تحت عنوان تشکل‌های مستقل زنان رخ نمود. وقایعی که در جهان مناسبات قدرت را زیر‌ورو کرد، همچون فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از یک سو و روی کار آمدن دولت اصلاحات در سال ۱۳۷۶ و به فاصله کوتاهی از آن اهدای جایزه نوبل به شیرین عبادی در سال ۱۳۸۲(۲۰۰۳ میلادی)، شور و امیدی در جامعه مدنی زنان ایجاد کرد.

اهدای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی

از سال ۱۳۸۲، با تشکیل ائتلاف «هم‌اندیشی زنان»، جلسات متعددی حول گفتمان‌سازی و کنش‌گری اجتماعی براساس اولویت‌های جنبش زنان شکل گرفت. تعیین اولویت‌های جنبش زنان در‌واقع نوعی تعیین نقشه راه فعالیت‌های مشترک این ائتلاف‌ها بود. اما در آن زمان، مساله حجاب به‌عنوان اولویت آرای لازم را در این ائتلاف کسب نکرد. شرایط سخت امنیتی، تاکید بر اهمیت اشتراک‌ها در ایجاد ائتلاف‌های متکثر و ضرورت بسیج‌ عمومی از جمله دلایل عدم توجه به  حل معضل حجاب اجباری در یک برنامه عمل مشترک بود.

البته این درحالی بود که مبارزه با حجاب، در بطن جامعه به اشکال مختلف جریان داشت. برای مثال، اعتراض‌ها و مقاومت‌های فردی در رویارویی با ماموران امر به معروف و نهی از منکر، انتخاب نوع پوشش «غیر‌دولتی/ غیر‌فرمایشی»، حضور بدون حجاب در برنامه‌های کوهنوردی، ‌ورزش زنان بدون پوشش رسمی  در پارک‌ها، استفاده از کلاه‌های ورزشی و لباس ورزش به‌جای روسری و مانتو در ورزش‌های صبحگاهی گروه‌های خودجوش در اماکن عمومی و پارک‌ها و تولید ادبیات فمینیستی و آثاری در حوزه مطالعات زنان، از جمله حرکت‌های اعتراضی به حجاب اجباری بود. چنین اشکالی از مبارزه فردی و گروهی در جامعه، علی‌رغم برخوردهای خشن «گشت ارشاد» و «امر به معروف و نهی از منکر»، تا سرکوب احمدی‌نژادی و تا به امروز نیز ادامه دارد.

۳. روزهای «احمدی‌نژادی» و موسم کمپین‌های زنان در داخل و خارج ایران

حملات خشونت‌آمیز نیروهای انتظامی دولت احمدی‌نژاد به تجمع مسالمت‌آمیز زنان در مراسم روز جهانی زن در سال ۱۳۸۴ شوکی جدید برای فعالان جنبش زنان در مواجهه با موج جدید سرکوب حکومتی به وجود آورد. روزی که در حمله پلیس احمدی‌نژاد به تظاهرات زنان در پارک دانشجو، حتی سیمین بهبهانی، بانوی شعر ایران، نیز از ضربات سنگین باتوم‌های نیروی انتظامی در امان نماند.

بالطبع در چنین شرایطی که روزبه‌روز بسته‌تر و تهدیدآمیزتر می‌شد، طرح موضوع حجاب، نیاز به ترفندهایی مناسب با این شرایط داشت. در آن سال‌ها، در چنین شرایطی بود که کمپین «یک میلیون امضا» و کمپین‌های دیگر ازسوی فعالان جنبش زنان شکل گرفتند. بنابراین، در دفترچه‌های آموزشی کمپین یک میلیون امضا، با وجود تاکید بر خواسته پیوستن به کنوانسیون جهانی رفع تبعیض که اشاره مستقیم به حق زنان بر تن و پوشش خود دارد، نقد حجاب اجباری به‌طور مشخص فقط در بند مربوط به حقوق زنان اقلیت‌های مذهبی همچون مصداق نقض حقوق زنان معتقد به ادیان و مذاهب غیر از اسلام طرح شد. هم‌زمان در مقالات، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های روزنامه‌نگاران و فعالان زن، برخوردهای خشونت‌آمیز گشت‌های ارشاد با زنان «بدحجاب»، به‌طور مرتب افشا و نقد می‌شد.

کمپین یک میلیون امضا

در سال ۱۳۸۸، هم‌زمان با پایان دوره اول دولت احمدی‌نژاد، خواسته ممنوعیت «گشت ارشاد» در قالب مطالبات انتخاباتی از سوی زنان و نیز دو تن از کاندیداها طرح شد. این خواسته در فضای پرامید و پر‌تحرک آن دوران در سپهر عمومی جایگاهی ویژه یافت. «مبصر کلاس» شجاع و سرخ‌پوش مدرسه فمینیستی با شعار «قانون آسمانی، زندگی زمینی، مشکل ما زنان است» در صفحه اول وب‌سایت مدرسه فمینیستی ظاهر شد.

در ائتلاف همگرایی زنان برای طرح مطالبات، موضوع حجاب اجباری طرح شد و در جلسه اعلام موجودیت ائتلاف همگرایی و سپس در جلسه اختتامیه نیز مشخصا از زبان اعظم طالقانی، که خود از زنان محجبه است، حجاب اجباری مورد نقد قرار گرفت.

هم‌زمان با تشکیل این ائتلاف، گروه «میدان زنان» در بیانیه‌ای تحلیلی به‌طور مشخص با اشاره به شعار انتخاباتی دو کاندیدای مطرح انتخابات، یعنی موسوی و کروبی، روند اعتراض به حجاب اجباری را پی گرفت.

با تشکیل این ائتلاف در ایران، زنان فمینیست ایرانی در خارج از ایران نیز «کمپین مقابله با حجاب اجباری» را تشکیل دادند و در بیانیه خود، گروه‌های مختلف اجتماعی، صنفی و سیاسی را برای مقابله با حجاب اجباری به همکاری فراخواندند.

شور و تحرکی که به امید تحولات اجتماعی ایجاد شده بود، با تقلب انتخاباتی جای خود را به خشمی مدنی برای یافتن پاسخ به پرسش «رای من کجاست» داد. دختران و زنان کوچه‌های شاد و خیابان‌های امن هفته‌های پیش از انتخابات، حالا عزاداران سبزپوش شهرهای قتل‌آگین شده بودند. خیابان‌های تهران پر شده بود از زنانی با شکل و شمایلی کاملا متفاوت از زنان تظاهرات انقلاب اسلامی؛ این‌ها زنانی با لباس‌های رنگی بودند که پریشان گیسوان خویش را با شال‌های سبز و سفید و سرخ آراسته بودند. زنانی که قرار نبود در میان حضور انبوه مردان خشمگین و معترض با سبیل‌های پرپشت یا ته‌ریش‌های «قدسی» گم شوند!

منبع

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است