نامه به فرج سرکوهی در رابطه با گفته های ایشان در صفحه آخر صدای آمریکا در رابطه با غلامحسین ساعدی و زبان مادری -آ رش رحمانی هموند جبهه ملی ایران


خدمت جناب آقای فرج سرکوهی:
احتراما شما در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۹۴ در برنامه صفحه آخر صدای آمریکا حضور داشته و به بیان نظرات خود درباره دکترساعدی پرداختید.
بدون شک دکتر ساعدی از قله های مرتفع داستان نویسی و نمایشنامه نویسی ادبیات معاصر ایران می باشد و شما هم مانند هر منتقد ادبی دیگر برداشت خود را از ایشان بیان نمودید اما بخشی از سخنان شما کاملا در تضاد با اندیشه های ایشان بوده و تاسف برانگیز تر نسبت دادن نگاه ضد ملی به دکتر ساعدی فردی که کاملا دارای گرایشات ایران دوستانه است.
شما در شروع صحبت خود بدون دلیل ورود به بحث زبان مادری که بهیچ وجه دغدغه ساعدی نبوده است می فرمایید و می گویید:
“ساعدی زندگیش نشان می دهد از همان زمان جوانی که چپ گرا بوده است و رنج ننوشتن به زبان مادری را برده و لذت نوشتن در دوره فرقه دموکرات و بعد دوباره سرکوب زبان مادری ………………………….”
الف ) شنیدن این جملات درباره ساعدی از عجایب روزگار است در گفته شما با زیرکی خاصی و به گونه ای نا محسوس دفاع از فرقه دموکرات آذربایجان نهفته است.گروهی که به لطف اسناد منتشر شده بسیارو اعتراف اعضای بلند پایه خود کاملا ساخته و پرداخته سازمان مخوف و امنیتی ک گ ب بوده و مقامات آن تماما از سر سپردگان دستگاه دیکتاتوری مخوف استالینی بوده اند .پرسش مهم در همین نکته نهفته است که چگونه چنین افرادی میتوانند لذت آزادی را برای مردان بزرگی چون ساعدی ایجاد کنند در حالی که خود دژخیمان آزادی کش ضد ایران و فرهنگ تنومند آن بوده اند. ایده ای جز به سرانجام رساندن پان ترکیسم آنهم به شیوه مکتب ترکان جوان (پایه گزاران پان ترکیسم در قرن بیستم) که به نسل کشی گسترده ارامنه دست زده بودند در ایران نداشتند.
نصرت الله جهانشاه لو افشار معاون اول پیشه وری در باره مذاکره پیشه‌وری با کنسول شوروی، پیش از پناهندگی به شوروی چنین شهادت می‌دهد: آقای پیشه‌وری با پرخاش به قلی‌اف گفت: «شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که منافع‌تان اقتضا می‌کند، نا جوانمردانه ما را رها کردید، از ما گذشته‌است، اما مردمی را که به گفته‌های ما سازمان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ داده‌اید، به من بگوئید پاسخگوی این همه نابسامانی‌ها کیست؟» آقای قلی‌اف که از جسارت آقای پیشه‌وری سخت بر آشفته بود، زبانش تپق زد و یک جمله بیش نگفت: «سنی گتیرن، سنه دییر گِت!! یعنی کسی تو را آورد، به تو می‌گوید برو!!»
ب) در ایران هیچگاه صحبت کردن و نوشتن به زبان ترکی آذربایجانی با مشکلی روبرو نبوده است. ظاهرا شما ایران را با ترکیه که با سرباز کردی که به جرم کردی صحبت کردن با مادر خود محاکمه می شود اشتباه گرفته اید. مگر در همان زمان شهریار دیوان اشعار خود را به زبان ترکی آذربایجانی انتشار نداده است؟؟
اتفاقا فرهنگ ایران نیست که با تنوع فرهنگی و زبانی سر ستیز دارد که از قضا امثال همان فرقه دموکرات هستند که چنین برخوردهای خشن و نابخردانه ای داشته اند خلیل ملکی چنین اظهار می نماید:
“خلیل ملکی که معاون وزارت فرهنگ بود متقابلا جواب داد که او مشکلات زیادی در استخدام معلمین برای آذربایجان داشته است، از وقتی که معلمین عضو حزب نتوانسته بودند به زبان ترکی تدریس کنند،آنان را مانند سگ از آذربایجان بیرون میانداختهاند”
ج) غلامحسین ساعدی چپ بود اما نه از نوع استالینی آن که مانند خلیل ملکی از زمره چپ های ایران دوست و آزادیخواه بود.
او درباره زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان، طی مصاحبه‌ای با رادیو بی‌بی‌سی چنین گفت: “زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.”
او در زمان تبعید اجباری چنین میگوید:
“و الان نزدیک به دو سال است که در این جا آواره ام و هر چند روز را در خانه یکی از دوستانم به سر می برم. احساس می کنم که از ریشه کنده شده ام. هیچ چیز را واقعی نمی بینم. تمام ساختمان های پاریس را عین دکور تئاتر می بینم. خیال می کنم که داخل کارت پستال زندگی می کنم. از دو چیز می ترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی می کنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم و در فاصله چند ساعت خواب، مدام کابوسهای رنگی می بینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس کوچه های شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار می کنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست داده ام. نه جلوی مغازه ای می ایستم، نه خرید می کنم؛ پشت و رو شده ام.
در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیده ام. تمام وقت خواب وطنم را می بینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور. حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده اند. همه چیز را نفی می کنم. از روی لج حاضر نیستم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی می دانم. حالت آدمی که بی قرار است و هر لحظه ممکن است به خانه اش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجه هاست. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم. و این چنین زندگی کردن برای من بدتر از سال هایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر می بردم…”
در گفته های ایشان رنجی از جنس آنچه شما به جای ایشان بیان نمودید نمیتوان یافت . بدون شک تمام زبان ها و گویش های ما ایرانیان از درجه اهمیت و اعتبار بالایی برخوردار است و بر تمامی ما حفظ و حراست از تنوع زیبای فرهنگی ایران واجب است اما زبان فارسی به گفته دکتر ساعدی ستون فقرات ایرانیان است .

۷ فروردین ۱۳۹۵ خورشیدی

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است