نئولیبرالیسم؛ مسئله این نیست! – پیمان عارف


آنچه که در فاصله چهل روزه اعتراضات ملی روزهای پایانی آبان ماه تا چهلم کشته شدگان این جنبش و در ماه آذر رخ داد گرچه شگفتی بسیاری از ناظران مسائل ایران را در پی داشت اما توجه زیادی در رسانه های فارسی برنانگیخت و چندان مورد نقد و تحلیل قرار نگرفت و در اکثر مواقع واکنش به آن پلاکارد مخالفت دانشجویان چپگرای دانشگاه تهران با نئولیبرالیسم و اعلان جنگ به آن در حد واکنشی از سر تعجب و لبخند باقی ماند و کسی نپرسید دلیل مدارای حاکمیت دین سالاری که حتی در مسئله ای چون حجاب اجباری نیز حاضر به کوتاه آمدن نیست با یک جریان چپگرا در درون دانشگاهها چیست؟

برای پاسخ به این پرسش به گمانم باید هم رهیافتی تاریخی در پیش گرفت و به روش تحلیل گفتمان متوسل شد:

۱-هجده تیر سال ۷۸ در واقع شروع جنبش دانشجویی دهه ۸۰ بود و آغاز گذار جنبش دانشجویی از گفتار لیبرال دین سالاری که در پی آشتی دین و دموکراسی از طریق پروژه اصلاح طلبی بود ، به گفتار لیبرال عرفی گرا و غرب گرایی که حتی اگر مقید به اصلاح طلبی هم بود تقیدش تقیدی از جنس ناچاری راهبردی بود و نه وفاداری ایدئولوژیک. گفتاری که در منطق زیرین خود گذار از جمهوری اسلامی به یک لیبرال دموکراسی را آبستن بود.

بسط دموکراسی در خاورمیانه بعد از ۱۱ سپتامبر از طریق جنگ و توسل به زور ، حاکمیت دین سالار را در موقعیتی فرودستانه قرار داد که مخاطره امنیت ملی و دغدغه بقا به اولویت نخستین آن در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ خورشیدی تبدیل شد.

در چنین موقعیتی بود که جنبش دانشجویی آن زمان به عنوان مهمترین سخنگوی گفتار لیبرال در ایران به یکی از مهمترین مسئله های امنیتی نظام سیاسی حاکم تبدیل شد تا حاکمیت ترجیح دهد در تابستان سال ۸۲ دست به سرکوب خونین دانشجویان در خوابگاه طرشت دانشگاه علامه طباطبایی و بازداشت وسیع فعالان دانشجویی کند.

نگارنده خود نیک به یاد دارد که در بازداشت سال ۸۲ ، پرسش “نظرت درباره حمله امریکا به عراق چیست؟” به یکی از مهمترین ترجیع بندهای بازجویی ها تبدیل شده بود.

در چنین شرایطی بود که در پاییز همان سال و در حالیکه مسئله جنبش دانشجویی چگونگی بسط دموکراسی و گذار از جمهوری اسلامی بود ؛ نشریه ای دانشجویی بطور همزمان در دانشگاه تهران و پلی تکنیک با پشت جلد عکس چه گوارا و رنگ سرخ منتشر شد که مسئله اش نه حاکمیت دین سالار حاکم بر ایران بلکه چگونگی مبارزه با امپریالیسم امریکا بود و در نقطه مقابل خود نه ارتجاع مذهبی بلکه لیبرالیسم را میدید.

با انتشار این نشریه دانشجویی از اواخر سال ۸۲ تا سال ۸۵ موجی سنگین از نشریات دانشجویی چپ گرا زاده شدند که گرچه از گفتاری بسیار رادیکال پیروی میکردند اما رادیکالیسم شان در نظر بیش از آنکه متوجه جمهوری اسلامی باشد متوجه جهان آزاد بود و در عمل نیز از الگوهای رفتاری بسیار محافظه کارانه در قبال جمهوری اسلامی بهره میبردند. به عنوان مثال در حالیکه تریبون اصلی سرکوب و خشونت کلامی در ایران آن روز و امروز روزنامه کیهان بود و هست ؛ اینان با دادن آدرس غلط و البته کم هزینه به سراغ تجمع علیه روزنامه شرق میرفتند تا خشم خود را از لیبرالیسم ، روزنامه بورژائی شرق و طبقه متوسط نشان داده باشند.

در پاییز سال ۸۳ وقتی دانشجویان کم تعداد اما سازمان یافته چپ گرا تجمع دانشجویی روز ۱۶ آذر دانشگاه تهران را که مصادف با واپسین حضور محمد خاتمی در مقام رییس جمهور در این دانشگاه بود، در اختیار گرفتند و مهر پلاکاردهای سرخ خود را بر این واقع زدند ؛ احسان صفار هرندی فرمانده وقت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران با نگارش سرمقاله ای با عنوان “رفقا خوش آمدید” در نشریه سپیدار – ارگان بسیج دانشگاه تهران- چنین نوشت که “از بوی گند لیبرالیسم در جنبش دانشجویی خسته شده بودیم که رفقای چپ گرا و عدالت خواهمان سر رسیدند. ما با آنها هیچ مشکلی نداریم و از حضورشان در دانشگاه بسیار خشنودیم. تنها یک بحث بین مان وجود دارد که عدالت خواهی از دین بهتر در میاید یا از ماتریالیسم؟” (نقل به مضمون)

پروژه آدرس غلط در جنبش دانشجویی با حمایت حاکمیت و بازوان اجرایی آن در دانشگاهها و نهادهای امنیتی ادامه داشت تا آنکه ریاست جمهوری جروج بوش پسر پایان یافت و خطر مداخله نظامی غرب برای سرنگونی جمهوری اسلامی کمرنگ شد تا دیگر نیاز به پروژه آدرس غلطی که بجای حاکمیت مذهبی و ماقبل روشنگری آدرس یک وضعیت مابعد تجدد و روشنگری را میداد منتفی شده بنظر آید و وقت سرکوب خوشآمد گفته شدگان دیروز فرا رسیده باشد.

خوشآمد گفته شدگان که تاریخ مصرفشان تمام شده بود به سوی عملیاتی خشونت آمیز در کردستان سوق داده شدند تا حاکمیت بتواند در روز ۱۳ آذر ۸۶ بصورت دسته جمعی بازداشت شان کند و باصطلاح بساط شان را جمع کند ؛ اعترافاتی سهمگین بگیرد و راهی شان کند. اعترافاتی که ۱۱ سال بعد در جریان اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه به کار حاکمیت آمد!

۲-واقع آن است که از منظر هستی شناسانه گفتارهای دین سالار با گفتارهای برابری خواه مشکل چندانی ندارند و چه در جهان اسلام و چه در جهان مسیحیت عموما به راحتی به سنتزهای قدرتمندی از دین سالاری و برابری خواهی دست یافته اند. سنتزهایی که نمونه های صریح آن را در امریکای لاتین و آمیزش کلیسای کاتولیک با ارزشهای چپ و همچنین در خاورمیانه و همنهادگی اسلامگرایی با این ارزشها در ایران و ترکیه و جهان عرب میبینیم.

چرا که گفتارهای دین سالار عموما متکی بر سنخی از هستی شناسی هستند که فرودستی انسان در برابر امر قدسی را مرکز پرگار گفتاری خود قرار میدهند و با برابری در فرودستی بندگان در مقابل فرادستی خدایگان مشکل چندانی ندارند.

مشکل گفتارهای دین سالار نه با برابری خواهی بلکه با گفتارهای آزادیخواهی است که میخواهد بنده را از انقیاد خدایگان رها کند و انسان را بر هستی مسلط و فرادست سازد.

بدین سان این وجه لیبرال روشنگری است که به جنگ کلیسا و دربار میرود و در روایتی رادیکال تجدد را با به دار آویختن واپسین پاپ با روده های واپسین پادشاه رقم میزند و نه وجه برابری خواهانه آن. آنتی تز یک موقعیت دین سالار ، اتفاقا گفتار لیبرال است و هر آنچه غیر از این باشد چیزی جز آدرس غلط نیست!

آدرس غلطی که اتفاقا شدیدا به کار روحانیون حاکم بر ایران می آید و قطعا به آن بار دیگر خوشآمد خواهند گفت ؛

چنانکه بیش از یک دهه پیش نیز گفتند!

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است