مرگ “راجی” مرگِ ارزش ها بود؛ مجتبی نجفی


یکی می گفت چرا اینقدر حرص می خوری برای “محمد راجی” و کشته شدنش. گفتم وقتی کودک بودیم با صدای آژیر قرمز هراسناک به پناهگاه می رفتیم . کودکی ما با زاری مادرانی در سوگِ فرزندان از دست رفته در جبهه های جنگ پیوند خورده بود. در دل مدرسه پناهگاه داشتیم. در کوچه بازی می کردیم با صدای تیر هوایی سراسیمه به سمت پناهگاه می رفتیم، درست زمانی که بی خبر از پیچیدگی زمانه از جنگ تنها تقابل ایرانی با عراقی را می فهمیدیم؛ تقابلی که بازیهای کودکانه مان را تسخیر کرده بود و چقدر مشتاق بودیم نقش ایرانی قهرمان از آنِ ما باشد. درست زمانی که من به وخامت اوضاع ناآگاه بودم “محمد راجی” هشت سال بدون منت برای حفظ امنیت، غرور ملی و آینده من جنگید. در هر شکل هم تصور کنی مجرم یا غیر مجرم محافظت از جان او بر عهده زندانبان بوده . او بی منت برای من فداکاری کرد . ناجوانمردانه نیست بدون احساس و ناراحتی از کنار تضییع حقوقش بگذرم؟ خونسردی در قبال جان باختن مظلومانه هموطن نقص اخلاقی است.
سالها گذشت. نام شهدا و جانبازان شد ابزار قدرت طیفی که علیه “اصلاح” بود. هر جا صحبت از آزادی ها و تامین حقوق مردم بود دفاع از خون شهدا بهانه می شد. آن هه رشادت و فداکاری، آن همه غم جدایی مادر از فرزند، آن همه آرزو های بر باد رفته دیدار دوباره، شد ابزاری برای تحکیم سلطه. بهانه ای علیه انسدادِ اصلاح.” شهادت” و” شهدا” را از “خودبیگانه ” کردند وقتی آنها را از میدان ملی به بازی جناحی و سیاسی کشاندند. چه ظلمی بالاتر از” شِیئی ” کردن و مادی کردن ازرشی که در دنیای افسون زدایی شده ما “تعالی” می آفریند ؟امروز همان سو استفاده کنندگان و کاسبان رشادت رزمندگان، پنبه ها را بر گوشها زده اند، چشم ها را برای ندیدن بسته اند، گویی “محمد راجی” فرمانده گردان مالک اشتر شهرستان ازنا که ریه اش تخریب شد اما از پا ننشست وجود خارجی نداشته است. گویی افسر صدام حسین و حزب بعث عراق بوده. کجاست فریاد واشهدا و وا ارزشهایتان؟ سرداری که هشت سال برای دفاع از وطن جنگید، از هر گونه امتیاز و رانت چشم پوشید زیر ضرب و شتم جان داد. وقت کفن پوشیدن های زنجیره ای تان و مشتهای گره کرده تان نرسیده؟
هم در مرگ “محمد راجی” هم در مرگ آن سرباز مظلوم خیابان پاسداران همه کسانی مسئول هستند که سالها در “انکار”ِ نظاممند یک عقیده، یک مرام سنتی سکوت کردند. وقتی حسینیه های دراویش تخریب می شد اما صدایی بر نمی خواست. چه خشونتی بالاتر ازانکار و حذف یک مرام سنتی در تاریخ ایران؟ اگر زیر گرفتن سرباز بی گناه با اتوبس محکوم است که البته هست تلاش برای سرکوب تمام عیار یک گرایش مذهبی آن هم در طول چند دهه شکلی به مراتب بدتر از خشونت اتوبوسی است.
جان باختن “محمد راجی” حال، آینده و گذشته ام را واژگون کرد. “زمان” را درنوردید و مرا به کلاس های درسی برد که در کودکی و نوجوانی، ارزش هایمان را که قرار بود زندگیمان را بسازند از بَر می کردیم.”ما فرزندان ایرانیم. ایران پاک خود را مانند جان می دانیم “. وقتی شعر شهریار را از بر می کردیم:” به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا”. اما “راجی” فرزند ایران و پیرو “علی” را به نام “علی” آنقدر زدند تا جان داد. رحمی به ترکش های بدن و ریه تخریب شده “فرمانده” هم نکردند. آیا این جز مرگ ارزش هاست؟آیا خیانتی بالاتر از ذبح ارزشهایی که از کودکی با آنها بزرگ شدیم هست ؟
مرگ “راجی” مرا به اینده برد وقتی که به انباشت این همه تحقیر ، تبعیض و نادیده گرفتن ها در ایرانی که باید رنگارنگ باشد می اندیشم. وقتی که از انفجار” انبار تحقیر” می ترسم.

سحام نیوز

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است