مروری بر خاطرات : ضیاء مصباح



نوشته بدین دلیل می اید که خواننده گرامی حدیث مفصل بخواند و به تمامی موارد در رابطه با انصاف و بینش خود ! تسری دهد :
*اوایل دهه ۴۰ «۰ ۶ سال پیش!» چون دانشکده جدیدالتاسیس «علوم اداری و مدیریت بازرگانی »مکان خاصی نداشت / «موسسه علوم اداری باعث و بانی تاسیس این دانشکده با پیشینه ای حدود ۱۰سال » وابسته به «دانشکده حقوق »که در واقع متولی ان بود – سعی در استقرارما ،اغلب در خود دانشکده که جو سیاسی برتری همزمان با دانشکده پزشکی داشت ،مینمود .
*از شما چه پنهان از ان زمان کله مان بوی قرمه سبزی گرفت انهم با توجه به شهرستانی بودن و ژن مذهبی .
* گاهی از امکانات دانشکده پزشکی برخوردار می شدیم و تدریجا در «ساختمان ۴ راه تخت جمشید – پهلوی بصورت اجاره » در ده قدمی سینما « رادیو سیتی » بطور ثابت با مد یریت «شادروان فضل اله اکبری »که معاونت دانشگاه را در زمان «شادروان پرفسور رضا »با سلامت نفس و تخصص کامل عهده دار بود … مستقر شدیم .
*مکان در یکی از شلوغترین ۴ راه های انزمان تهران .
* با کوچکترین اعتراض اجتماعی فرهنگی که هنوز هم سیاسی نا م میگیرد ! در سطح کشوربا همه تاخیر در اطلاع گیری ، برسم وظیفه دانشجو ئی با برنامه ای هدایت شده و هماهنگ با دانشگاه مادر – بدون دخالت نیروهای امریکائی یا اسرائیلی ! ۴ راه مسدود میشد و با توجه به محدودیت امکانات اطلا ع رسانی – که بطرح صیانت نیاز داشته باشد ؟ که بر عکس نهند نام زنگی کافور ؟ چنانکه افتد و دانی – نقش ارزنده ای ایفاء مینمود یم .
* نزدیکترین کلانتری در خیابان تخت جمشید در حدود ۵۰۰ متری دانشکده قرار داشت – تصور اینکه هنوز هم باشد .
** افسران ارشد با نظم و پوشش هماهنگ «بدون سلاح حتی باتوم و اسکورت »بسیار ارام و محترمانه سعی در اتمام تظاهرات داشتند -این بلند قامتان شیک پوش فرهیخته مودب و مهربان که جذابیت خاصی داشتند ؟!با تک تک دانشجویان و مردم الحاقی !! صحبت میکردند .
*طرفین مطلقا نگران سوریه شدن ، یا تجزیه این ملک و ملت اهورائی و توهین به نظام «نا مقدس » اما واقف به نیازهای روز جوامع با همه چند وچون – نبودند و بالتبع امروز هم در رابطه با حفظ منافع ملی نباید …..
*درسال ۴۶- ۴۷ دانشکده ای کامل شامل ۴ سال کارشناسی و ۲ سا ل ارشد در دو رشته اداری و مدیریت با حدود ۵۰۰ دانشجو
** یاداوری این خا طرات «پر اب چشم » ناشی ازعرق!« اولین دوره فارغین !این دانشکده » آنهم بتوصیه کارشنان امریکائی «خالصانه » در مسیر «بهبود نظام اداری ومدیریت اصولی و مدرن کشورمان »، علقه های خاص دوران شباب – همچنین حضور در سازمان تخصصی «امور اداری و استخدامی کشور» و محل سکونت که هر سه در نزدیکی هم !جذاب مینماید ! …..
** این حضور در صحنه تا بحبوهه دگر گونگی عمیق خانمان برانداز ۵۷ ادامه داشت و بدین ترتیب حتی الامکان خلاصه انهم بمناسبت وقایع بس دردناک اما «اثر بخش » گزارش حضور اندیشمندان گردید .
*با یاداوری این مهم که صفت «اغتشاشگر» که بجز مواردی اندک در ان روزگاران بکار گرفته میشد ،به کسانی باید گفته شود که با زور: آزادی، امنیت، عدالت ،رفاه اقتصادی، معیشت و منزلت مردم را به سخره می گیرند.
*انچه این روزها حتی در مقایسه با ۱۶ اذر ۳۲ با همه وحشیگری با سکوت و مشاهده گارد دانشگاه در ان ایام که هنوز انسجامی نیافته بود ،یا حمله به کوی دانشگاه تهران در «دوران کارپرداز بزرگ خاتمی و معاونت تاج زاده در وزارت کشورکه انصافا همراه با عبدی ها از توابین واقعی بشمار می روند » و حملات گاز انبری امثال «ریاست مفخم مجلس فعلی »و بسیاری رخ دادهای اجتماعی تا امروز می گذرد …. بدون کوچکترین تردید،یا اغراق ، تفاوتی از زمین تا اسمان دارد و به مصداق «عیب می چونکه بگفتی ….» در رابطه با عملکرد «پهلوی دوم »خد متتان گزارش شد !
و اینهم شاهدی دیگر :
***روانشاد استاد باستانی پاریزی در صفحه ۴۱۶ کتاب “نان جو و دوغ گو” می نویسد:
باید شهادت دهم ماجرائی را که به چشم خود دیده ام، در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷ درب دانشگاه را بچه ها باز کردند، رییس دانشگاه« یک مشت استخوان » دکتر عبدالله شیبانی، جلو درب دانشگاه پیشاپیش بچه ها ایستاد.
*دانشجویان به جانب مجسمه رفتند ، به دستور فرمانده نظامی، نیرو از در بزرگ خواستند داخل شوند، پیرمرد شیبانی جلو رفت و ایستاد و گفت: مگر از روی جسد من رد شوید – اینجا جای برخورد نظامی نیست.
*از دور تیراندازی شروع شد، شیبانی خود را به دانشکده ادبیات نزدیک ترین دانشکده به زمین چمن رساند، تلفنی از اطاق دکتر اشراقی معاون دانشکده- فرمانداری نظامی را گرفت و فریاد زد : آقا بس کن! خجالت نمی کشید؟ چرا بچه ها را می کشید؟
و از آن طرف حرف هایی زده می شد، که دکترشیبانی تکرار کرد:
-گفتم بس کنید! بگو تیر نیندازند، تو مسوول جان بچه ها خواهی بود و گوشی را گذاشت.
نیروهای نظامی عقب رفتند ، تیراندازی قطع شد، جوانان حاضر احساسی مجسمه را پایین آوردند و با زحمت به وسیله کامیون و جرثقیل آن را در خیابان کشاندند تا بر فراز پل خیابان حافظ بردند و از آنجا به زیر انداختند.
**بعد از این مکالمه، دکتر شیبانی با «دکتر ابوالفضل قاضی وزیر علوم » صحبت های تندی کرد که برای دو روزه وزارت این کارها چیست؟ و به همین سبب دکتر قاضی سمنانی نیز از وزارت استعفا داد…
***حال مقایسه کنید :رفتار و کنش افراد پاسخگوی ان زمان بعنوان وزیر علوم و اموزش عالی ، رییس دانشگاه تهران و نیروهای نظامی-انتظامی حکومت منصوب دوران شادروان شاه در سال ۵۷ را – با برخورد تهدیدآمیزبه اصطلاح ! همتایان فاقد صلاحیتشان در روزهای اخیر…«که فاعتبرو یا الوالابصار »

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است