جببه ملی ایران – اروپا : سالروز جنبش مشروطه و سر آغاز دموکراسى پارلمانى در ایران بر تمام آزادى خواهان خجسته باد


در ١۴ مرداد سال  ( ١٢٨۵  خورشیدى )  برابر با ٢۵ جولاى ١٩٠۶ میلادى آزادى خواهان ایرانى توانستند پادشاه بیمار ” مظفر الدین شاه قاجار ” را وادار نمایند که عین الدوله شاهزاده قاجار را از نخست وزیرى بر کنار و مشیر الدوله آزادى خواه را بجاى عین الدوله که شخصى مستبد و خود رآى بود بگمارد و فرمان مشروطه را إمضاء و از رادیو  پیام مشروطه و انتخابات آزاد براى مردم  فرستاده شود و  در شهر تهران و شهرهاى بزرگ جشن و پایکوبى بوسیله مردم بر پا گردد.
مظفر الدین شاه پس از چند ماه در بستر بیمارى جان مى دهد و فرزند او محمد على میرزاى قاجار از شهر ولیعهد نشین تبریز به تهران اسباب کشى مى کند و از همان روزهاى نخست با همدستى با روحانیون مخالف آزادى  با قانون اساسى مشروطه که در مجلس اول به تصویب نمایندگان رسیده بود از در مخالفت در مى آید و در نهایت نیز با کمک بخشى از روحانیان دربارى چون ” شیخ  نورى” مجتهد مخالف آزادى و چند تن از روحانیان مرتجع تبریز و با فرمانى که براى سرهنگ لیاخوف افسر قزاق روانه مى کند وى را مآمور به توپ بستن مجلس مى کند که در اثر این حمله گروهى از نگهبانان مجلس شوراى ملى کشته شده و آزادى خواهانى چون ” میرزا جهانگیر خان شیرازى مدیر روزنامه سور اصرافیل و ملک المتکلمین در باغشاه و پس از شکنجه بدار آویخته مى شوند و گروهى دیگر نیز دستگیر و به بند کشیده مى شوند و یا به تبعید فرستاده مى گردند ، ولى با تمام این ددمنشى ها باز آزادى خواهان در تبریز ، رشت ، اصفهان و شیراز انجمن ها بپا کردند و در نهایت دلاوران تبریزى با سر دارى ستار خان و باقر خان از تبریز ، یپرم خان ارمنى و

Heydar-amoghlu

حیدرعموغلی

حیدر خان عمو أوعلى  از رشت همراه با دیگر آزادى خواهان گیلان ، سردار تنکابنى و سران ایل بختیارى  سردار اسعد و برادرش با اتحاد با صولت الدوله قشقائى رهبر عشایر قشقائى از سه سو به تهران وارد مى شوند و شاه دیکتاتور و خونریز قاجار محمد على شاه به سفارت روس پناهنده مى شود و پس از زمانى کوتاه به روسیه ، ترکیه و به پاریس خودرا مى رساند و در نهایت نیز در تنهائى و بى کسى و با بیمارى قند مى میرد و در شهر پیزاى ایتالیا به به گور سپرده مى شود.

و ما امروز در آستانه سد و دهمین سالروز این رویداد بزرگ هستیم که کشور ایران را پس از اروپا و ایالات متحده صاحب پارلمان و قانون اساسى نمود و آزادى احزاب ، انجمن ها ، انتخابات آزاد ، دادگسترى مستقل و آزادى نوشتار و گفتار از دست آوردهاى انقلاب شکوهمند مشروطه مى باشند .
و یادمان باشد که براى نخستین بار حقوق برابر زن و مرد و حق رآى براى بانوان در مجلس اول شوراى ملى و در آذر ماه همان سال بوسیله یکى از نمایندگان مطرح شد که براى برخى از دیگر نمایندگان شوک آور بود و در همین جا باید از تلاش هاى بانوان آزادى خواهى چون ” فاطمه قرت العین ،

Sedigheh_Dowlatabadi

صدیقه دویت آبادی

صدیقه دولت آبادى و دیگر بانوان و به ویژه ” بى بى مریم بختیارى ” دلاور زنى که مخفیانه از اصفهان خود را به تهران رسانید و خانه به خانه با مستبدین محمد على شاهى به نبرد پرداخت قدر دانى کرد و  باز از شعرا و نویسندگانى چون ایرج میرزا ، ملک الشعراى بهار ، میرزا ده عشقى ، فرخى یزدى و روشنفکر هائى  چون تقى زاده ، طالبوف تبریزى ، میرزا حسن خان رشدیه ، آقا خان کرمانى ، مستشار الدوله تبریزى ، ملکم خان ، سلیمان میرزا اسکندرى ، کسروى تبریزى و استاد دهخدا و ” هوارد باس کرویل آموزگار آمریکائى

baskerwil

هوارد باس کرویل آموزگار آمریکائى

” که دوشادوش  مشروطه خواهان با سپاه محمد على شاه جنگید و جان خود را در راه آزادى فدا کرد قدر دانى نمود این آزادگان اندیشه مشروطه خواهى را رواج دادند و ملت ایران را با اندیشه هاى لیبرال دموکراسى و سوسیال دموکراسى آشنا ساختند و براى نخستین بار در مدرسه عالى دار الفنون که به پایمردى میرزا تقى خان امیر کبیر بنیان گذارى گردید ه بود اندیشه هاى نو و آزادى خواهى را به دانشجویان ایرانى آموختند  که در دوران انقلاب مشروطه بکار گرفته شد.

انقلاب مخملین مشروطه و این شاهکار بزرگ ملى شوربختانه در اثر بى توجهى و بى کفایتى روشنفکران ایرانى در گروه چپ و ملى مذهبى ها و بخشى از ملیون در بهمن ١٣۵٧ به تاراج روحانیانى رفت که از زمان محمد على شاه در کمین نشسته بودند و براى شیخ نورى أشک ها  مى ریختند که مخالف آزادى بود و حتا فتوا داده بود که ” هرکس از واژه آزادى استفاده کند جایش در میان جهنم است ” ، شیخ نورى حتا از این هم فرا تر رفت و مى گفت و مى نوشت که  ” کلمه وقیحه آزادى ” در کتابها و نوشته ها بوسیله مسلمانان بکار گرفته نشود.
پس از سالها که حکومت مشروطه در ایران برپا بود و کج دار و مریز راه خود را مى پیمود به گفته مشهور ” کوه موش زائید ” و  در سال ١٣۵٧  غول استبداد مذهبى با سرانگشت تدبیر روشنفکران لائیک سر بر آورد و تمام رشته ها پنبه شد و امروزه زندان و داغ و درفش در انتظار آزادى خواهان است و دولتمردان حکومت اسلامى که کشور را به خاک سیاه در این ٣۵ سال نشانیده اند قدر مى بینند و در صدر مى نشینند و آزادى خواهان در کنج زندان جاى دارند و یا فرارى به غرب شده اند.
این کژ راهه ها بوسیله روشنفکر انى چون جلال آل احمد پیموده شد که از کمونیسم ناب لنین و استالین به دیندارى و اسلام شیعه گرویدند و به حج رفتند و اهرام پوشیدند و همه روشنفکران لیبرال و دموکرات را غرب زده خواندند و با همین نام کتاب نوشتند و تقدیم روحانیان در قم نمودند و بارها نوشتند که روشنفکر ایرانى غرب زده شده است و ارتباط خود را با روحانیان  شیعه بریده است و تا جائى جلال آل احمد پیش رفت که گفت زیر هیچ قرارداد ننگین را روحانیت شیعه إمضاء نکرده است و هر چه شده زیر سر روشنفکران غرب گرا بوده است . مثل اینکه فراموش کرده بود که دوچنگ شاه قاجار با روسیه تزارى به فرمان جهاد مجتهدین دوران قاجار از آن میان ملاى کنى صادر شده بود ! که خفت نامه هاى ننگین گلستان و ترکمان چاى از آن باقى مانده است .
کاش جلال آل احمد سر از خاک بر آورد و ببیند که روحانیان بلند پایه ایران و آقازاده ها همه دارائى هاى ایران را برادر انه بین خود تقسیم کرده اند و حتا خاک آنرا هم در توبره کرده و مى فروشند.
کاش آقایان دکتر کیانورى و احسان طبرى نیز که از تمام اعدامهاى سال نخست جمهورى اسلامى تمجید کردند و خود نیز به اسلام گرویدند و از آیت اله خلخالى دفاع جانانه کردند و در لو دادن کودتاى نوژه به روحانیان از یکدیگر پیشى مى گرفتند سر از خاک بر مى داشتند و حاصل کار خود را مى دیدند.
کاش رهبر جبهه ملى ایران دکتر سنجابى در سال ١٣۵٧  به دیدار آیت اله خمینى نمى رفت و آن بیعت نامه سه ماده اى را إمضاء نمى کرد و امروز همه ما ملیون خجل و شرمسار آن رویداد نبودیم . کاش سران جبهه ملى ایران راه بزرگمرد ملى مصدقى تاریخ معاصر دکتر شاپور بختیار را بر گزیده بودند که گفت دموکراسى و قانون اساسى مدرن با حکومت نعلین ساز گار نیست و هرچه فریاد بر آورد گوش شنوائى را نیافت.
جایگاه  آتش بیار ان معرکه مانند دکتر یزدى و شرکاء   در نهضت آزادى که بس خفت بار و بى ارزش است چون اینها تکالیف ملى خود را زیر عبا و عمامه روحانیان پنهان کردند و تنها به تکلیف شرعى بسنده کردند و با پاى سر دوید ند و نقشه راه را در کیف سامسونت تحویل آیت اله خمینى دادند و امروز سکه آنها به هیچ نمى ارزد و به گفته روحانیان حکومتى ( خسرت دنیا و الاخره ) نیز شده اند یعنى نه آزادى خواهان به آنها توجهى دارند و نه مذهبى هاى حکومتى ، و جالب آنکه مذهبى هاى میانه رو نیز از آنها روى برگردانده اند.
و ای کاش شاه ایران محمد رضا شاه به شاه مشروطه بودن بسنده مى کرد و در کشوردارى دخالت نمى کرد و سیاست گزارى هاى کلان را به مجلس شوراى ملى و دولت بر آمده از آن مى سپرد و خود چون امپراتور ژاپن پادشاهى مردمى مى گردید. کاش احزاب و روزنامه هاى آزاد را که رکن چهارم مشروطیت بود ند تعطیل نمى کرد و دستور بر پائى حزب رستاخیز را نمى داد و زندان اوین را براى مبارزان سیاسى نمى ساخت که هنوز جایگاه دگر اندیشان و آزادى خواهان است و سند این زندان بنام شاه ایران مهر خورده است.
به هر روى خود کرده را تدبیرى نیست و ما کسانى که حتا کوچک ترین دستى در این ماجرا ها در سال ١٣۵٧ داشته ایم باید از پیشگاه ملت ایران غذر خواهى کنیم و بگوئیم ما سر سوزنى درایت و تدبیر نداشتیم ، آزادى خواهان در دوران مشروطیت و در جامعه بسته و سراسر مذهبى ایران آن روزگار آن کار بزرگ را انجام دادند که در تمام آسیا و خاور میانه سر آمد بود و جامعه روشنفکرى ایران هفتاد سال بعد که بشر به کره ماه دست پیدا کرده بود و تمام کشورهاى آفریقائى ، آسیائى و آمریکاى لاتین از زیر چکمه استبداد و استعمار خارج شده بودند از لاپیسیته و سکولاریسم چشم پوشى کرد و تنها براى مبارزه با امپریالیسم به حکومت مذهبى تن در داد و این به نوبه خود یک خود کشى آشکار بود به باور من  ، تا نظر شما خوانندگان این نوشتار که از سر درد نوشته شده است چه باشد.
زنده باد آزادى و سکولاریسم
کاووس ارجمند شهر وند افتخارى شهر حماسه ها ” کوبانى “
نهم أوت  سال ٢٠١۵
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است