دیدگاه برنی سندرز برای پایان‌دادن به جنگ‌های بی‌پایان امریکا فارن افرز ـ برنی سندرز، ترجمه: جلیل پژواک


ایالات متحده برای مدت خیلی طولانی در جنگ بوده است. حتا امروز به‌نظر می‌رسد که ما برای جنگ جدیدی با ایران آماده می‌شویم که بدترین خواهد بود. اوایل ماه جاری، رییس‌جمهور دونالد ترمپ دستور داد هزاران نیروی اضافی به خاورمیانه برای مقابله با تهران و عناصر نیابتی‌اش اعزام شوند. ما اخیرا باخبر شدیم که پنتاگون طرح‌هایی را برای ارسال ده‌ها هزار سرباز دیگر به خاورمیانه، به کاخ سفید ارایه کرده است.

من شدیدا نگران این هستم که مبادا خواسته یا ناخواسته، اقدامات دولت ترمپ علیه ایران و از آن‌سو اقدامات ایران در پاسخ به امریکا، ما را در میدان جنگ و رویارویی مستقیم قرار دهد.

همه‌ی ما باید درک کنیم که جنگ با ایران چندین برابر بدتر از جنگ عراق است. رهبران نظامی ایالات متحده و کارشناسان امنیتی بارها این مسأله را به ما تذکر داده‌اند. اگر ایالات متحده به ایران حمله کند، تهران احتمالا از گروه‌های نیابتی‌اش برای انتقام از نیروهای امریکایی و متحدان امریکا در عراق، سوریه، اسراییل و منطقه‌ی خلیج فارس استفاده خواهد کرد. این وضعیت نتیجه‌ای جز بی‌ثباتی بیش‌تر و غیرقابل تصور خاورمیانه، جنگ‌های پی‌در‌پی و هزینه‌های تریلیون دالری نخواهد داشت.

ما باید به عقب برگردیم و در مورد آنچه که در ایران و خاورمیانه انجام می‌دهیم، تجدید نظر کنیم. در نزدیک به دو دهه پس از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر، ایالات متحده یک سری اشتباهات بزرگ و پرهزینه را مرتکب شده است، که نه‌تنها دموکراسی بلکه رهبری ما را نیز تضعیف کرده است. ما به یک سیاست خارجی نیاز داریم که روی منافع اصلی ایالات متحده متمرکز باشد، تعهد ما را به ارزش‌های دموکراتیک هم در داخل و هم در خارج واضح سازد و طرفدار دیپلماسی و کار جمعی با متحدان‌مان برای رسیدگی به نگرانی‌های امنیتی مشترک باشد.

جنگ علیه تروریسم

ایالات متحده در پاسخ به بدترین حمله‌ی تروریستی تاریخ کشور ما، به افغانستان حمله کرد. هدف ایالات متحده مشخص بود: مجازات کسانی که حملات یازدهم سپتامبر را برنامه‌ریزی کرده بودند، حامیان آن‌ها و اطمینان از این‌که چنین حمله‌ای هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد. حالا نزدیک به ۱۸ سال می‌شود که نیروهای ما در افغانستان درگیر هستند.

دولت رییس‌جمهور جورج دبلیو بوش به جای متمرکز ماندن بر کسانی که به ما حمله کرده بودند، تصمیم گرفت برای توجیه حمله‌ سال ۲۰۰۳ به عراق، کشوری که هیچ ربطی به حملات یازدهم سپتامبر نداشت، «جنگ علیه تروریسم» جهانی را اعلام کند. از آن زمان، جنگ علیه تروریسم به یک جنگ بی‌پایان تبدیل شده است. ما به‌زودی شاهد حضور سربازانی در میدان جنگ افغانستان خواهیم بود که در ۱۱ سپتامبر حتا متولد نشده بودند. پسران و دخترانی به این میدان اعزام می‌شوند که روزی پدران‌شان در آن‌جا می‌جنگیدند. خارج‌شدن از افغانستان چیزی است که ما باید انجام دهیم. دولت من برخلاف رییس‌جمهور فعلی، تصامیم‌ سیاست خارجی به این مهمی را از طریق تویت نخواهد گرفت. ما از نزدیک با شرکا و متحدان‌مان برای ایجاد یک استراتیژی دیپلماتیک و سیاسی جدی برای ثبات در منطقه، ترویج حکومت‌داری موثر و پاسخ‌گو و اطمینان از این‌که پس از خروج مان تهدید دوباره ظهور نخواهد کرد، کار خواهیم کرد.

اما صرفا پایان‌دادن به دخالت نظامی مان در این کشورها کافی نیست. ما باید در مورد رویکرد نظامی که اقتدار و صلاحیت اخلاقی ایالات متحده را تضعیف کرده است تجدید نظر کنیم؛ رویکردی که باعث شده متحدان ما توانایی رهبری ما را زیر سوال ببرند، رویکردی که باعث شده خزانه‌ی ما خالی شود و رویکردی که دموکراسی خود ما را به تحلیل برده است. ما هرگز نباید دست به شکنجه یا بازداشت نامحدود بزنیم. ما باید استفاده از حملات هواپیماهای بدون‌سرنشین را محدود کنیم. این حملات اغلب منجر به تلفات بالای غیرنظامیان می‌شود و سازمان‌های تروریستی را که ما می‌خواهیم شکست بدهیم، تقویت می‌کند. ما باید به طور جدی روی دیپلماسی و کمک‌های انکشافی ایالات متحده ـ دو مسأله‌ای که در دولت فعلی تضعیف و از موثریت آن‌ها کاسته شده است ـ سرمایه‌گذاری کنیم. رسیدگی به مسایلی مانند تنش‌های مدنی و مذهبی، فساد و فقدان فرصت، قبل از این‌که این شرایط موجب منازعه شوند، ما را از استفاده از رویکرد نظامی در آینده برای رسیدگی به این مشکلات، بی‌نیاز می‌سازد.

تروریسم یک تهدید بسیار واقعی است که مستلزم تلاش‌های دیپلماتیک، همکاری اطلاعاتی با متحدان و شرکا و گاهی اوقات اقدام نظامی است. اما جنگ علیه تروریسم جهانی به‌عنوان یک چارچوب سازمان‌دهی، برای کشور ما یک فاجعه بوده است. خلاصه‌کردن استراتیژی امنیت ملی ایالات متحده به جنگ علیه تروریسم، چند هزار افراط‌گرای خشونت‌طلب را قادر ساخت تا برای سیاست خارجی قدرت‌مندترین ملت روی زمین خط و نشان بکشند. ما در پاسخ به تروریست‌ها، دقیقا همان چیزی را به آن‌ها دادیم که خواستارش بودند.

جنگ علیه تروریسم به لحاظ اقتصادی نیز به‌شدت پرهزینه اما بی‌نتیجه بوده است. براساس تازه‌ترین پژوهش دانشگاه براون تحت عنوان «پروژه‌‌ی هزینه‌های جنگ»، جنگ علیه تروریسم از شروع تا پایان سال مالی جاری بیش از ۴.۹ تریلیون دالر هزینه روی دست مالیات‌دهندگان امریکایی خواهد گذاشت. این رقم در صورتی که هزینه‌ی‌ مراقبت‌های بهداشتی آینده را برای جان‌بازانی که در جنگ‌های پسا یازدهم سپتامبر آسیب دیده‌اند، در نظر بگیریم، به حدود ۶ تریلیون دالر خواهد رسید. پس از این همه هزینه، امروزه تروریست بیش‌تری در جهان وجود دارد، نه کم‌تر. براساس گزارش مرکز مطالعات استراتیژیک و بین‌المللی، تا نوامبر ۲۰۱۸ تعداد شبه‌نظامیان سنی که در اطراف جهان فعالیت می‌کنند، تقریبا چهار برابر رقمی بوده است که در سپتامبر ۲۰۱۸ فعال بودند. این تصادفی نیست: رویکرد ایالات متحده و شرکایش در دنبال‌کردن این جنگ باعث ناراحتی و خشم گسترده‌ای شده است که به نوبه‌ی خود به سربازگیری گروه‌های تروریستی کمک می‌کند.

جنگ علیه تروریسم فرصت‌‌های بی‌شماری را نیز هدر داده است؛ کارهایی که ما نتوانسته‌ایم به‌دلیل گرفتاری در درگیری‌های پرهزینه خارج از کشور، انجام بدهیم. رقبایی چون چین و روسیه از جنگ‌های همیشگی ما برای گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در سراسر جهان استفاده کرده‌اند. در چین، یک حلقه‌ی درونی به رهبری رییس‌جمهور شی جین‌پینگ پیوسته از طریق سرکوب آزادی سیاسی داخلی و در عین‌حال تلاش شدید برای ارتقای نسخه‌ی سرمایه‌داری استبدادی‌اش در خارج، پیوسته در حال تحکیم قدرت بوده است. ولادیمیر پوتین، رییس‌جمهور روسیه به‌دنبال بازگرداندن قدرت دوران شوروی به مسکو است؛ چیزی که او می‌داند که نمی‌تواند به آن برسد. اما آنچه که او می‌تواند انجام دهد و آنچه که او در تلاش انجام آن است، نابودکردن اتحاد دموکراسی‌های لیبرال در اروپا و امریکای شمالی است که سد راه بازخیزش روسیه شده‌ است.

هواس‌پرتی پرهزینه

جنگ‌های بی‌پایان به قدرت‌مندان کمک می‌کند تا توجه را از فساد اقتصادی دور نگهدارند. در اقتصاد جهانی امروز، نابرابری ثروت و درآمد، گسترده و در حال رشد است. دارایی و ثروت یک درصد برتر جهان بیش‌تر از ثروت ۹۹ درصد بقیه است و قدرت عظیم تعداد انگشت‌شماری از موسسات مالی بزرگ، بر زندگی میلیاردها نفر سایه انداخته است. شرکت‌های چندملیتی و افراد ثروتمند با ذخیره‌کردن بیش از ۲۱ تریلیون دالر در حساب‌های بانکی خارج از کشور، از پرداخت سهم مالیات‌شان فرار کرده‌اند. ولی همان‌ها از دولت‌های‌شان می‌خواهند برنامه‌های ریاضت اقتصادی را بر خانواده‌های کارگر اعمال کنند. در کشورهای صنعتی، بسیاری از مردم موثریت دموکراسی را زیرسوال برده‌اند. ساعات کاری آن‌ها طولانی‌تر از قبل شده است، اما دست‌مزدی که دریافت می‌کنند، کم‌تر از قبل است. در عین‌حال، آن‌ها شاهد رفتن انتخابات به جیب پول‌دارها و ثروت‌مندتر‌شدن نخبگان اقتصادی و سیاسی هستند. در چنین وضعیتی، آن‌ها آینده‌ی کودکان شان را روشن نمی‌بینند.

رهبران سیاسی اغلب از این ترس‌ها با دامن‌زدن به خشم و نفرت قومی و نژادی در میان کسانی که در کشمکش هستند، سود می‌برند. ما این مسأله را به‌صورت بسیار روشن در کشور خودمان شاهد هستیم. وقتی رهبران منتخب، کارشناسان و شخصیت‌های خبری ما دست به ترویج هراس‌افگنی در مورد تروریست‌های مسلمان می‌زنند، قطعا به ایجاد فضای ترس و سوءظن در مورد جامعه مسلمان امریکا نیز کمک می‌کنند؛ فضایی که در آن عوام‌فریبانی چون ترمپ، می‌توانند رشد کنند. ما مبحث مهاجرت را با مبحث امنیت شخصی امریکایی‌ها خلط کرده و تمام کسانی را که به‌دنبال زندگی بهتر در ایالات متحده هستند، در معرض بیگانه‌هراسی و بدگویی قرار داده‌ایم. بین تصمیم رهبران‌مان به خلاصه‌کردن استراتیژی امنیت ملی ایالات متحده به تروریسم ـ پس از یازدهم سپتامبر ـ و قفس‌کردن کودکان مهاجر در مرز جنوبی ایالات متحده امریکا، خط مستقیمی وجود دارد.

در تمام این مدت، ایالات متحده نتوانسته به تهدیدات جدی و شدید مانند تغییرات اقلیمی، آن‌طور که باید توجه و رسیدگی کند. جامعه‌ی علمی تقریبا همه به اتفاق آرا به ما می‌گویند که تغییرات اقلیمی واقعی است، که این تهدید ناشی از فعالیت‌های بشری است و این‌که از هم‌اکنون آسیب‌های ویران‌کننده‌ای به سراسر جهان وارد کرده است. اگر ما برای مقابله با بحران اقلیمی اقدام جسورانه‌ای روی دست نگیریم، تقریبا به‌طور قطع شاهد خشک‌سالی‌های بیش‌تر، سیل‌ بیش‌تر، اختلالات شدیدتر آب و هوایی، اسیدی‌ترشدن اقیانوس‌ها (که سطح‌شان در حال بالاآمدن است) و به‌دلیل مهاجرت‌های جمعی، شاهد تهدیدهای بیش‌تر به ثبات و امنیت جهانی خواهیم بود. براساس گزارش «هیأت بین‌دولتی تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد» ما فقط حدود ۱۲ سال وقت داریم تا در برابر این بحران اقدام کنیم، پیش از این‌که افزایش دما در این سیاره آسیب‌ جبران‌ناپذیر و غیرقابل برگشت وارد کند.

برای پایان‌دادن به یک جنگ بی‌پایان

دیگر بس است. در ماه مارچ، هر دو مجلس کنگره در یک اقدام تاریخی به پایان‌دادن به دخالت نظامی ایالات متحده در جنگ داخلی یمن، رای دادند. این رای نشان‌دهنده‌ی نگرانی جدی دو حزب در مورد جنگ‌های خلاف قانون اساسی و غیرمجاز بود و به‌عنوان یک یادآور مهم که استفاده از نیروی نظامی باید دوباره در حیطه‌ی صلاحیت کنگره قرار بگیرد، عمل کرد. من یکی از کسانی بودم که با جنگ عراق مخالف بودند. ترمپ ادعا می‌کند که او نیز با آن مخالف بوده، اما در واقع، او وقتی مخالفت کرد که واقعیت این جنگ آشکار شد. ترمپ در کارزار انتخاباتی‌اش وعده‌ داد که ایالات متحده را از «جنگ‌های بی‌پایان» خارج می‌کند، اما دولت او دارد ما را در مسیری قرار می‌دهد که انتهای آن جنگ دیگری است. ما می‌توانیم و ما باید گزینه‌ی دیگری را دنبال کنیم.

مردم امریکا خواهان جنگ بی‌پایان نیستند. ما سیاست خارجی را که براساس منطقی باشد که دموکراسی ما را تضعیف می‌کند و منجر به جنگ‌های بی‌پایان می‌شود، نمی‌خواهیم. ما خواهان منطقی نیستیم که ابزار نظامی را بر ابزار دیپلماتیک، یک‌جانبه‌گرایی تهاجمی را بر تعامل چندجانبه و تن‌دادن به شرکای غیردموکراتیک ما را بر دنبال‌کردن منافع اصلی ایالات متحده ـ در کنار متحدان دموکراتیک ما که واقعا در ارزش‌های ما شریک هستند ـ ترجیح می‌دهد. ما باید به تهدید تروریسم از دریچه‌ی مناسبی نگاه کنیم نه این‌که اجازه دهیم تروریسم بر دیدگاه ما نسبت به جهان تسلط یابد. زمان آن فرا رسیده است که در مورد دخالت و تعامل امریکا تجدید نظر و قالب جدیدی را طرح کنیم. قالبی که در آن ایالات متحده جنگ و جنگ‌طلبی را نه، بلکه مردم را برای یافتن راه‌حل‌های مشترک برای نگرانی‌های مشترک‌مان، گردهم می‌آورد و رهبری می‌کند. قدرت امریکا نباید با توانایی‌اش برای ضربه‌زدن و منفجرکردن، بلکه با توانایی ما برای گردهم‌آوردن بشر و استفاده از تکنولوژی و ثروت عظیم بشر برای ایجاد زندگی بهتر برای همه‌ی مردم، اندازه‌گیری شود.

منبع: www.vox.com
منبع:اطلاعات روز

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است