جنبش ملی شدن صنعت نفت و دستاورد آن -کورش زعیم


روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، روز استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بود. استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی جدایی ناپذیرند. دهه‌ها بود که دولت‌های ایران توان اعمال سیاست مستقل نداشتند. سیاست اقتصادی کشور با سیاست خارجی درآمیخته بود و در جایی که برنامه اقتصادی کشور با منافع دو کشور قدرتمند جهان که در نزدیکی ایران مستقر بودند رویاروی می‌شد، دولتمردان بایستی که عقب نشینی و منافع اقتصادی کشور را فدای بقای حکومت خودشان می‌کردند. قراردادهای زیانبار در راستای تامین منافع راهبردی و اقتصادی کشورهای بیگانه قدرتمند دخالت‌جو در منطقه به ما تحمیل می‌شد. سیاست خارجی ایران بر پایه «موازنه مثبت» بود، یعنی به هر دو ابرقدرت خارجی امتیاز داده می‌شد تا هر کدام برای حفظ منافع خودشان هم شده، کشور را در برابر دیگری حفاظت کند. بهمین دلیل، خواست‌هایی که از سوی انگلستان یا روسیه می‌رسید، حتا اگر به زیان منافع ملت ایران بود، کمابیش پذیرفته می‌شد. سیاست موازنه مثبت، همراه با بی‌لیاقتی و فساد دستگاه حکومتی و بی‌توجهی به منافع ملی، باعث افزایش چشمگیر نفوذ این دو ابر قدرت و حتا دخالت مستقیم آنها در امور داخلی کشور شده بود.
برای بیش از یک سده، ایران صحنه رقابت انگلستان و روسیه شده بود و دولتهای ایران هیچ تصمیم مستقلی نمی توانستند بگیرند. ایران در اثر بی‌لیاقتی و فساد و بی‌اعتنایی حکومت‌ها به منافع ملی، چنان ناتوان و فقیر و درمانده شده بود که اگر دو کشور قدرتمند رویاروی یکدیگر نبودند، اشغال و مستعمره کردن ایران کار یک روز بود. در جنگ جهانی اول (۱۸-۱۹۱۴) انگلستان به بهانه جلوگیری از پیشروی ارتش عثمانی، در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۸ خورشیدی)، ایران را اشغال کرد. در طی سه سال و نیم که ایران در اشغال نظامی انگلستان بود، تحقیرآمیزترین رفتار را با ما روا داشتند. گرانی مواد غذایی به علت جنگ جهانی، خرید گسترده غله و فرآورده های کشاورزی و مواد خوراکی ایران توسط ارتش انگلستان، خودداری انگلستان از وارد کردن غله از هندوستان و میاندورود، جلوگیری از ورود کمکهای غذایی امریکا به ایران و خودداری از پرداخت بهای نفت ایران صادر کرده، باعث شد که یکی از بزرگترین فاجعه های انسانی، که می‌توان آن را بزرگترین نسل کشی سده بیستم خواند، در ایران رخ دهد. نبودن غله و مواد خوراکی برای مردم، نبودن پول و اعتبار کافی برای واردات آنها و گرانی ناشی از جنگ، قحطی بزرگ و بی سابقه‌ای را در ایران بوجود آورد که در مدت دو سال بین ۹ تا ۱۰ میلیون نفر از جمعیت بیست میلیونی ایران از گرسنگی و بیماری تاعون تلف شدند. با وجود اینکه کشور ما را اشغاگران آسیب فراوان زدند و تخریب کردند و بیشترین تلفات و ضایعات هر کشور دیگر را تحمل کردیم، به علت حقیر و ذلیل بودن دولت ایران در آن روزها و سیاست بین المللی برای سرپوش گذاشتن بر این فاجعه بی‌سابقه، حتی به عنوان یک مظلوم یا قربانی نسل‌کُشی هم شناخته نشدیم؛ هیچکس به یاری ما نیامد و هیچ کشوری به ما غرامتی هم نپرداخت.
سپس، همچنانکه آغاز به خودشناسی کرده بودیم و گامهای اولیه را برمی‌داشتیم، جنگ دوم جهانی (۴۵-۱۹۳۹) در گرفت. انگلستان تمامی نفت مصرفی نیروی دریایی خود را بر خلاف قرارداد فی مابین به رایگان از ایران تامین می‌کرد. هزینه کارمندان انگلیسی شرکت نفت را هم از حساب ایران کسر میکرد، ایران هیچ کنترلی نسبت به اینکه چقدر نفت از چاههای ما برداشت می‌شود نداشت و هیچ گزارشی هم از اینکه چه مقدار نفت در اسکله تحویل نفتکش‌ها می‌شود به ایران نمی‌دادند. در حالیکه کارمندان انگلیسی در شهرک پیشرفته و مدرن آبادان با کولر و باغچه و خیابانهای آسفالته و وسیله نقلیه برای رفت و آمد زندگی می‌کردند، کارگران ایرانی در زاغه‌های مقوایی در خیابانهای خاکی زندگی می‌کردند و پیاده سر کار می‌رفتند. در روزهای بارانی، که نیمی از سال بود، تا مچ پا در گل فرو می‌رفتند. کارگران و خانواده‌هایشان برای خنک شدن در هوای ۵۰ درجه تابستان در خُمره‌های آب می‌نشستند. حمله تحقیرآمیز متفقین به ایران در سال ۱۳۲۰، بی اجازه و بی اعتناء به دولت وقت، همه و همه نشانه آن بود که ما لگد شده زیر پای قدرتمندان بودیم، هیچ اختیاری از خود نداشتیم و حس حقارت ملی حاکی از اینکه ما هیچ هستیم، تمام وجود ما را فراگرفته بود.
در تمام این دوران، مردم ایران با این توهم زندگی می‌کردند که سیاست ایران را باید بیگانگان تعیین کنند، سیاستمداران ایران را بیگانگان برای حفظ منافع خود می‌گمارند و خود ملت هیچ نقشی نه در سیاست خارجی و نه حتی در سیاست داخلی کشور دارد. نماد همه این مسائل روحی، اقتصادی و سیاسی، صنعت نفت بود که به عنوان بزرگترین صنعت و فعالیت اقتصادی کشور تامین کننده بخش عمده ای از بودجه کشور بود. قرارداد نفت ایران و انگلستان ادامه زنجیره امتیازدهی به بیگانگان بود بی‌اینکه منافع چندانی برای اقتصاد کشور، رشد صنعتی، اشتغال و رفاه داشته باشد. منابع ما را می‌بردند، شرایط شراکت را به ما تحمیل می‌کردند، در شراکت خود با ما تقلب می‌کردند، و با دخالت در امور داخلی کشور ما تحمیق نیز می‌کردند. همه اینها را مصدق و جبهه ملی ایران سد راه پیشرفت کشور می‌دید. درآمد ما از نفت آنقدر ناچیز بود که فقط اقتصاد ما را معتاد به خود میکرد بی اینکه تاثیری در رشد صنعتی، تولید ملی و اشتغال داشته باشد. رفتار دولت انگلستان در ایران و نسبت به ایرانیان آنقدر تحقیرآمیز بود که اراده ملی و روحیه استقلال طلبی ملت ما را درهم شکسته بود.
مصدق از این ذهنیت حقارت آمیز و تسلیم در برابر اراده بیگانگان بخوبی آگاه بود و می‌دانست که برای ایجاد تحول در کشور، نخست باید اعتماد به نفس ملی و تاریخی مردم را باز گردد و به آنان ثابت شود که می‌توان حاکم بر سرنوشت خود بود. برای این کار می‌بایستی که با قدرتمندترین و بانفوذترین کشوری که عامل ایجاد این عقده حقارت شده بود رویارو شود و آن را شکست بدهد. از اینرو، مصدق برای حفظ منافع ایران، سیاست خارجی «موازنه منفی» را پیش گرفت، یعنی به هیچ کشوری امتیاز نمی‌دهیم، خود سیاست خود را تعیین و خود بر منابع خود مدیریت می‌کنیم. یک ماده بسیار مهم قانون ملی شدن این بود که اکتشاف، استخراج و بهره برداری و فروش نفت در سراسر ایران با خود ما باشد، یعنی هیچ کشوری نمی‌تواند امتیازی داشته باشد.
مصدق می‌خواست تا این ذهنیت دولتمداران و ملت که همه سیاست‌های ایران، چه داخلی و چه در عرصه بین المللی، توسط بیگانگان شکل می‌گیرد را بشکند. نهضت ملی کردن صنعت نفت، تنها برای کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفت کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور فراهم می‌نمود. در دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت، دکتر مصدق برای نخستین بار در تاریخ، کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. او همچنین با ملی کردن صنعت نفت و شکست دادن یک ابرقدرت مدعی، به مردم نشان داد که می‌توانند به رای خود و اراده خود اعتماد داشته باشند.
در زمینه اقتصاد هنگامی که محاصره اقتصادی شده بودیم، مصدق سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولید صنعتی و کشاورزی و صادرات را گذاشت و ثابت کرد که بی درآمد نفت، وقتی کشور از همه جهت تحریم شده بود و نفت ایران مشتری نداشت هم می‌شود کشور را بخوبی اداره کرد. اگر همین بی اهمیت شدن درآمد نفت برای هزینه‌های جاری، و تکیه بر تولید داخلی، ادامه می‌یافت و از درآمد نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه هزینه‌های جاری، استفاده می‌شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می‌بود. این هزارها میلیارد دلار درآمد نفت که ما اکنون به آن می‌نازیم، ولی آن را به بدترین وجهی تلف کرده‌ یا دزدیده‌ایم، دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاست‌های خردمندانه مصدق است. اگر این چند هزار میلیارد دلار درآمد دوران جمهوری اسلامی بجای اتلاف یا دزدیده شدن و فرار به کشورهای بیگانه، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور می‌شد، ما اکنون در کجا می بودیم؟
کورش زعیم، هموند جبهه ملی ایران – سامان ششم
تهران – ۲۹ اسپند ۱۳۹۹خ

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است