تهدید دویست – نامه سرگشاده به وزیر اطلاعاﺕ : کورش زعیم، هموند شورای مرکزی جبهه ملی ایران


جناب حجت الاسلام سید محمود علوی وزیر گرامی اطلاعات جمهوری اسلامی

یکی از جاسوسان زبده بازنشسته کا گ ب، در کتاب خاطراتش مطلبی را به عنوان “تهدید ۲۰۰” نوشته که در آن تکنیک هایی را که سازمان اطلاعات شوروی (کا گ ب) برای برخورد و خنثی کردن مخالفان فرهیخته و نخبه رژیم شوروی بکار می بردند توضیح داده است. آنها وقتی می خواستند شخصیت های مخالفی چون سولژنیتسین، پاسترناک، شافارویچ، زامیاتین، ساخاروف، و دیگر نخبگان جامعه شوروی را که پیروان زیادی داشتند، ولی با دیکتاتوری ایدئولوژیک فاسد و خشن شوروی مخالفت بودند و انتقاد می کردند را بدنام و خنثی و ساکت کنند از ترفند تهدید ۲۰۰ استفاده می کردند.

زندانی کردن یا کشتن آنان، برخلاف دوران استالین که به افکار عمومی بی اعتنا بودند و مخالفان خود را با زندان و اعدام و قتل های زنجیره ای از میان بر می داشتند، در دوران پسا-استالین که سردمداران شوروی قدرت استالین را نداشتند و مایل بودند با جهان تعامل کنند تا از شرایط اقتصادی و اجتماعی نزدیک به انفجار کشور رها شوند، هزینه سنگین افکار عمومی بین المللی مورد توجه بود. راهکار آنها این بود که هر سازمان سیاسی یا مدنی دموکراسی خواه و هر شخصیت فعال حقوق بشری یا موثر اوپوزیسیون سیاسی را با شایعه و لجن پراکنی و ایجاد توهم همکاری با رژیم، ترور شخصیت می کردند تا در میان دوستان و هوادارانشان ایجاد بدبینی و اختلاف و در نتیجه پراکندگی کنند. مثال زده بود که دو مامور کا گ ب شخصیت مورد نظر را در خیابان تعقیب می کردند و در شرایط مناسب جلو رفته وی را در آغوش گرفته سلام گرم و دوستانه و گاهی به بستنی و آبمیوه دعوت می کردند. در این حال مامور سوم از آنها عکس می گرفت. آنگاه عکسها را همراه با این شایعه که او با کا گ ب همکاری می کند برای دوستانش می فرستادند. گاهی یکی دو نفر را در میان گروههای سیاسی با ترفندهایی همراه می کردند، سپس به هواداران آن گروه، بویژه جوانان، وانمود می کردند که آنها گروه را اداره می کنند. گاهی برخی مهاجران روس در اروپا با پول یا تهدید وادار می کردند تا به یک فعال سیاسی خوشنام تهمت بزنند و او را به همکاری با رژیم شوروی یا سازمانهای جاسوسی آلمان، انگلستان یا امریکا متهم کنند، و دیگر تکنیک هایی که برای شما در وزارت اطلاعات تازگی ندارد و خود استاد کار هستید. این ترفندها بویژه در میان جوانان و هواداران خام و بی تجربه موثر می افتاد. در نتیجه تفرقه و بدبینی نسبت به یکدیگر، همکاری و فعالیت آن شخصیت ها یا آن سازمانهای سیاسی دموکراسی خواه یا حقوق بشری را مختل و گروهشان پراکنده می شد. کا گ ب این تکنیک را “تهدید ۲۰۰” می خواند؛ یعنی ۲۰۰% موفقیت؛ ۱۰۰% برای کا گ ب که بی هزینه بود و ۱۰۰% که شخص مورد نظر در حالت دفاعی قرار می گرفت و خنثی می شد و گروهش از هم می پاشید.

ولی این ترفندها، جناب وزیر، نظام شوروی را که از درون گندیده و فاسد شده بود حفظ نکرد، کشورشان که ورشکسته و بدنام و منفور جهانیان بود از هم پاشید، و سران نظامشان در تاریخ بدنامترین و منفورترین شدند. ولی شخصیت هایی که زیر فشار کا گ بودند همگی در جهان و تاریخ از خوشنامترین و محبوبترین شدند و هنوز هستند. آنچه از نتیجه این ترفندها پایدار ماند مسموم شدن ذهنیت جامعه فعالان سیاسی در روسیه بود. هنوز این بی اعتمادی و نفاق و ناتوانی همبستگی در میان فعالان سیاسی و مدنی روسیه باعث شده که مردم روسیه از دموکراسی بدور افتند، و کشورشان با وجود داشتن پنجمین بزرگترین منابع طبیعی و انسانی جهان، اقتصادی نارس و نظامی مافیایی داشته باشد. آیا ما این آینده را برای ایران می خواهیم؟

این راهکار های نخ نمای گذشته برای تخریب سازمانهای سیاسی دموکراسی خواه و حقوق بشری، و فعالان سیاسی و روشنفکران و نخبگان مخالف حاکمیت در هیچ کشور بافرهنگ و پیشرفته ای اعمال نمی شود؛ و هیچ کشور دیکتاتوری هم، بویژه در این دوران انفجار اطلاعات و آگاهی رسانی سریع، با کاربرد این ترفندها موفق نبوده است. آیا سامانه اطلاعاتی ملت هوشمندی چون ایران که در بیشتر عمر تاریخی خود بخش عمده ای از جهان را بهتر از هر دولت دیگری اداره کرده و نخستین سامانه اطلاعاتی و آگاهی رسانی در جهان را ابداع کرده و از پایه گذاران عمده تمدن بشری بوده، باید روشهای امنیتی کهنه کشورهای ورشکسته ای چون شوروی و آلمان شرقی و رومانی کمونیستی را بکار ببرد؟
فعالیت سازمانهای امنیتی کشورهای دموکراتیک و پیشرفته، در راستای حفظ و امنیت قشر نخبه کشورشان است نه سرکوبشان. آنها برای مردم خودشان ترسناک نیستند و مردم به آنها افتخار می کنند، وزارت اطلاعات ما هم نباید برای مردم خودش ترسناک باشد، مگر اینکه مردم ایران را مردم خود نداند.

از چشم انداز محدود من، موفقترین عملیات امنیتی درونکشوری وزارت اطلاعات در طی دهه های گذشته خاموش کردن داناترین، نخبه ترین فرهیختگان و شخصیت های وطن دوست کشور، و جلوگیری از فعالیت حزبها و سازمانهای سیاسی هوشمند، توانمند و مدیر و مدبر کشور بوده است. جلوگیری از فعالیت و خنثی کردن جبهه ملی ایران بارزترین نماد اینگونه موفقیت وزارت اطلاعات است. سیاست امنیتی جلوگیری از فعالیت سازمانهای سیاسی ملی، نسخه برداری از رژیم گذشته هم هست که نتیجه آنرا در سال ۵۷ گرفت.

کاربرد تکنیک های شایعه پراکنی، تهمت زنی و ایجاد اختلاف میان اعضای پیر و جوان جبهه ملی ایران و دیگر سازمانهای ملی، جلوگیری از فعالیت و تشکیل جلسات مسالمت آمیز، خردمندانه و میهن-محور، و جلوگیری از جوانگرایی و گردهمایی و انتخابات درون سازمانی آن، و تلاش برای بی اثر کردن جبهه ملی در صحنه سیاسی ایران یکی از خطاهای بزرگ شاه بود که در جمهوری اسلامی با شدت بیشتر تکرار شده است. شاه با وجود برخورداری از کشوری در مسیر پیشرفت سریع و رفاه همگانی، نتیجه این سیاست خود را دید و گریست و رفت. ولی در جمهوری اسلامی که کشور را بطور حیرت انگیزی به ویرانی و فساد و فقر کشانده و در میان سردمدارانش احساس میهن پرستی کیمیاست، آیا اشگی در چشمی هست؟

تجربه من در طی دهها احضار و بازجویی و بارها زندان، بویژه در طی هشت سال گذشته، ثابت کرده که بسیاری کارشناسان و مدیرانی که در پیروی از یک سیاست نادرست و ضدمیهنی موظف به ترساندن و بازدارندگی فعالیت شخصیت ها و سازمانهای ملی کشور بوده اند، تحصیلکرده و هوشمند و میهن پرست هستند، رفتارشان با فعالان ملی و میهنی عاری از هرگونه خشونت یا توهین و نشانگر خبرگی روانشناسی آنان بوده است. این سرمایه ایست که اگر با سیاستگزاری درست و در راستای منافع ملی مدیریت شود، که این نیروی توانمند مجبور به تهدید و خنثی کردن توانمندترین و خردمندترین شهروندان پیر و جوان کشور خودش نباشد، بسیاری از مسائل فساد و خیانت و توطئه و وطن فروشی که ساختار جمهوری اسلامی بوجود آورده حل خواهد شد. چرا وزارتخانه شما باید بجای رویارویی با دشمنان ملت و کشور، و جاسوسان و مفسدان سیاسی و مالی، برای فرهیخته ترین، سازنده ترین و پاکترین قشر جامعه شمشیر بکشد؟
ما امیدواریم که با حضور شما در راس این وزارتخانه، راهکارهای برخورد با سازمانهای سیاسی کشور خردمندانه تر و آینده نگرانه تر انجام شود. بگذارید نخبگان و شایستگان توانایی ها و اندیشه های خود را در راه منافع و امنیت ملی و سعادت ملت ایران بروز دهند. بارها مسئولان وزارتخانه از اقتدار سخن گفته اند، ولی وقتی دانشمندان زبده کشور را به جرم دانایی، و راستگویی درباره اوضاع اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشور و فساد حاکم، زندانی می کنید، این اقتدار وزارتخانه را نشان نمی دهد. وقتی جوانان فرهیخته و نخبه ما را بخاطر ابراز عقیده سیاسی و احساسات میهنی می ترسانید، دستگیر و زندانی می کنید یا آنان را به کشورهای آزاد فراری می دهید، این نشانه اقتدار وزارتخانه نیست. وقتی شما یک دولت نادان و فاسد و غارتگر و ویرانساز را علی رغم هشدارهای فراوان و پیوسته همین قشر فرهیخته ای که آنرا دشمن نظام می شمارید، برای هشت سال پشتیبانی می کنید؛ یا یک مشت شهروند مرزنشین گرسنه از همه چیز محروم را که سر به اعتراض می افرازند دستگیر و زندانی و اعدام می کنید، در حالیکه فاسدترین و خائن ترین افراد آزاد می گردند و با بودجه هفتاد میلیون شهروند محروم در کاخهای مجلل در داخل و خارج می نشینند و حساب بانکی دزدی هایشان از بودجه هفتاد شهر بیشتر است، این از اقتدار وزارتخانه نیست. این وزارتخانه که در آخرین کیفرخواست خود علیه من درخواست اشد مجازات را کرده، آیا علیه کسان فاسدی که در راس امور نشسته و صنعت و کشاورزی و زیست بوم و فرهنگ و تاریخ ایران را در طی هشت سال بطور عمد، و به باور من باطرح بیگانگان، ویران و صدها میلیارد دلار از خزانه ملت غارت کردند، هم کیفرخواست و درخواست اشد مجازات کرده است؟ من می گویم “طرح بیگانگان” بوده چون یک دولت حتا از پایین ترین قشر جامعه، توان اینکه اینقدر کودن باشد را ندارد. آیا زور وزارتخانه مقتدر شما فقط به امثال من می رسد؟ این هشت سال ویرانگر درست همان دورانیست که سازمانهای سیاسی ملی زیر بیشترین فشار وزارتخانه شما بوده اند و بسیاری از اعضای آنها به زندان افتادند.

وقتی وزارتخانه شما علیه پیر و جوان میهن پرست، کیفرخواست های بلندبالا به جرم باور کردن و فعالیت قانونی که حق هر شهروند است صادر و درخواست مجازات می کند، این نشانه اقتدار وزارتخانه نیست، ولی می تواند نشانه پشتیبانی از کسان و عملکردهایی تلقی شود که ما از آنها انتقاد می کنیم و عملکرد آنان را مغایر با منافع ملی و امنیت کشور می شماریم. اقتدار وزارتخانه شناسایی و جلوگیری از نفوذ جاسوسان و خرابکارانی است که در حکومت لانه کرده اند و کسانی که با فساد خود به موجودیت کشور آسیب زده اند، نه خالی کردن میدان برای آنها از منتقدان و پاسداران منافع ملی.
بازخوانی بازجویی های بیشمار و طولانی این چند ساله وزارت اطلاعات نشان خواهد داد که آیا ما زندانیان سیاسی امنیت ملی را بر هم می زنیم یا کسانی از درون نظام. وقتی در سال ۸۴ اعلام کردم کسی را که رییس جمهور کرده اید کشور را به بحرانی شدید و سقوط خواهد کشانید، اقدام علیه امنیت ملی بود؟ وقتی در سال ۸۵ در زندان گفتم اگر بیدرنگ به بلوچستان با سرمایه گذاری در عمران و اقتصاد منطقه و مشارکت دادن هم میهنان سنی مذهب ما در اداره کشور رسیدگی نشود، با دخالت کشوری خاص، بزودی گروهی تروریستی در آنجا فعال خواهد شد، اقدام علیه امنیت ملی بود؟ وقتی در بازجویی گفتم باید به شرایط نابسامان روستاهای محروم خوزستان بسرعت رسیدگی شود و هم میهنان عرب تبار و سنی مذهب ما در اداره کشور سهیم شوند، که دو کشور خاص در آنجا مشغول توطئه، تحریک و مسلح سازی هستند، اقدام علیه امنیت ملی بود؟ وقتی گفتم کردستان در حال جوشش است، باید سرمایه گذاری و مشارکت آنان را در اداره همه امور کشور با سرعت اجرا کنید، اقدام علیه امنیت ملی بود؟ اگر کارهایی که من توضیح دادم انجام می شد، هیچ بهانه ای برای زندان و اعدام کسی بوجود نمی آمد. تحلیل های من درباره دیگر کشورهای منطقه در رابطه با امنیت و منافع ملی ما نیز همه مکتوب است، کدام و چقدر اشتباه در آمده است؟

وقتی در رابطه با انتخابات ۸۸ در سخنرانی ها و مصاحبه ها هشدار دادم که نارضایتی مردم در حال جوشش است و اگر انتخابات آزاد و بی تقلب نباشد، مردم به خیابانها خواهند ریخت و ممکن است دهها نفر کشته و زخمی شوند، تشوش اذهان عمومی بود؟ آیا کسانی که، طبق پیش بینی ما، کشور را تا آستانه جنگ و اقتصاد را به سقوط آزاد کشانده اند و اکنون سربرافراشته راه می روند و به ریش ملت می خندند اقدام علیه امنیت ملی و منافع ملی را نابود نکرده اند؟ آیا فقط انتقاد ما از آنان و هشدار نسبت به عملکرد آنان تشویش اذهان عمومی بوده است؟ آیا سخنان رییس جمهور کنونی همان نیست که ما در “پیشنهاد برای نجات میهن” در سال ۸۸ در پیش بینی وقایع چهار سال بعد دادیم و قصد براندازی تلقی شد و به زندان افتادیم؟ آیا سرنوشت نابخردانه، بی سرانجام و فسادآور انرژی هسته ای را ما سی سال نیست که مدام می نویسیم و می گوییم و تذکر و هشدار می دهیم و راه حل عرضه می کنیم؟ آیا این راه حل دولت کنونی همان نیست که ما ده سال پیش ارائه دادیم؟ آیا بهتر نبود ما دستکم این چهار سال اخیر را نمی داشتیم تا کشور هزار میلیارد دلار غنی تر و بیست سال کمتر عقب افتاده می بود؟

در کیفرخواست اخیر وزارتخانه علیه من، یکی از جرم ها زنجیره ای خواندن قتل دوست عزیزم دکتر شمس الدین امیرعلایی، وزیر کشور دکتر مصدق بود. آیا وزارتخانه شما با این صراحت از عاملان قتلهای زنجیره ای دفاع می کند؟ آیا هنوز نطفه گروه قتلهای زنجیره ای در وزارتخانه باقیست یا دوباره فعال شده اند؟ آیا هنوز باید شاهد قتل فعالان فرهیخته ملی و میهن پرست باشیم؟ پس اکنون من می گویم که دشنه آجین کردن نوه بیگناه دکتر محمد مصدق، دوست عزیز خانوادگی ما معصومه، هم جزو آن قتلها بود.

وزارتخانه شما در طی هشت سال گذشته جبهه ملی ایران را از داشتن نشریه داخلی، و اعضای فعال آنرا از نوشتن و مصاحبه در رسانه ها و سخنرانی در مجامع داخلی و حتا درس دادن در دانشگاهها منع کرده است تا صدا و دیدگاهها و راهکارهای ما به گوش مردم نرسد. مگر یک راهکار ما درباره رفع تحریم ها که در سخنرانی همدان خود توضیح دادم، اکنون دولت کنونی در آن مسیر نمی پیماید؟ شما بارها از انتخابات آزاد و جوانسازی و پویاسازی شورای مرکزی جبهه ملی به ما هشدار داده اید و با ترفندهای خودتان جلوگیری کرده اید. نتیجه این شده که، بسیاری از جوانان که تهدید و ترسانده شدند، سرخورده از سازمانی چون جبهه ملی ایران به تندروی گرویده اند، برخی از زندانهای شما سر درآوردند و برخی به خارج پناهنده شدند. شاه هم همین راه را رفت و دچار اشتباهی بنیادین شد که به سقوطش انجامید. از صدای دانش و خرد و میهن گرایی نهراسید که ترسناک نیست، از صدای سکوت خفقان بهراسید که ترسناک است.

وزارتخانه ای که شما مسئولیت آن را پذیرفته اید و در طی هشت سال دولت گذشته فعالان سیاسی و حقوق بشری و صدها تن از نخبه ترین شهروندان را هدفگیری و آنان را زندانی کرده یا فراری داده تا دست دولتمردانی بیسواد، نادان، خائن و فاسد را آزاد بگذارد؟ آیا این سیاست در راستای تامین “امنیت ملی” بوده، و مخالفت ما با نادانی و ناهوشمندی و نیرنگ و فساد مالی و اخلاقی در دولت گذشته، “تبلیغ علیه نظام” بوده است؟

آیا وزارتخانه نمی توانست دریابد که یارانه ها به سه میلون مرده و نیز به اعضای ثروتمند دولت و مجلس هم پرداخت می شده است؟ آیا وزارتخانه شما نمی توانست دزدان و مفسدان بیشمار حکومت را که صدها میلیارد دلار دارایی این ملت فقیر شده را دزدیدند و به خارج منتقل کردند شناسایی و علیه آنها کیفرخواست صادر کند؟ آیا وزارتخانه شما نمی توانست کشف کند که مرزهای ما از دروازه گشادتر هستند و در میان چهار تا پنج میلیون خارجی در ایران، بجز پناهندگان قانونی، صدها هزار خارجی غیرقانونی از افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، روسیه، جمهوری باکو، عراق، پاکستان و عربستان که فارسی بلدند یا زبان فارسی به آنان آموزانده شده در ایران هستند؛ که بسیاری از آنان در مشهد و تهران و اردبیل و تبریز و شاید شهرهای دیگر در عرض چند دقیقه شناسنامه جعلی ایرانی می گیرند و بسیار از آنان در برخی اداره های دولتی در شغل های موثر گماشته شده اند؟ آیا عملکرد این شهروندان قلابی در رابطه با امنیت و منافع ملی ما کشف نشدنی است؟ آیا هواداران جبهه ملی ایران و فرزندان کورش هشیارتر نیستند که این چیزها را می بینند؟ آیا سرازیر شدن روزانه دهها شهروند جمهوری باکو بدون روادید و کنترل از مرز آستارا، که برخی شناسنامه جعلی دریافت می کنند و در جمعیت کشور گم میشوند و بسیاری از آنان در مراکز جمعیت در شمال ایران به تبلیع جدایی طلبی و الحاق به “آذربایجان شمالی” می پردازند، در حالیکه باکو از ایرانیان ویزا می خواهد و سختگیری می کند، برای وزارتخانه شما معنای امنیتی ندارد؟

شما مقاله سه شماره ای من را در روزنامه عدالت ۱۳۵۸ درباره نفوذ عوامل یک کشور خاص در سمتهای تاثیر گذار کشور برای تغییر مسیر سیاست کشور بسوی ریشه کن کردن بنیاد قدرت اقتصادی و نظامی و ساختار سیاسی بخوانید. همان در طی ده سال گذشته رخ داده، و من این بار هم مدعی هستم که سیاستهای مخرب دولت نهم و دهم عمدی و با برنامه بوده و مسئولان دولت طوری چیدمان شده بودند که سواد و فهم این چیزها را نداشته باشند و فقط به انباشت ثروت و خوشگذرانی بیاندیشند. مبارزه وزارتخانه شما علیه سازمانهای ملی و فعالان میهن پرست ناخواسته به تداوم دروغ و فساد سیاسی و خیانت به کشور کمک کرده است. اگر ما آزاد بودیم، هرگز نمی گذاشتیم این موجودات کشور را به ویرانی بکشانند. از شما، آقای وزیر انتظار داریم که این روند را وارونه کنید؛ و مهمتر از همه کشف کنید چه منابعی از طریق چه کسانی این سیاست ضد میهنی را به وزارت اطلاعات تحمیل کرده اند. آنگاه شما سرنخ دخالت بیگانگان را خواهید یافت.

وزارتخانه با سیاستهای ضد ملی گرایی خود بقای کسانی را تضمین کرده که بقای ایران برایشان بی ارزش بوده و فساد و تباهی را به نقطه اوج تاریخ چند هزار ساله ما رسانده اند. تمامیت ارضی ایران با زندانی کردن و اعدام بی محاکمه یک مشت جوان ناراضی و ناامید از آینده که در حاشیه مرزی ایران در محرومیتی شرم آور زندگی می کنند تامین نمی شود. جلوگیری از قاچاق گسترده مواد مخدر از افغانستان با تیراندازی به کولبران مستاصل و فقیر مرز کردستان انجام نمی شود. آنها که در راستای پاشیدگی ایران کار می کنند، از وزارتخانه شما نمی ترسند آیا زور شما فقط به وطن پرستان از خود گذشته که این خیانتها و پلیدی ها را می بینند و انتقاد می کنند می رسد؟ آقای وزیر، تصور نکنید چون مردم از ترس ساکت هستند و خودخوری می کنند، انفجاری بزرگ نمی تواند رخ دهد. یادآوری می کنم که “انفجار بزرگ” کیهانی از یک ذره بسیار کوچک زیر فشار بسیار زیاد رخ داد.

شما با دور شدن از راهکارهای کا.گ.ب، که نتوانست نظام شوروی را حفظ کند، و اعمال سیاستها و رهکارهای مثبت وطنگرا، می توانید سازمانهای موازی را هم همراه کنید یا از دخالتهای ناسازنده بازدارید، و این وزارتخانه را تبدیل به یکی از کارآمدترین جهان در حفظ منافع و امنیت ملی، تمامیت ارضی، و محبوب مردم کنید. پیشنهاد می کنم در راستای تغییر سیاست و بهبود چهره وزارت اطلاعات، همه شکایت ها و کیفرخواست های خود را از فعالان سیاسی، مدنی و حقوق بشری پس بگیرید، همه را از زندان آزاد کنید، و البته دست از سر جبهه ملی ایران هم بردارید، و به این کمدی سیاه پایان دهید. دولتمردان خودکامه و گمراهی را که دستور محدود کردن و ترساندن نخبگان و فعالان سیاسی و مدنی و حقوق بشری ملی را می دهند راهنمایی کنید که اگر آینده کشور برایشان اهمیت ندارد، به آینده خودشان بیاندیشند، این وزارتخانه بهتر از آن سیاستگزاران می تواند آینده را پیش بینی کند. آنان از توهم ابدیت خود بیرون آورید؛ که در غیر اینصورت، من آینده را برای برخی بسیار تاریک می بینم.

کورش زعیم
هموند شورای مرکزی جبهه ملی ایران
تهران – ۱۲ فروردین ۱۳۹۳

(این نامه به علت صلاحدید دوستان و وکیلان مدافع من، و با توجه به پرونده جاری من در دادگاه انقلاب، تا زمانی که وزیر جدید اطلاعات تسلط بیشتری بر وزارتخانه پیدا کند به تاخیر انداخته شد.)

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است