به مناسبت ۲۹اسفند ۱۳۲۹، روز ملی شدن فناوری نفت در سراسر ایران- نقش روحانیت در کودتای انگلیس-آمریکایی ۲۸مرداد۱۳۳۲؛ پژوهشی از محمد امینی


11873358_1687633378119646_3199850032725983426_n

11866416_1688741134675537_4742378515305646941_n
دیروز تهران در زیر قدم های مردانه افراد ارتش و مسلمانان ضد اجنبی می لرزید،
مصدق غول پیر خون آشام در زیر ضربات محو کننده ارتش و مسلمانان استعفا کرد،
حسین فاطمی خائن که از خطر گلوله برادران نجات پیداکرده بود قطعه قطعه شد.
نخست وزیر انقلابی و قانونی (سرلشکر زاهدی) برای ملت سخنرانی نمود.
کلیه مراکز دولتی به تصرف مسلمانان و قشون اسلامی درآمد،
و جاسوسان و وطن فروشان و عمال خائن مصدق از ترس انتقام ملت به لانه های کثیف خود فرار کردند.

ابوالقاسم کاشانی، ۲۹ مرداد ۱۳۳۲
**************

کاشانی در دهم تیر ۱۳۳۲ با تلاش حامیان مرحوم دکتر مصدق از ریاست مجلس کنار گذاشته شد و مرحوم دکتر عبدالله معظمی از یاران مصدق به ریاست برگزیده شد و تا یک هفته قبل از کودتا که مصدق با یک رفراندوم جنجالی و زیانبار، مجلس هفدهم را منحل کرد معظمی رئیس مجلس بود.
نکته دیگری که وجود دارد این است که کاشانی در ۹ اسفند ۱۳۳۱ که شاه می خواست به بهانه ایران را به بهانه درمان ترک کند کاشانی طی نامه ای از شاه خواست که کشور را ترک نکند.
و به احتمال زیاد کاشانی و فداییان اسلام شعبان بی مخ را برای این کار به آمریکاییان معرفی کرده بودند زیرا قبل از کودتا شعبان بی مخ در زندان بود و بعد از آن مورد توجه شاه قرار گرفت.
11226211_991891090863672_253767221620698593_o
برای اثبات این موضوع نیز شعبان بی مخ در خاطرات خود نوشته است:

روز ۹ اسفند خدمت شما عرض کنم که ما اول صبح رفتیم خونه کاشانی, درست یادمه. اون حاجی(محسن) محرر بود, امیر موبور بود, احمد عشقی بود و حاجی حسین عالم بود و یه عده ای دیگه. آیت الله کاشانی گفت: « برین شاه داره از مملکت بیرون میره, برین نذارین شاه بره» گفت:: « اگه شاه بره عمامه ی مام رفته!»… آیت الله کاشانی که گفت برین نذارین, من اومدم رفتم سر بازار سخنرانی کردم و اینا رو گفتم:« ایهاالناس! مغازه هاتونو ببندین, دکوناتونو ببندین, اعلیحضرت شاه داره از مملکت خارج میشه. اگه شاه بره شما زندگیتون از بین میره و اینا …» دیدم هیشکی محل نذاشت. رفتیم دومرتبه سخنرانی کردیم. دیدیم نه, بازاریا… هر چی کردیم گوش نکردن. یه محمود جواهری بود سربازار , که اینا بعد کشتنش, اونم خیلی با مصدق جور بود. محمود جواهری بود و اون دستمالچی بود و حاجی مانیان و یه عده دیگه. تکون نخوردن. اینا خیلی با مصدق نزدیک بودن. آخه بازار با مصدق بود دیگه! … بله, منم زدم و شکستم و خلاصه بازارو بستن. ما راه افتادیم رفتیم ناصرخسرو . تو ناصر خسرو که رسیدیم. دیدیم چیکار کنیم ملت دنبال ما بیان؟ اومدیم نعش درست کردیم. راستش! اومدیم نعش درست کردیم دیگه! یه چیزی گذاشتیم, متکا و فلان و اینا رو گذاشتیم رو یه تخته, و دو سه تا مرغ از اون مرغای رسمی گرفتم از اون یارو تو کوچه تکیه دولت.خوناشونو ریختیم اون رو, مرغاشم دادیم برد خونه واسه زنمون. خلاصه, اینو راه انداختیم و گفتیم : « کشتن! آی کشتن!» … راه افتادیم رفتیم در خونه شاه . خدا بیامرزدش اون وقت خونه ش تو کاخ اختصاصی روبروی کاخ مرمر بود. بله, رفتیم درِ خونه شاه و دیدیم یه عده از این افسر مفسرها اونجا وایسادن و تیمسار (سرتیپ علی اصغر) مزینی و تیمسار (سرتیپ دکتر) منزه و تیمسار (سرتیپ غلامعلی) بایندر و همین سرگرد (پرویز) خسروانی اینا همه وایساده بودن …که بعدها به خاطر قتل افشار طوس گرفتنشون. دیدم اونجا با یه جمعیتی دم خونه شاه وایسادن… گفتم : « آقای کاشانی منو فرستاده و این صحبتا»… بعد از سخنرانی و داد و بیداد رفتیم خونه مصدق. بعد دیدیم طبقه اول اون بالا افشار طوس که رییس شهربانی بود وایساده, طبقه دومشم (سرتیپ نادر) باتمانقلیچ رییس ستاد ارتش, اونم اون بالا وایساده بود. من داد زدم گفتم: « اومدیم مصدق رو ببریم نذاره اعلیحضرت بره» افشار طوس گفت: « برو خفه شو!» ولی باتمانقلیچ هیچی نگفت. افشارطوس دو سه تا داد زد سرمون. مام دو سه تا داد زدیم و دعوامون شد… بالاخره ما دیدیم هیچ جوری نمیشه, اومدیم یه جیپی اونجا بود. جیپو گرفتیم زدیم تو خونه مصدق و در آهنی بزرگی بود خراب شد…

بخشی از خاطرات شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مخ, در گفتگو با هما سرشار( نشر ثالث- تهران-۱۳۸۱) صص۱۲۳-۱۵۹
**************
11742708_897951723574292_6174074643284584755_n
واقعیت تلخ ماجرا از این قرار است که سفارت انگلیس بعد از کشمکش های میان کاشانی و مصدق و با نفوذی که کاشانی داشت تصمیم گرفت از کاشانی برای این کار استفاده کند به همین دلیل پول هنگفتی به کاشانی پرداخت شده بود.و دستور داد به توصیه های کاشانی در دستگاهای اداری اجرا نشود.
کاشانی برای همراه ساختن اوباش هیچ مشکلی نداشت زیرا با پرداخت مبالغی بسیار اندک می توانست اوباش را با خود همراه کند هم چنین برای همراه ساختن روحانیون درجه دوم و سوم و روزه خوانان نیز مشکل مالی نداشت اما از میان روحانیون درجه اول فقط آیت الله بهبهانی با کاشانی همراه شد و این دو با به راه انداختن گروهای چماقدار به خیابان ها عملیات کودتا را انجام دادند
نکته ای که وجود دارد این است که بعدها نامه ای منتشر شد که در آن آیت الله کاشانی درشب ۲۷ مرداد از دکتر مصدق اعلام همایت کرده بود که این نامه جعلی بوده و بعدا معلوم شد خط پسر کاشانی بوده است که بعد از مرگ او این نامه را نوشته!
**************
16394_873341296035335_1695862262260930707_n
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در اعتراض به مصدق در اعلامیه ای به مردم گفته است:
« ملت غیور ایران اکنون ۲۸ ماه است که ایشان زمامدار است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند اسم آن را ببرد بر نداشتند. هر روز وعده‌های بزرگ می دهد و فردا عذر می آورد. ساعت به ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خود سری هموار ساخته‌است. محمد مصدق خوب می داند اگر با آزادی به رأی ملت رجوع کند ۹۷ درصد مردم علیه او رأی می دهند . شما هموطنان عزیز می بینید که تا امروز چه کسی به نفع اجانب قدم برداشته و آنچه تا امروز کرده مستقیما به مصلحت اجنبی و زیان مملکت بوده‌است.»
کاشانی همچنین محمدرضا پهلوی را «مرد تربیت شده، معقول و تحصیل کرده» خوانده و گفته است: «عقیده من این است که ایران سالیان دراز حساسیت سلطنت دارد و فی الحقیقته وجود شاه یک جهت جامعی برای جمع آوری همه طبقات مردم به دور این مرکز ثابت است.»
کاشانی همچنین پس از کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در مصاحبه‌ای گفت: «ریاست مجلس در شأن من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیت‌هایی که مصدق می‌خواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم.»
**************
11143590_990726304313484_2285758304136680597_n
کاشانی در روز پس از پیروزی کودتا طی یاداشتی پیروزی کودتا را به شاه تبریک گفت. و یاداشت تبریکی نیز به این شرح برای زاهدی ارسال کرد.
پیام تبریک کاشانی به ارتشبد زاهدی:
«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده ، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند .

در یک اظهارنظر آشکار پس از کودتا نیز کاشانی گفت:
«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست»
**************
11889677_991599537559494_5402185992002872859_n
همچنین در آن زمان مدارکی نیز در دسترس است مصدق دستور داد که مجسمه های شاه ایران را از جایگاه عمومی بردارند.
مصدق برای برقراری جمهوریت می کوشید،
او شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید،
اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت.
(طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که به فرماندهی و نمایندگی کشور در جهاد خیانت کند مرگ است.)
عبارت داخل پرانتز از مصاحبه با نشریه اخبار الیوم گفته شده
روزنامه کیهان -۲۳شهریور ۱۳۳۳
**************

خمینی روابط نزدیکی با کاشانی داشت. خمینی علاوه بر فحاشی به مصدق که نشان دهنده دشمنی خمینی با مصدق است اشاره می کند که به منزل کاشانی رفت و آمد می کرده است ولی برای تبرئه شدن از اتهام کودتا گفت من منزل یکی از علمای اسلام بودم!
زنده یاد مهدی حائری در خاطرات خود نوشته است که :خمینی در مورد مصدق حتی با کاشانی هم مخالف بود و قرار بود آیت الله بهبهانی از آیت الله بروجردی برای کودتا فتوا بگیرد شخصی که از طرف بهبهانی به نزد بروجردی رفته بود فتوا بگیرد روح الله خمینی بود.بعدها مرحوم بروجردی نیز خودش به این مساله اشاره می کند که خمینی آمده بود در این مورد از من فتوا بگیرد.

خمینی در کتاب صحیفه نور خود نوشته: «مسلمان ها بنشینند تماشاکنند یک گروهی [جبهه ملی] که از اولش باطل بودند، من از آن ریشه هایش میدانم، یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن [دکتر مصدق] بود که اینها فخر می کنند به او، او هم مسلم نبود. من آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابانها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص [آیت الله کاشانی] نیست، این [دکتر مصدق] سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد [سقوط بیست و هشتم مرداد] و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد. اینهاتفاله های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را حکم ضروری اسلام را، غیرانسانی می دانند.» (صحیفه نور- ج ۱۵ – ص ۱۵).
**************
11890980_391733877692977_5389936503509645657_n
روزولت[مامور اجرایی عملیات آژاکس] پس از آن شب، چند ملاقات دیگر با شاه داشت(امرداد ۱۳۳۲). تدابیرلازم برای پنهانکاری کامل درهمه رفت وآمدها به کار بسته می شد. در این ملاقات ها روزولت جزئیات نقشه ای را که ماموراجرای آن بود به شاه اطلاع داد. این بحث هم پیش آمدکه اگر در اجرای نقشه اشکالاتی پیداشد چه باید کرد؟ شاه گفت فکراین احتمال را هم باید بکنید. روزولت پاسخ داد با محکم کاری هایی که شده است احتمال شکست بسیار ضعیف است …. شاه گفت اگرچنین اتفاقی بیفتد می توانم بروم شیراز که به اندازه کافی از تهران دور است و در آنجا امکان تحرک برای من فراهم خواهد بود. روزولت گفت شیراز البته از نظر موقعیت جغرافیایی جای مناسبی است اما این خطر را دارد که به قشقایی ها نزدیک است وما نمی توانیم به آن ها اعتماد کنیم، چه قشقایی ها دشمن سر سخت تاج وتخت اند. شاه این نکته را پذیرفت وگفت: اما اصفهان نیزهمین عیب را دارد، پس چه باید کرد؟ بروم مشهد؟ آنجا خیلی دوراست، آن جا به کشور روسیه نزدیک تر است تا به تهران. روزولت نام تبریز را برد و گفت در آن جا عناصر ضد مصدق قوی هستند و می توانند از شما پشتیبانی نمایند. شاه گفت: تبریز درست در تیررس شوروی ها قراردارد. شاه کمی به فکر فرو رفت و آنگاه گفت «پیغمبر ما ازمکه به مدینه هجرت کرد تا برحساسیت موضوع تاکید نهاده باشد. من نیز به عنوان یک مسلمان همین کار را خواهم کرد. پس از آن که مقدمات کار فراهم آمد من فرمانه ایی را که باید امضا می کنم… آنگاه با هواپیما به کناره دریای خزرمی روم و منتظرمی مانم و اگر مشکلی پیش آید همراه ملکه به بغداد پروازمی کنم تا معلوم شود که ازآن پس چه باید کرد».
دراین ملاقات ها شاه و روزولت درباره عواملی هم که انتظار همکاری ازآنان داشتند گفت وگو کردند و پیش از همه صحبت از روحانیون درمیان کشیده شد. روزولت گفت: انگلیسی ها خیلی امید به همکاری آن ها دارند اما دوستان ایرانی ما که نام شان را نمی آورم وفقط به نام مستعار بوسکوی اول و بوسکوی دوم ازآن ها یاد می کنم اعتماد به ملاها ندارند و من خودم هنوزمردد هستم. ما البته مطالعه خود درباره آنها را ادامه خواهیم داد اما تاکنون آنچه از ملاها دیده ایم درخواست وجوهات گزاف بوده است و من نمی توانم به اشخاصی که فقط برای خاطر پول حاضر به همکاری می شوند اعتماد کنم. ما آدم های وطن پرست لازم داریم نه آدم های مزدور!
روزولت گفت تردید درباره قابل اعتماد بودن ملاها از آن زمان حاصل شد که هریمن و والترز(سفیر آمریکا و مترجمش) با کاشانی به مذاکره نشستند …. ولی من کاملآ هم مایوس نیستم و فکرمی کنم که بتوانیم از آنها استفاده بکنیم.

خواب های آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران- محمدعلی موحد-جلد دوم- صص ۸۰۵
**************

حق رای زنان
برای اولین بار پس از انقلاب مشروطه و داشتن مجلس ملی دکترمصدق طرحی برای داشتن «حق رای زنان» تهیه می کند که برای تصویب به مجلس ارائه شود که با واکنش های بسیار شدید روحانیون که به تحریک جامعه مذهبی رو می آورند روبرو می شود .
ازجمله آیت الله بروجردی نماینده ای نزد دکترمصدق گسیل داشته و اورا به پس گرفتن آن طرح ترغیب کرده و ایشان را تهدید می کند که درغیر آن «فتوای جهاد» صادر خواهد نمود ودر ضمن برعلیه این برنامه چندین شورش در قم بپا می شود که چند نفر هم کشته می شوند…
**************
280304
درخواست اجرای احکام اسلام !
با به قدرت رسیدن دکتر مصدق نواب صفوی رهبر گروه فدائیان اسلام که به آیت الله کاشانی نزدیک بود یک درخواست چهارماده ای برای اجرای احکام اسلامی توسط حاج مهدی عراقی برای دکترمصدق می فرستد:
۱- حجاب اجباری بانوان در کشور
۲- اخراج بانوان از ادارات دولتی
۳ – انجام نماز جماعت در ادارات و وزارتخانه ها
۴- ممنوعیت معامله و مصرف مشروبات الکلی
که ایشان از قبول اجرای آن سرمی زند و میگوید برنامه دولت من «ملی کردن صنعت نفت و آزادی انتخابات است» پس از مقاومت دکترمصدق دربرابر فشارهای قشریون مذهبی فداییان اسلام تهدید به ترور او و خانواده اش می کنند و کاشانی هم آنرا ابراز مین ماید که با اخبار شهربانی در جدی بودن ترور ایشان در مجلس شورای ملی تحصن می کند.
**************

تهدید به مرگ از سوی فداییان اسلام در روزهای آغازین نخست وزیری دکتر مصدق

دو سه روز بعد[از نخست وزیری دکتر مصدق] ، نواب صفوی رییس گروه فداییان اسلام، که کسروی را خودشان ترورکرده بودند و رزم آرا هم به نام ایشان ترورشده بود، به پدرم پیغام داد:«ما شما را نخست وزیر کرده ایم، حالا باید قوانین اسلام را پیاده کنی.» آقا، در جواب گفته بود، ما امروز با انگلیسی ها درحال جنگ هستیم، بعدازحل قضیه نفت، فرصت داریم برنامه های دیگری را پیاده کنیم. آنها در پاسخ، نامه ای با جوهرقرمزبه عنوان پدرفرستاده بودند و او را تهدید کرده بودند که خودت، پسرانت و نوه هایت را خواهیم کشت! پدرم به من و احمد برادرم گفت: ما وارد مبارزه ای شده ایم که محتمل است به قیمت جانمان تمام شود، نه تنها برای من، برای همه شما احتمال خطر هست؟ مواظب خودتان باشید، حتی بچه ها و همسرانتان در معرض خطرند….
در همین اوان، شاه هم در یگر از ملاقاتهایش با پدرم به او گفته بود شنیده ام فداییان اسلام دنبال قتل شما هستند باید خیلی مواظبت کنید. بعد از این ملاقات، پدرم سرلشکرحجازی رئیس شهربانی را احضار می کند و از او می پرسد اطلاعات شهربانی در مورد تهدید فداییان اسلام تا چه اندازه است: حجازی می گوید شهربانی عواملی در میان آن ها دارد که چنین گزارشی داده اند و به پدرم اطمینان می دهد که مامورین همه جا مراقب او هستند. در این موقع پدرم با خنده بلندی به حجازی می گوید:«لابد همان مامورینی که مراقب سپهبد رزم آرا بودند از من هم مواظبت می کنند.»
پس از این ملاقات، پدرم به مجلس رفت و حدود سه هفته در آنجا ماند و به کارهای مملکت را رسیدگی می کرد. همان روز اول هم جریان مذاکراتش با رئیس شهربانی را به اطلاع مردم رسانید.
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۶۲-۶۳
**************

دکترمصدق باهشیاری تمام حاضر نبود روحانیون را بنام اجرای احکام اسلام در قدرت شریک کند و آنها زمزمه نامسلمانی اورا دربین مردم ساز کردند که دکتر مصدق دفاعیات خودرا با جمله لاالله…..من مسلمانم و …..شروع می نماید ………..
طاهراحمدزاده یکی از مبارزان نهضت ملی ایران و از رهرویان دکترمصدق که قبل و بعد ازانقلاب سال ای حبس و شکنجه را باخود داشته و پسرانش نیز در رژیم شاه و جمهوری اسلامی اعدام شدند و با وجود مقام اولین استانداری خراسان بعداز انقلاب بواسطه حق گویی و سخنرانیهای آتشین اش مورد کینه خمینی قرار گرفت و آخرین بار درسن هشتاد سالگی از زندان ازادگردید درمصاحبه ای می گوید:
یکی از روحانیون سرشناس درسال ۱۳۳۱ باو گفته «اصلأ زندیقی مثل دکترمصدق تابحال نیامده ! شاه زندیق نیست او سالی یکبار بزیارت امام رضا می آید .. مصدق کی بزیارت آمده است؟ »
**************

نصرت الله خاذنی رئیس دفتر دکترمصدق که تا کودتای خائنانه بیست وهشت مرداد درکنار دکترمصدق بوده و بعد هم به حکم دادگاه نظامی به نه ماه زندان محکوم می گردد شاهد بسیاری از وقایع آنروزگار و حکومت ملی وشخص دکترمصدق بوده که در مصاحبه با تاریخ شفاهی ایران روایت می کند
از آن جمله می گوید :
-« ایشان بشدت به جدایی دین از حکومت اعتقاد داشت و باتوجه بشرایط جامعه آنروزی در کوتاه کردن دست علمای دینی از سیاست مبارزه می کرد»
-« ایشان بشدت با چند همسری مخالف بود و خیلی بدش میآمد از جمله ایشان روزی متوجه می شود که یکی ازکارمندان دفترش زن جوانی گرفته است که بشدت واکنش نشان داده و علاوه بر اخراج او ازکار دستور میدهد که حقوق اورا به زن اولش بدهند» و بمن فرمودند که آن زن(اول) درتمام مراحل زندگی بااو بوده و حال که سنی ازاو گذشته ایشان هوس زن جوان کرده است»
به نقل از تاریخ شفاهی ایران……..
**************

تکفیر دکتر مصدق
در اوایل انقلاب برای ازصحنه به دربردن گروههای مخالف ترفندهای گوناگون بکاربرده شد و افراد شناخته شده ملی و هموندهای جبهه ملی هم با فتوای آقای خمینی که ملی گرایی را حرام دانست و فشار و تهدید لمپن ها و چماقداران وابسته که در همه شهرهای ایران فعال مایشاء بودند بکنار رانده می شدند که برای زدن ضربه نهایی به نیروهای ملی که همچنان دارای محبوبیت وطرفداران زیادی دربین مردم بودند بفکر فتوای تکفیر دکتر مصدق افتادند که ظاهرأ مهدوی کنی و رفسنجانی با همراهی سیداحمدخمینی در آن نقش داشتند.
حجت السلام عبدالمجیدمعادیخواه که وزیر فرهنگ وارشاد در کابینه میرحسین موسوی بود به جماران آمد و در مقابل نرده ها منتظرشد آقای خمینی بیرون آمده و روی صندلی دربالکن نشست سیداحمدو اشراقی هم ایستاده بودند معادیخواه شمه ای درمورد خطر ملی مصدقی ها و آنگه انقلاب اسلامی را به بیراهه می برند گفت که خمینی ازاو پرسید «اقای دکتر تکالیف شرعیه اش راانجام می داده ؟ وجوهات داده ؟» معادیخواه اظهار کرد تا آنجا که ما خبرداریم همه اینها تایید شده است ! پس از کمی تامل خمینی گفت «نمی شود ایشان را مرتد دانست دکترمسلمان بوده است »
البته آقای خمینی و همفکرانش می دانستند که نمی توانند بایک فتوا دکترمصدق را از ذهن تاریخ و مردم وطن پرست ایران بزدایند که آمدن مردم بصحنه خیابانها درانقلاب زیر نام و تصویرهای دکترمصدق و با همت ملییون بود.
zimg_001_8

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است