برای نجات ایران! احمد پورمندی


برای نجات ایران!

این عنوان بیانیه‌ای‌ست که تا کنون به امضای سیصد تن از کنشگران و شخصیت‌های سیاسی موجه کشور رسیده است. چند ویژگی این بیانیه را از آنچه تا کنون با امضا‌های جمعی انتشار می‌یافتند، متمایز می‌کند:

اول- طیف گسترده‌ای از تحول‌طلبان رادیکال تا اصلاح‌طلبان میانه‌رو در داخل و خارج از کشور آن را امضا کرده‌اند. امری که تاکنون کمتر در این ابعاد سابقه داشته است و این قبل از هر چیز بیانگر این است که جامعه سیاسی ایران دارد خود را آماده می‌کند که از زیر کنترل زخم‌ها ، هژمونی‌طلبی و خودخواهی‌های بدخیم خارج شود و به استقبال آینده‌ای برود که بس مخاطره آمیز می‌نماید.

دوم- بیانیه با نام هیچ خدائی آغاز نشده است. نه خداوند جان و خرد و نه از نوع متعال و غیره آن و این یعنی امضاکنندگان مسلمان بیانیه سرانجام این باور را تایید کرده‌اند که دوران سلطه دین بر سیاست به سر آمده و در یک سیاست انسانی و ملی، جائی برای هیچ خدای سیاست پیشه‌ای نیست. اهورا، خدا، الله، گاد و… جایشان در قلب مومنان است نه در پیشانی بیانیه‌های سیاسی.

ایران فقط زمانی واقعا متعلق به همه ایرانیان است که هیچ گروهی از مردم برای خود، مستقل از بزرگی و کوچکی، هیچ حق ویژه‌ای قایل نباشند و مسلمان و شیعه بودن اکثریت ایرانیان، حربه‌ای در دست سیاسی کاران و کاسبان سیاست نباشد تا به اتکای آن، هم از آغاز هر تلاش ملی، برای خود لقمه ویژه‌ای تدارک ببینند. چهل سال طول کشید تا این حقیقت ساده در نتیجه شکست همه تلاش‌های مبتی بر دینی کردن سیاست، از بازرگان و شریعتی تا حنیف‌نژاد و سروش و… و بعد از آنکه همه در خدمت دین مرکز قرار گرفتند و به عمله خمینی و مراجع مرتجع قم و مشهد بدل شدند و کمک کردند تا جمهوری اسلامی به اینجا برسد که رسید، به مغز امثال تاج‌زاده و حجاریان فرو برود. با همه این اوصاف، این تحول اصلا کوچک و کم اهمیت نیست و به عنوان نمادی از یک گسست و پیوست همزمان و مهم، باید به فال نیک گرفته شود.

سوم- بیانیه به عنوان اقدام کاربردی و تاکتیکی شعار «رفع حصر» را پیشنهاد کرده و به عنوان شعار راهبردی «انتخابات آزاد مجلس شورا» را و این یعنی ۱۵ سال بعد از انتشار منشور جمهوریخواهان، حقانیت راهبرد پیشنهادی ما اینک از سوی طیف گسترده‌ای از اصلاح طلبان داخل و خارج مورد تایید قرار می‌گیرد. البته بیانیه از «انتخابات آزاد» با هشیاری اسم نبرده است تا خود را در گیر تفسیر‌ها و برداشت‌های متفاوت نکند اما بر همه مقدماتی که برای گزینش نمایندگان مجلس در انتخاباتی سالم، منصفانه و آزاد ضروری هستند، انگشت گذشته است و تاکید کرده است که مجلس بر آمده از چنین انتخاباتی باید از حق قانون گذاری و نظارت بر همه امور کشوربرخوردار و تبلورعینی حق حاکمیت شهروندان بر سرنوشت خویش باشد. اگر آنگونه که در این بیانیه آمده است، انتخابات آزاد مجلس به مثابه راهکار مشترک همه نیرو‌های تحول طلب و اصلاح طلب قعطیت یابد و سیاسیون ایران آنرا به مثابه پروژه و راهکار مشترک به جامعه عرضه کنند، مانع بزرگی از پیش پای جامعه بر داشته خواهد شد و یکی از زمینه‌های اصلی برای وحدت ملی در کارزار برای آزادی فراهم می‌آید.

چهارم- بیانیه با این خبر پایان می‌یابد که امضا کنندگان مصمم به گردهم آمدن و تلاش برای بر طرف کردن همه خطراتی هستند که ایران را تهدید می‌کند. اعلام وجود چنین اراده‌ای، فقط یک خبر خوش و امیدوار کننده نیست و باید آنرا آعاز تلاشی برای تاسیس «جبهه نجات ملی» دانست.

گرچه باید از هر نوع تلاشی جهت تحقق این مهم استقبال کرد، اما بعید است که بتوان از طریق انتشار بیانیه‌هائی از این دست و نشست و برخاست‌های متداول، خود را به تحولات شتابنده کشور و اطراف آن رساند.

به باور من، با توجه به اینکه راهکار پیشنهادی – به درستی- آزاد سازی انتخابات و برگزاری آزادانه انتخابات مجلس شورائی است که در راس همه امور قرار بگیرد و تبلور حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش باشد، می‌توان تشکیل «کمسیون ملی انتخابات» مرکب از چهره‌های با وجاهت ملی و از همه گرایشات سیاسی موجود در کشور و خارج از کشور را به عنوان حلقه اصلی در مسیر رسیدن به جبهه نجات در دستور گذاشت و کوشش‌ها را روی تشکیل آن متمرکز کرد تا بتواند بعد از تشکیل، رهبری تلاش‌های ملی و بین المللی برای غلبه بر موانع برگذاری آزادنه انتخابات را بر عهده بگیرد و با پیشرفت کار، امر تشکیل جبهه نجات را نیز متحقق سازد. مجموعه‌ای از توافقات کوچک و بزرگی که همین امروز قابل تحقق باشند، نسبت به توافق‌های بزرگ و جامعی که معلوم نیست کی قابلیت تحقق می‌یابند، مسیر واقع بینانه‌تری را در پیش چشم ما قرار می‌دهد.

ایران امروز

//////////////////////////////////////////////////////////////

هم‌وطنان عزیز
مردم ایران

در نهمین سالگرد راهپیمایی میلیونی ۲۵ خرداد قرار داریم. حرکتی آرام، عظیم و شگفت‌آور. نشانه‌ای از آنکه اراده انسان‌های تنها، آن زمان که به یکدیگر پیوند بخورد، چون قطره‌هایی است که اندک اندک جمع می‌شوند و دریایی بزرگ را تشکیل می‌دهند. دریایی به نام ملت. یک ملت بزرگ. یک ملت مستقل. یک ملت مقتدر. ملتی که می‌تواند بایستد، از حقوق خود دفاع کند، کرامت خود را پاس بدارد و مشکلاتش را با اتکا به خود و به شیوه مسالمت‌آمیز طرح و در صورت همراهی حل کند؛ و مگر نه‌این است که ما چنین ملتی بودیم؟

ما اقتدار خود را بارها و بارها در طول تاریخ به نمایش گذاشته و ثبت کرده‌ایم. در انقلاب پر افتخار مشروطه؛ در جنبش ملی‌ شدن صنعت نفت، در انقلاب آزادی‌خواهانه و استقلال‌طلبانه ۵۷ و در جریان هشت سال دفاع در برابر دشمنی که برای تجاوزکاری خود به کمک‌های آشکار وپنهان نیمی از جهان متکی بود. پس چطور کار ما به اینجا رسید؟ یکصد سال پس از مشروطه و ۴۰ سال پس از انقلاب ۵۷، آیا این رویایی بود که ایرانیان به دنبالش بودند؟

فقر و احتیاج قامت بسیاری را خم کرده؛ رکود و بیکاری جوانان ما را درمانده کرده؛ کارگران ما برای دریافت کمترین حقوق‌شان فریاد می‌زنند و جوابی نمی‌گیرند. از معلمان‌مان که می‌گفتیم شغل‌شان شغل انبیاست، حق هر اعتراضی سلب شده است. زنان ما برای بدیهی‌ترین حقوقی که شایسته کرامت انسانی‌شان باشد مبارزه می‌کنند و هزینه می‌دهند. اقوام و مذاهب متنوع کشور چنان در تور تبعیض گرفتارند که گویی ایرانی نیستند. حصارهای خودی و غیرخودی همه ما را پراکنده کرده است. چنان متفرق شده‌ایم که دیگر یک ملت به نظر نمی‌رسیم. حتی از همدیگر بیزار شده‌ایم و به سیمای هم چنگ می‌زنیم. وقتی در داخل با هم‌وطنان خود چنین می‌کنیم، چه جای تعجب که در میان جهانیان نیز به منزوی‌ترین‌ها بدل شویم؟ ایرانی که پدران و مادران ما رویایش را داشتند این نبود. ایرانی که آباد و آزاد می‌خواستیمش چنین نبود.

هم‌وطنان

۹ سال پیش میلیون‌ها ایرانی بار دیگر قدم به خیابان گذاشتند تا یادآوری کنند که این ملت هنوز بزرگ است و هرگز حاکمیت بر سرنوشت خویش را رها نخواهد کرد. دریغ که آن صدای نجیب، شریف، آرام اما رسا پاسخ درخوری دریافت نکرد. از آن پس ما باز هم روزهای سختی را پشت‌ سر گذاشتیم و به مدد یکدیگر تلاش کردیم که آرامش و عقلانیت را به کشور باز گردانیم. بسیاری از ما زخم‌هایی را در سینه داریم که شاید هیچ‌گاه التیام نیابد. اما آنان که بیشتر زخم برداشتند، دلسوزانه‌تر، باگذشت‌تر و با نجابت‌تر، از دردهای شخصی خود به سودمصالح ملی چشم پوشیدند. ما صبورانه انتظار کشیدیم، قهر را کنار گذاشتیم، دوباره رای دادیم و امیدوار باقی ماندیم، اما آنچه دریافت کردیم شایسته و متناسب این تلاش صبورانه ملی نبود.

هنوز هم تمام سوالات و نگرانی‌های آن روزها پا برجاست. هنوز هم بخش بزرگی از این مردم احساس می‌کنند که شهروندانی بیگانه محسوب می‌شوند و حتی بدتر، این‌که حاکمان ما هرچند به درستی حاضرند با کشورهای دیگر بر سر میز مذاکره بنشیند، اما در شنیدن خواسته‌های رسای مردم خود کوششی ندارند. هنوز هم «کرامت انسانی» شهروند ایرانی در شان و شایستگی‌اش حفظ نمی‌شود. هنوز نگرانی از نابودی سرزمین عزیزمان، با تهدیدات بزرگی همچون خشک‌سالی، آلودگی و ریزگردها پابرجاست. هنوز اقتصاد ما ناتوان، کارگران ما گرفتار و خانواده‌های ما نگران هستند و فقر و فساد و تبعیض چون خوره پایه‌های اعتماد و انسجام عمومی را از درون تهی می‌کند. در کنار همه این نگرانی‌های داخلی، سایه شوم و مداوم تهدیدهای خارجی بدخواهان این ملت و خطر تحریم‌های جدید و ای بسا گستاخ‌تر شدن دشمنان این کشور بار دیگر از راه رسیده است.

مردم ایران

به باور ما، این مشکلات هرچند گسترده، متنوع و گاه ریشه‌دار و بلندمدت هستند، اما همگی در یک نقطه مشترک به هم می‌رسند: فراموشی محوریت اصلی سیاست در ایران، رویگردان شدن از «مردم»! پس راه حل آن نیز هر چند پیچیده می‌نماید، اما در نهایت سهل و ساده است: بازگشت به مردم. ما باید به خودمان بازگردیم؛ تحول‌خواهان باید به مردم بازگردند تا امیدی باشد که سیاست‌گذاران و حاکمان هم به مردم بازگردند. بازگشت به مردم، بازگشت به خویشتن است. باید به مردمی که خودمان نیز جزیی از آن هستیم اعتماد کنیم و اطمینان داشته باشیم که عموم مردم بهتر و بیشتر از هر شخص یا گروهی مصالح و منافع خود را تشخیص می‌دهند. باید بدانیم که کوچکترین گام‌ها در مسیر اصلاحات نیز نیازمند حضور فعال اجتماعی و مشارکت پیگیرانه و مطالبه‌محور شهروندان است. با خانه‌نشین کردن شهروندان و دور کردن آنان از عرصه مشارکت فعال و تقلیل دادن سهم مشارکت مردمی به شرکت در انتخابات؛ این روند نامیمون متوقف نخواهد شد. تنها با حضور و پی‌گیری و قدرت موثر بدنه اجتماعی است که می‌توان ابزار کافی برای چانه‌زنی‌های درون حکومتی را فراهم ساخت و تنها کسانی می‌توانند نمایندگی این مذاکرات را بر عهده بگیرند که پیشتر با حمایت از پشتوانه حضور مردمی، اعتماد آنان را جلب کرده و مشروعیت خوددر میان تحول‌خواهان را تثبیت کرده باشند.

ما به عنوان گام نخست برای بازگشت به مردم در سیاست‌گذاری و سیاست‌ورزی، برای احیای وحدت ملی و شکل‌گیری اراده عمومی در بازسازی کشور، برای اقتدار و اتحاد و آزادی و عدالت داخلی و در یک کلام، برای «نجات ایران»، خواستار برداشته شدن محدودیت‌های ناروا و در اولین گام «رفع حصر» هستیم. ما باور داریم که بازگشت مهندس موسوی، حجت‌الاسلام کروبی و دکتر رهنورد به دل جامعه سیاسی کشور، نمادین‌ترین گام برای حرکت به سمت یک گشایش ملی و یک وفاق و اقتدار ملی است. اینان سرمایه‌های گران‌بهایی هستند که باید ازحضورشان در جمع گسترده خود بهره‌مند شویم و در کناریکدیگر راه دشوار اما شیرین و روشن بازسازی کشور را همراه با همه نیروها آغاز کنیم. بی‌تردید، این تنها نخستین گام است، اما گامی است بلند و نشان دهنده عزمی راسخ و آشکار برای ساخت دوباره یک ایران آباد و آزاد و زیستی عادلانه و شرافتمندانه برای تمامی ایرانیان. برای ایرانی مقتدر، که متعلق به تمامی ایرانیان باشد.

در گام بعد، باید «خانه ملت» را به جایگاه شایسه خودباز گردانیم. باید اجازه بدهیم نمایندگان واقعی مردم در مجلس حاضر شوند تا تمام توان تخصصی کشور، فارغ از جناح‌بندی‌ها و اختلافات، فارغ از گرایش‌های قومی و مذهبی، فارغ از تمایلات سیاسی، همه در کنار یکدیگر قرار بگیرند. تنها چنین مجلسی که برآمده از آرای واقعی مردم و نماینده تمامی گروه‌های حاضر در جامعه باشد می‌تواند بهترین تدبیر را در حل مشکلات کشور به کار گیرد. مجلسی که از فیلترهای سلیقه‌ای و تنگ نظری‌های استصوابی عبور نکرده باشد و مجلسی که حق نظارت و قانون‌گذاری در تمامی جنبه‌های اداره کشور را داشته باشد. این، معنای واقعی بازگشت حکومت به سوی مردم و تبلور عینی حق حاکمیت شهروندان بر سرنوشت خویش است.

در نهایت آنکه، این‌ها تنها پیشنهادات و شعارهایی نصیحت‌گونه نیستند. این‌ می‌تواند پیمانی باشد برای همه ما و سر آغازی برای گام نهادن در مسیری که دوباره تمامی دلسوزان را گرد هم جمع کند. ما قصد داریم این راه را تا نجات کامل ایران از خطراتی که همه از آن آگاه هستیم طی کنیم.

۲۵ خردادماه ۱۳۹۷

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است