ایران بازیچه استراتژی ابرقدرتها:کورش زعیم


iran
ایران از آغاز دوران قاجار به علت بی خردی، نادانی سیاسی و فساد درباری، بازیچه سیاستهای غرب در منطقه شد. بریتانیا که از آغاز ورود به منطقه و تسلط بر هندوستان از قدرت و نفوذ ایران واهمه داشت، با بهره برداری از ضعف و فساد دولت مرکزی، که سفیران بریتانیا در ایران پیوسته به لندن گزارش می دادند، برای نخستین بار جرات کرد پا به خاک ایران بگذارد و کم کم دربار را زیر نفوذ خود بگیرد. از سوی دیگر، روسیه تزاری هم که بر مبنای سیاست راهبردی منتسب به پتر کبیر برای دستیابی به اقیانوس هند، ناتوانی و بی خردی شاه سلطان حسین را فرصتی تاریخی برای خود شمرد. پتر کبیر در سالهای پایانی صفویان به ایران حمله کرده بخش عمده قفقاز را از داغستان تا رشت تصرف کرد. ناتوانی دولت ایران چنان بود که عثمانی ها هم آغاز به تجاوز کردند، و اگر نادرشاه پدیدار نمی شد، نیمی از ایران را روسیه و عثمانی گرفته بودند. ولی نادرشاه با قدرت تمام چنان عثمانی ها را سرکوب کرد که دیگر جرات نکردند به مرزهای ایران نزدیک شوند. سپس به روسها اخطار کرد که از سرزمین ایران خارج شوند. روسیه بدون مقاومت یا جنگ، از ترس نادرشاه با دو اخطار او، همه قفقاز را تخلیه کرد و همه آن متصرفات پس گرفته شد. تفاوت میان شاه سلبطان حسین که وارث قدرت و نفوذ شاه عباس در منطقه بود و نادرشاه که تازه زمام را در دست گرفته بود، نه قدرت نظامی بلکه قدرت خرد مدیریتی بود.
پس از نادر، که به روایتی با توطئه انگلستان کشته شد، کریمخان زند هم کشور را با قدرت و خردمندی اداره کرد و حرف اول را در منطقه می زد. پس از کریمخان که دعوا بر سر جانشینی او بود، کاترین بزرگ ملکه روسیه شد و با جعل سندی به نام پتر کبیر رسیدن به آبهای گرم را از راه دریای کاسپین وظیفه خود اعلام کرد. چیزی نگذشت که دوباره پای روسها به کرانه های ایران و بندر اشرف (بهشهر) باز شد. این بار آغامحمدخان که والی آن منطقه بود، به روسها دستور داد که از خاک ایران خارج شوند، و روسها بیدرنگ تاسیسات نظامی خود را ویران و فرار کردند. در هرج و مرج سیاسی درگیری برای جانشینی کریمخان، انگلیسیان هم جزیره قشم را اشغال کرده بودند. علیمرادخان که با آغامحمدخان رقابت بر سر پادشاهی داشت نخستین سنگ بنای خیانت را گذاشت و به کاترین نامه نوشت که در صورت کمک به او برای رسیدن به پادشاهی، قفقاز را در اختیارشان می گذارد. همچنین جعفرخان زند، مدعی دیگر پادشاهی، به انگلیسیان که در خلیج پارس پرسه می زدند و منتظر موقعیت بودند قول مساعدت و آزادی بازرگانی در ایران را داد. بریتانیا از هرج و مرج حکومتی در ایران استفاده کرده بازرگانی خلیج پارس را در انحصار خود درآورد و حضور نظامی خود را در مرزهای آبی ایران تقویت چشمگیر کرد. از سوی دیگر، روسیه گرجستان را از آن خود کرد. با پادشاهی آغامحمدخان در سال ۱۱۶۱خ، بار دیگر اقتدار به ایران بازگشت و ما حرف اول را در منطقه می زدیم. در مورد آغامحمدخان بی مهری زیادی شده، زیرا هرچند آدمی خشن و جنگجو بود، ولی در اداره داخلی کشور خردمندی زیادی داشت که من او را با نادرشاه در یک رده می شمارم.

آغامحمدخان برای نخستین بار مسیحیان، یهودیان، و زرتشتیان را اهل کتاب خواند، و ممنوعیت بیرون آمدن آنان را در روزهای بارانی که روحانیت به بهانه نجس شدن زمین، آنان را برای این کار مجازات می کردند، لغو کرد . همچنین اجازه داد آنان برای خود نیایش گاه بسازند. در دور ان آ غ امحمدخان کسانی که به دین های کتابی توهین می کردند به شدت مجازات می‌شدند. ناپلئون بناپارت در فوریه سال ۱۸٠۵ ( ۱۱۸٣خ) در نامه ای به فتحعلیشاه، آغا محمدخان قاجار را ستایش کرد. ناپلئون با توصیف جنگ ها و آشوبهای داخلی ایران پس ازنادر شاه، نوشت، ” پیشینیان تو لابد از یک سده پیش لایق فرمانروایی بر چنین ملّتی نبوده اند که گذاشته اند درگیر نفاق خانوادگی شوند واز بین بروند. تنها محمد شاه(آغامحمدخان) عموی تو از دید من چون شاه زندگی کرده و چون شاه اندیشیده است، بخش بزرگی از ایران را به تصرف در آورده و سپس آن توانایی را که خود به دست آورده برای تو گذاشته است.” پس از آغامحمدخان برادرزاده اش باباخان به نام فتحعلی شاه جانشین او می شود، و نامه ناپلئون نشان میدهد که احترام چندانی برای او قائل نبوده است.

دو جنگ بزرگ تاریخساز میان ایران و روسیه تزاری در زمان پادشاهی فتح‌علی‌شاه قاجار درگرفت. روسیه تشخیص داده بود که فتحعلی خان خوش گذران و نه چندان هوشمند از تبار نادر و محمدخان نیست. این جنگ‌ها با شکست ایران از روسیه پایان یافت و بخش‌های بزرگی از ایران، قفقاز و ترکمنستان، از دست رفت. هرچند عباس میرزا، فرزند چهاردهم فتحعلی شاه، فرماندهی شجاع و کارآمد بود، و برنامه ای برای اصلاحات و نوسازی در ارتش داشت، ولی دربار تهران نه تنها پشتیبانی لازم را از او نمی کرد که او را گاه در تنگناهای مالی هم قرار می داد. فتحعلی شاه که مردی خوش‌گذران، بی‌لیاقت، خسیس، دهن‌بین، و لاابالی و شهوتران بود، هزینه حرمسرای هزار تن زن های خود را به پرداخت دستمزد سربازان در جبهه جنگ با روسیه ترجیح می داد.

از این تاریخ به بعد ما از هر لحاظ طعمه لاشخورهای بین المللی و نفوذ سیاست بریتانیا و روسیه در تار و پود زندگی سیاسی و اجتماعی خود شدیم. مذاکره برای پایان دادن به جنگهای اول و دوم با روسیه، بیشتر جنبه سرگرم کردن ایران و تثبیت منافع روسیه و بریتانیا را داشت. با شکست نظامی و سیاسی ایران، پای خاورشناسان و مبلغان و جاسوسان غربی به ایران باز شد. احساس سرخوردگی مردم که خود را سرور منطقه می شمردند و ناگهان دچار یک حکومت ناتوان و فاسد و مغلوب و بازیچه دو کشور بیگانه شده بودند، هنوز ادامه دارد و با رویدادهای از آن پس تا کنون تشدید هم شده است.

با وجود بی لیاقتی قاجاریان، گهگاهی جرقه هایی از میهن پرستی و شجاعت و سیاستمداری در راستای منافع ملی بروز کرد که اگر در آنزمان دارای دولتی هوشمند و دانا می بودیم، می توانستیم خود از این مرداب ناامیدی و وابستگی نجات دهیم و کشور را دوباره مستقل و نیرومند سازیم، و بار دیگر به یکی از قدرتهای استوار و تاثیرگذار جهان تبدیل شویم. ولی چون شیوه حکومتی قاجارهای جانشین آغامحمدخان، خدمت به خود و در نتیجه بروز فساد و خیانت بود، ما از درون خود شکست خورده شدیم. گستاخی بیگانگان در کشور ما چنان شد که توانستند بزرگانی چون فراهانی و امیرکبیر را که می توانستند ایران را به عظمت گذشته بازگردانند، به دست عوامل خائن و فاسد درون حاکمیت، از سر راه نفوذ و دخالتهای خود بردارند.

در دوران قاجار، دوباره خاطره شکست های بزرگ گذشته در ذهن مردم زنده شد. هجوم و خشونت های توصیف ناپذیر سده های یکم و دوم هجری عربان علیه ایرانیان که اکنون مشابه آنرا در رفتار گروه داعش در عراق و سوریه مشاهده می کنیم؛ و سپس حمله وحشیانه مغول و قوم های دیگر آسیایی به ما در اثر بی تدبیری حکومتهای وقت، ملت ما را وادار به سازش با اوضاع برای زنده مانی کرده بود. فریب و دروغ و خیانت رواج یافت که در آن شرایط تحمل ناپذیر تنها راه نجات از خشونت و مرگ بود. با وجود این، قدرت ذاتی و فرهنگی ایران که از دوران کهن باقیمانده بود، هنوز آن جرات را به بیگانگان تازه وارد نمی داد که ایران را به نابودی بکشانند. دولتهای ایرانی پس از این یورش های خانمان برانداز و سخنترین شرایط برای هر ملتی، به جهان نشان دادند که ایران زخم خوردنی هست ولی شکستنی نیست. ایران استوار بر توانمندی فرهنگی و روحی مردم خود، هر بار از ویرانه خود برخاست و دوباره آبادان شد.

ولی قاجاریان این شرایط روانی را تغییر دادند. نخستین آزمون بریتانیا برای ارزیابی توانمندی دولت مرکزی حمله به بوشهر و جنگ ۵ ماهه خوشاب در ۱۸۵۶بود که با وجود عقب نشینی بریتانیا و پیروزی ایران، بریتانیا به دروغ تبلیغ شکست خوردن ایران را کرد. ناصرالدین شاه که خود آدمی ضعیف النفس بود، بجای گزارش عمال خود، تبلیغات بریتانیا را باور کرد، و با التیماتوم فرمانده انگلیسی از محاصره هرات برای بازپس گیری آن دست کشید و افغانستان را به بریتانیا واگذار کرد. در آن زمان ایران میان سه قدرت نظامی بریتانیا، روسیه و عثمانی قرار گرفته بود، و با آشکار شدن ناتوانی و فساد دربار قاجار هر سه قدرت به جان ایران افتادند.

در دو جنگ ۱۱۹۲ و ۱۲٠۶خورشیدی، با وجود برتری جنگ افزاری روسیه، باز ارتش ایران می توانست جلوی پیشروی دشمن را بگیرد،‌ که دربار از کمک دادن به سردار دلاور ایرانزمین عباس میرزا خودداری کرد و او را به شکست کشانید. سرانجام عباس میرزا، چون نادرشاه بدست پزشگ انگلیسی خود مسموم و کشته شد.

در دهه نخست ۱۲٠٠ خورشیدی، بریتانیا جزیره های خلیج پارس را یکی پس از دیگر تصرف کرد و صدای دربار قاجار بلند نشد. در سالهای ۱۲٠۲ و ۱۲۲۶ خورشیدی، در تعیین مرزهای غرب ایران با عثمانی، با ناتوانی و بی خردی دولت ایران، سلیمانیه را از دست دادیم. اگر امیرکبیر نبود، خرمشهر و اروند رود را هم از دست داده بودیم. در سال ۱۲٣۵ خورشیدی، افغانستان (هرات و ولایت آریانا) را در پیمان پاریس از دست دادیم. در سالهای ۱۲۵۰، ۱۲۵۲، و ۱۲۸۴ خورشیدی، به تدریج نیمی از بلوچستان و هشتاد درصد سیستان را از دست دادیم. و سرانجام در ۱۲۶٠ خورشیدی، ترکمنستان را در پیمان آخال از دست دادیم.

همه این جداسازی ها نتیجه نفوذ ژرف سیاست بریتانیا در ساختار سیاسی ایران و تمکین ترس آمیز حکومت قاجار بود. این بی ارادگی به روسیه هم این علامت را داده بود که ایران عاجز از دفاع از خود است. آنگاه بود که این دو قدرت شمالی و جنوبی که تا زمان مرگ آغامحمدخان از ایران می ترسیدند، کشورمان را میان خودشان تقسیم کردند. بیگانگان آنقدر به خاطر نفوذ خود در سیاستمردان دربار ایران گستاخ شده بودند که در سال ۱۹٠۷ (۱۲۸۵ خورشیدی) در پیمان سنت پترزبورگ، ایران را به دو منطقه نفوذ خود تقسیم کردند.

اکنون سیاست راهبردی جهانی، سیاست دو ابرقدرت زمان بریتانیا و روسیه تزاری بود که شرایط و رویدادها را در منطقه خاورمیانه تعیین می کرد. راهبرد آنها فقط تامین منافع کشورهای خودشان بود و بقیه جهان برایشان اهمیت نداشت. برای مثال، بریتانیا وقتی حکومت ایران را ذلیل و فاسد تشخیص داد، آغاز به سوء استفاده با رشوه و ارعاب حکومتگران فاسد و ترسو کرد.

سال ۱۲۵۱ خورشیدی (۱۸۷۲ م) قرارداد ناصرالدین شاه با جولیوس رویتر، یهودی آلمانی تبار تبعه بریتانیا، برای ساختن هرگونه راه و راه آهن و سد از دریای کاسپین تا خلیج پارس و بهره برداری از همه معدن های ایران (بجز زر و سیم)، ایجاد آبراه ها و قنات و کانال‌ها برای کشتیرانی یا کشاورزی ؛ ایجاد بانک و هر گونه شرکت صنعتی در سراسر ایران؛ حق انحصار کارهای عمرانی؛ استفاده و بهره‌برداری از جنگلها برای مدت هفتاد سال و استفاده از گمرکهای ایران به مدت بیست و پنج سال؛ همه اینها در ازای پرداخت دویست هزار لیره انگلیسی و ۵٪ از سود. قرارداد با اعتراض مردم ایران، روسیه و حتا دولت بریتانیا که می ترسید منفور جهان شود لغو شد. ولی درباره قاجار نمی ترسید منفور ملت و جهان شود. این پیمان با رشوه ۵٠ هزار لیره به میرزا حسین خان سپهسالار و ۵٠ هزار لیره هم به سه نفر از مسئولان دیگر امضاء شد. این پیمان ژرفای فساد در حکومت قاجار را نشان می دهد که ما همانند آنرا تا دوران محمود احمدی نژاد نداشته ایم.

مثال دیگر، قرارداد لاتاری ۱۲۶۷ خورشیدی (۱۸۸۹م)، که ناصرالدین شاه و وزیرش امین السلطان با یک فرانسوی منشی سفارت ایران در لندن با گرفتن رشوه، در واقع برای میرزا ملکم خان، امضا کردند که با اعتراض مردم و روحانیان به عنوان حرام بودن قمار لغو شد.

بنیانگذاری بانک شاهی که نخستین بانک ایران بشمار می‌آمد، در سال ۱۲۶۷خورشیدی (۱۸۸۹م) با فرمان ملکه ویکتوریا بر پایه امتیازی که ناصرالدین شاه به رویتر داده بود اجرا شد. پس از لغو قرارداد رویتر، در ازای وامی که رویتر به ناصرالدین شاه برای سفر به اروپا داده بود، امتیاز این بانک به رویتر برای مدت ۶۰ سال واگذار شد. این بانک نخستین اسکناس بانکی را در ایران منتشر نمود و تا سال ۱۳۰۹ به فعالیت ادامه داد تا اینکه رضا شاه امتیاز را به مبلغ ۲۰۰ هزار لیره خریداری و به بانک ملی ایران واگذار کرد.

قرارداد انحصار بازرگانی تنباکو در ایران برای پنجاه سال با سرگرد تالبوت انگلیسی، از نزدیکان نخست وزیر بریتانیا، در سال ۱۲۶۸ خورشیدی (۱۸۹٠م) برای تامین هزینه سفرهای اروپایی ناصرالدین شاه در ازای سالانه ۱۵ هزار لیره و پرداخت یک چهارم سود به شاه (نه خزانه دولت) بسته شد. تنباکو یکی از اقلام مهم کشت و صادرات در ایران بود و دویست هزار نفر در آن اشتغال داشتند. مخالفت با این قرارداد به دروغ به میرزای شیرازی نسبت داده می شود، در صورتیکه در پاسخ به اعتراض بازرگانان و دکانداران، سه تن از بازرگانان و صادرکننده عمده تنباکو در کاشان و اسپهان و تبریز، که یکی از آنان جد پدری من بود، تصمیم گرفتند در اعتراض تمامی موجودی انبار خود را در میدان شهر به آتش بکشند تا مجبور نشوند به انگلیسیان بفروشند. آنگاه سه نفری به نجف رفتند و از میرزای شیرازی خواستند که فتوای حرام بودن مصرف تنباکو را بدهد تا مردم از انگلیسی ها تنباکو نخرند و قرارداد شکست بخورد. پس از فتوا بود که انیس الدوله زن ناصرالدین شاه قلیانهای حرمسرا را شکست و با راهپیمایی زنان و دکانداران باعث لغو قرارداد شد.

در ۱۲۸٠ خورشیدی (۱۹٠۱م)، قرارداد با ویلیام دارسی، استرالیایی تبعه بریتانیا، برای کشف و استخراج نفت بود که ناصرالدین شاه در ازای دریافت ۲٠ هزار لیره نقد و ۲٠ هزار سهم امضاء کرد. امتیاز برای سراسر ایران به جز پنج ولایت شمالی بود که امتیاز آن نواحی را روسها می خواستند. ادبیات غربی، کشف نفت به دارسی نسبت می دهند، در صورتیکه ما هزاران سال بود نفت خام را برای روشنایی، گرمایش و ساختمان بکار میبردیم. آتشی که برای سیاوش هم برپا شد، با نفت شعله ور شد.

در ۱۲۹۵ خورشیدی (۱۹۱۷م)، قرارداد با آکاکی خوشتاریا، تبعه روسیه، برای بهره برداری از کلیه معدنها و جنگلها و نفت در پنج ایالت شمالی، که با پرداخت رشوه به نخست وزیر، میرزا حسن خان وثوق الدوله، و وزیر فرهنگ او، احمد بدر نصیرالدوله، امضا شد. وزیر فرهنگ رشوه خود را به وزارتخانه هدیه کرد و ماجرا فاش و جنجال ناشی از آن و مخالفت مدرس، سبب لغو قرارداد شد. سپس قرارداد کشتیرانی در رودخانه کارون با برادران لینچ بود که ناصرالدین شاه آنها را وادار به پرداخت مبالغ هنگفتی رشوه کرده بود، که در نهایت بعلت کارشکنی قبیله بنی کعب ساکن ایران و نیز مبلغ بالای انتظارات زیاد شاه، توسط خود شرکت لغو شد؛ هر چند با فشار بریتانیا کشتیرانی در کارون برای همه آزاد شد. در مقابل، ناصرالدین شاه، طی عهدنامه ای کشتیرانی تجاری در مرداب انزلی و رودخانه‌هایی که مصب آنها خزر بود را برای دولت روسیه و اتباع آن کشور آزاد اعلام کرد.

من با این مثال ها می خواهم نشان بدهم که دربار قاجار از فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه چقدر فاسد، نادان و ضد منافع ایران بوده است، و اینکه چرا ملت ما در این توهم فرو رفت که همه سیاست ایران را انگلیسیها رقم می زنند. خود عوامل بریتانیا هم که از سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس ملت ایران آگاه بودند، این شایعه را دامن می زدند که ” کار کار انگلیسی هاست”! در هر حال، راهبرد غرب که در آن زمان به رهبری بریتانیا تدوین و اعمال می شد، بهره برداری حداکثری از منابع کشورهای ناتوان خاورمیانه بود. دستیابی به منابع طبیعی، مواد اولیه و کارگر ارزان برای تغذیه انقلاب صنعتی در بریتانیا و بطور کلی اروپای غربی، و بهره برداری از آن کشورها به عنوان بازار کالاهای خود.

مردم ایران بشدت از حکومت ناراضی بودند، و این نارضایتی با هدایت فکری دانش آموختگانی که در فرانسه و نیز دارالفنون امیرکبیر درس خوانده بودند، کتابهای ژان ژاک روسو که ترجمه و گسترده پخش می شد، سرمشق انقلاب فرانسه (۱۷۹۲م) که به اعدام لویی شانزدهم انجامید، و انقلابیون روسیه (۱۹٠۵م)، همه در شکل گیری نطفه انقلاب مشروطیت نقش داشتند. ترور ناصرالدین شاه که مردم از او متنفر بودند، جنبش مشروطیت را نیرو داد. پیروزی انقلاب که در ۱۲۸۵خ، (۱۹٠۶م) با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قطعی شد، بار دیگر روحیه مردم ایران را بازسازی کرد. بهمین دلیل مقاومت محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس با کمک روسیه و بازگشت به استبداد، مردم را ناامید نکرد. در تبریز و گیلان و بختیاری و قشقایی، با شرکت زنان و روحانیان و اصناف، خیزش ملی صورت گرفت و سرانجام محمدعلی شاه خلع شد. گمان می رفت که ایران دوباره حاکم بر سرنوشت خود شود و بتواند خود را از زیر نفوذ بیگانگان رها کند.

ادامه دارد…

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است