انقلاب یا آشوب؟ کریم پورحمزاوی*



اثبات «انقلاب» بودن آنچه که در ۵۷ اتفاق افتاد به مراتب دشوار تر از رد آن است. دیدگاه لیبرال و مثبت گرا ‏Positivist در تعریف انقلاب بیشتر تعریف «جنبشی» که بر مساله سیاسی و اقتصادی خاصی متمرکز است را مد ‏نظر دارد. به اعتقاد فیلسوف اسلوانیایی اسلاو ژیژک واژه «انقلاب» نیز مانند واژه‌های «سرمایه داری» «اختلاف ‏طبقاتی» و غیره از ادبیات این دیدگاه رخت بر بسته و جای خود را به مفاهیم و واژه‌های دیگری داده است. اگر دیدگاه ‏لیبرال و تعریف آن را معیار قرار دهیم انقلاب ۵۷ یک جنبش با تمرکزی خاص بر یک معضل سیاسی و اقتصادی ‏نبود. از سویی دیگر تعریف انقلاب در نظریه‌های مارکسیستی و پسا مارکسیستی تشعب زیادی دارند. اما همه این ‏نظریه‌ها در تعریف انقلاب بر یک ویژگی توافق نظر دارند: انقلاب یک دگرگونی است که جامعه را لاجرم از یک ‏مرحله و رکود تاریخی وارد مرحله تازه تر و مترقی تری می‌کند. انقلاب فرانسه, عبور انگلستان از مرحله فئودالی به ‏مرحله سرمایه داری صنعتی در اواخر قرن هجدهم و انقلاب روسیه در دهه دوم قرن بیستم جملگی انقلابهایی هستند که ‏از منظر دیدگاههای مختلف چپ مورد نقد و بررسی قرار گرفته‌اند. انقلاب ۵۷ با توجه به ویژگی‌ها و شاخصهای ‏مارکسیستی و پسا مارکسیستی نیز یک انقلاب نیست. جای تعجب هم نیست که در پی واقعه ۵۷ نه لیبرالها و نه چپها ‏توانستند جایی در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران بعد از ۵۷ پیدا کرده و هر دو جریان حذف شدند. برخلاف ادعای ‏برخی از صاحبنظران که بدون عمق نظری انقلاب ۵۷ را با انقلاب فرانسه مقایسه کرده و چشم به «دست آوردهای بلند ‏مدت آن بسته اند» انقلاب ۵۷ نه شبیه به انقلاب فرانسه است و نه در تعریف یک «انقلاب» می‌گنجد. نتیجه ۵۷ روی ‏کار آمدن ارتجاعی ترین نظام سیاسی ممکن در تاریخ مدرن ایران و گسستگی بافت سیاسی اجتماعی سنتی آن (بافت ‏نخبه‌های سیاسی, بازار و نخبه‌های اقتصادی, روشنفکران و روحانیت) و در نتیجه پسرفت همه جانبه این کشور در ‏حال توسعه بود. ایران پس از ۵۷ نه مانند فیلیپین یا حتی رژیم شاه با کله به سمت غرب رفته تا با دستانی بسته رابطه ‏استثماری کشورهای مرکز را در حاشیه خود به رسمیت بشناسد و نه مانند دیگر کشورهای حاشیه جهانی مانند هند و ‏برزیل و آفریقای جنوبی و چین با برنامه‌ها و سازکارهای بومی در مرحله پسا استعماری به سمت توسعه حرکت کرد. ‏ایران پسا ۵۷ ایرانی بود که اهلیت هیچکدام از چالشهای بین المللی و منطقه‌ای و حتی محلی خود را هم نداشت چه رسد ‏به ورود به یک مرحله مترقی.‏

انقلاب ۵۷ حتی با معیارهای انقلاب مشروطه هم انقلاب نیست. انقلاب مشروطه تقریبا تمامی طیفهای جامعه آن زمان ‏ایران را در زیر چتر خود جمع کرد. از نخبه‌های سیاسی و روشنفکری گرفته تا بازاریان و روحانیت تا فقرای شهری ‏و دهقانان روستایی با خواسته‌های نزدیک به هم به سمت مرحله مترقی مشروطه خواهی حرکت کردند. این انقلاب از ‏شمال کشور آذربایجان و خراسان تا مرکز و شهرهایی مانند اصفهان و همدان و تهران تا جنوب کشور را وارد کارزار ‏خود کرد. این انقلاب از بازاریان متمایل به سرمایه داری تا فقرای متمایل به سوسیالیسم تا روحانیون متمایل به ‏دموکراسی را در خود جای داده بود. انقلاب مشروطه با زور قدرتهای امپریالیستی وقت یعنی بریتانیا و روسیه از پای ‏درآمد و به سرنوشت عقیمی دچار شد وگرنه آن انقلاب تمامی ویژگی‌های یک انقلاب تمام عیار را داشت. حال اینکه ‏وقتی از انقلاب ۵۷ به عنوان «انقلاب ایران» یاد می‌شود بیشتر «انقلاب تهران» مد نظر است تا ایران. به غیر از ‏پایتخت دیگر شهرهای بزرگ ایران نقش عمده‌ای در انقلاب ایفا نکردند. تمامی استانهای حاشیه یا استانهاییکه تا به ‏امروز «محروم» شناخته می‌شوند, از سیستان و بلوچستان گرفته تا خوزستان و کردستان و لرستان, در انقلاب ۵۷ ‏غایب میدان بوده و این «انقلاب» نتوانست پیوندی بین مطالبات خود و مطالبات حاشیه ایران برقرار کند. بلکه آنجا که ‏اعتصاب کارگران پالایشگاه نفت آبادان و قیام خوزستان مورد نیاز بود این «انقلابیون» بودند که با آتش زدن سینما ‏رکس آبادان و قتل صدها شهروند ایرانی طبق معمول با فریب افکار عمومی و متهم کردن رژیم سابق برای انقلاب خود ‏‏«قضیه مشروع» ساخته و پرداخته کردند.

برخلاف ادعای آیت الله خمینی که در روزهای آخر اقامت خود در فرانسه واژه «مستضعفین» و «محرومان» را به ‏فرهنگ لغت خود اضافه کرد, انقلاب ۵۷ «انقلاب مستضعفین» نبود. در این انقلاب طبقه متوسط و ذینفهای رشد ‏اقتصادی ایران در چند دهه ما قبل از ۵۷ خیلی بیشتر و مثمر ثمرتر از طیف وسیع حاشیه نشین در ایران نقش ایفا کرد. ‏نقش آن عده از شهروندانی که با توجه به خواستگاه اجتماعی و شرایط بهتر مادی سر از بورس و تحصیل در اروپا و ‏آمریکا درآورده بودند به مراتب بیشتر از فقرای شهری و دهقانان روستایی در ایران بود. حتی کادرهای رهبری ‏گروههای چپ هم به ندرت با زندگی کارگری آشنایی داشته و اکثرا از طبقه رقیق متوسط به بالای آن زمان می‌آمدند. ‏اگر فرض را هم بر این بگذاریم که انقلاب ۵۷ با توافقی عرفی در گفتمان ایرانی یک انقلاب باشد این انقلاب تنها از ‏‏«مستضعفین» و شرایط بغرنج تاریخی آنها استفاده ابزاری کرد. اما «انقلاب» یک پدیده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ‏و یک دگرگونی مترقی در این راستا است, نه یک «فریب» بزرگ.‏

شاید صادق‌ترین واژه برای شرح انقلاب ۵۷ را خود آیت الله خمینی در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش در نوفله شاتو به ‏کار برد. او در آن مصاحبه از آنچه که در تهران می‌گذشت به عنوان «آشوب» یاد کرد. با بررسی ارزش واقعی مفهوم ‏انقلاب تنها می‌توان به این نتیجه رسید که آنچه که در ۵۷ اتفاق افتاد یک انقلاب نبوده و به تعبیر آیت الله خمینی بیشتر ‏به آشوبی شبیه بود که از قضا و بنا بر شرایط تاریخی و جغرافیایی آن برهه قادر به سرنگونی رژیم وقت و مات و کدر ‏کردن حال و آینده ایران شد. اما بار ایدئولوژیکی مفهوم انقلاب ۵۷ هم به سود برندگان آن واقعه و هم بی‌ضرر برای ‏بازندگان آن است. برای تنها رژیم اتوکرات و مذهبی دنیا هیچ چیز بهتر یا در واقع مشروع‌تر از این نیست که ادعا کند ‏با «انقلاب» و خیزشی همگانی از سوی مردم کشور خود بر سر کار آمده است. از آنجاییکه کل مفهوم بنا بر اقتضای ‏ایدئولوژیک ساختگی است اندکی پس از پیروزی مفهوم انقلاب ۵۷ کم کم جای خود را به مفهوم «انقلاب اسلامی» داد. ‏یعنی دیگر مفهومی که عاری از مضمون و دلالتی بر حقیقتی خاص است. برای بازندگان ۵۷ نیز بهتر است که جزئی ‏از یک «انقلاب» مردمی که با نیرنگ و خیانت از میدان به در شده باشند تا کسانی که بخشی از بار مسئولیت را نسبت ‏به آنچه که در ۵۷ اتفاق اقتاد بر دوش بکشند. از این رو مفهوم «انقلاب ۵۷» نه تنها مفهومی ایدئولوژیک بلکه از آن ‏دسته از مفاهیمی است که اکثر طیفهای موجود در گفتمان ایرانی با حالتی «عرفی» بر سر آن توافق نظر دارند. ‏

*) این نوشته بخشی از مقاله ای است با سرنویس:« تاملی بر مفهوم «انقلاب ۵۷»‏» در سایت ایران امروز بتاریخ ۲۹ بهمن ۹۷

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است