اسطوره‌ی مصدّق – نیما صفار


koudetaye28mordadبمناسبت کودتای ۲۸ امرداد، خواندن این مقاله از دوست

شاعر و منتقد نیما صفار، خالی از لطف و بهره نیست.

بقول فریدون رهنما:

ایران چیست؟ایران کیست؟ من نیز آنرا می جویم

فکر کردن به دکتر محمّد مصدّق، فکر کردن به تاریخ ِمعاصر ِایران است. شاید او در میان ِبازیگران ِاین عرصه، مثبت‌ترین نقش را به عهده گرفته باشد. وقتی می‌نویسم مثبت‌ترین نقش، به طور ِمشخّص اشاره به بعد ِنمایشی آن می‌کنم؛ یعنی اینجا به امر ِتاریخی صرفاً آن‌طور که به ‌نظر می‌آید توجّه می‌شود. در این مقطع، در میان ِچهره‌های تاریخی‌ی معاصر، برخی مورد ِستایش ِعدّه‌ای و نفرت ِعدّه‌ای دیگر هستند. او شاید تنها فردی‌ست که از سویی نگاهی کاملاً منفی متوجّهش نیست و از سویی دیگر، روز به روز از اقبال ِعمومی‌ی بیشتری بین ِسیاسیون برخوردار می‌شود. شاید تنها کسانی که امروزه زحمت ِنوشتن علیه‌اش را به خود می‌دهند، آدم‌های دو نظام قبل و بعد ۵۷ باشند که انگیزه‌ی قبول ِزحمت‌شان عیان است. مسلّماً نمی‌توان اقبال ِعمومی به فردی را تنها به شایستگی‌اش نسبت داد. زیرا لابد این شایستگی همیشه بوده است. شاید بعداً کشف یا «تعریف» شده باشد. در این مقال و مجال ِکوتاه، نمی‌خواهم به بحث پیرامون ِامر ِتاریخی بپردازم. اینجا صرفاً اشاره به آنچه وانمود می‌شود، می‌کنم. تنها مثالی می‌زنم: فرض کنید فرد یا واقعه‌ای از گذشته‌ی دور، روایتی خاص برای ما شده و در ساخت و شکل گیری‌ی فرهنگ، آرکی‌تایپ‌ها، ناخودآگاه ِجمعی وتأثیر ِتعیین‌کننده‌ای گذاشته است و فرض کنید اسنادی پیدا و رو ‌شوند که آن روایت را کاملاً نقض کرده، حتّی عکس آن را ثابت کنند (که اینجا تا به حال عکسش اتفاق افتاده و هر سند رو شده‌ای مصدق را جذاب‌تر کرده) آیا حتّی در صورت یقین به صحّت آن اسناد، می‌توانیم بگوییم روایت آنها «واقعی»تر است؟ از منظری آری و از منظری نه. در اینجا ما با دو عرصه و ادراک از واقعیّت مواجهیم. این‌ها بحث‌های مفصّل و«شده»‌ای هستند (شاید هم نشده) با بیان این مسائل، نمی‌توانم چیزی را درباره‌ی دکتر محمّد مصدّق بیان کنم. صرفاً بنا بر اشاره به شیوه رویکردم دارم.
پنج «کلمه»: عقلانیّت، ملیّت، لیبرال، مظلوم، تاریخ
عقلانیّت: در ادراک عمومی‌ی امروز ما، مصدّق به عنوان سیاستمداری با منش اخلاقیعقلانی تعریف می‌شود. بستر شکل‌گیری‌ی این تعریف، عمدتاً در کلان‌الگوی اعتدال‌گرایی‌ست. این یعنی ارجح دانستن میانه (که خود تعبیری پارادوکسیکال است) و نمونه‌ی مصدّق به عنوان سیاست‌مداری که نه تکنوکرات منفعت‌محور بوده و نه آرمان‌گرای خشک، پیشنهاد می‌شود.
مظلوم: این‌که چرا در ناخود‌آگاه جمعی‌ی ما ایرانی‌ها، مظلوم‌ها ستایش می‌شوند، بحث مفصّلی‌ست که کرده‌اند. ولی سوای جنبه‌های اخلاقی که ربطی به این یادداشت ندارند، این پیش‌انگاشته‌ی مظلومیّت به عنوان فضیلت، منجر به خوانشی پیروزمدارانه از شکست شده، نوعی از نافرجامی را در نطفه‌ی هر حرکتی محتوم می‌سازد. س: اگر مصدّق «موفّق» می‌شد هم (توفیق در مفهوم عرفی‌ش) مقبولیّت فعلی را داشت؟ ج: نچ!
ملیّت: قشریون دیروز هم دیگر تأکید بر جلوه‌های ملی را نمود و نماد شرک ندانسته، بدشان نمی‌آبد نوککی بهش بزنند و از سویس انترناسیونالیست‌های پیشین هم امروز زیر لوای منافع ملّی تبیین دیدگاه می‌کنند. کلآ اهل بخیّه چیز چندانی جز این برای وصله پینه شدن ندارند. چه کسی می‌تواند چهره‌ی تیپیکال این موقعیّت باشد؟
لیبرال: ظاهراً هنگام ظهور مصدّق، هنوز واژه‌ی لیبرال جایگاه مهمّی در ترمینولوژی‌ی سیاسی‌ی روز نیافته بوده‌؛ ولی امروز دکتر مصدّق و پیروانش شاخص‌های به منش لیبرالیستی شده‌اند. اتّفاقی که دارد می‌افتد مربوط به همان افراط و تفریط‌های ناخودآگاه سیاسیّون ایرانی‌است که گرایش‌ها و جهت‌گیری‌هایشان را بیشتر از هر چیز، «مد» تعیین می‌کند. فقط به خاطر بیاوریم که گفتمان غالب روشنفکری‌ی ایرانی همواره چپ بوده‌است؛ آن هم خوانشی نسبتاً بسته و«راست» از اندیشه‌ها و ایده‌های چپ. و در این گفتمان، رواج واژه‌ی لیبرال، هم‌زمان با استعمالش به عنوان یک ناسزا و شاید به همان انگیزه بوده‌است. به خاطر بیاوریم سال‌های قبل و بعد انقلاب را که به استثنای گروه‌های کم‌شمار و کم‌هوادار منتسب به لیبرالیسم، تمام گروه‌ها و احزاب، لیبرالیسم را به عنوان خطری بالقوّه و مهم‌ترین دشمن خلق، امّت، جامعه ونشان می‌دادند و در این عداوت تا ترجیح حکومت وحشت پیش رفتند و امروزه برعکس: در حافظه‌ی ضمنی‌ی واژه‌ی لیبرال، تعابیری چون معقول، منطقی، طبیعی وشکل می‌گیرد و از همه جالب‌تر «فراایدئولوژی» و فراموش می‌شود که لیبرالیسم هم بالاخره یک ایدئولوژی‌ست. این روی‌کرد چیزی بیش از عذرخواهی از گذشته است.
تاریخ: می‌گویند خبر بعید ایقان‌آور است. این بعد، می‌تواند زمانی یا مکانی هم باشد. ایقان دیگری که بسیار معمول است، ایقان به قضاوت تاریخ است. حتماً جمله‌ی معروف «تاریخ بهترین منتقد است» را شنیده یا خوانده‌اید. قطعیّت این برهان تا آنجا «قطعی» شده که حتّی بالفرض، دوام حسن شهرت شاعری را طیّ چند دهه یا قرن، دلیل خوب یا حتّی معیار بودن اشعارش بدانند و همین ذهنیّت منجر به دوام بیشتر می‌شود. مکانیسم ایقان‌ساز دیگر، وجهه یافتن طیّ زمان است. یعنی اگر حسن یا قبح شهرت فرد یا واقعه یا جریانی با گذر زمان بیشتر شود، دلیلی برای صحّتش شمرده می‌شود. این مکانیسم به وفور حتّی در آثار دراماتیک مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال اگر قرار است در فیلمی چهره‌ای نفرت‌انگیز از فردی نشان داده شود، معمولاً اوّل وجوه و نمودهای مثبتش نشان داده می‌شود و منفی‌ها به مرور زیاد می‌شوند و بالعکس، اگر نیاز به تحریک حسّ سمپاتیک مخاطب باشداین می‌تواند دلیلی دیگر بر محبوبیّت روزافزون دکتر محمّد مصدّق باشد. این نگارنده نیز، قضاوت تاریخی را بالنسبه صائب‌تر از قضاوت‌های دیگر می‌داند. امّا آن هم بالاخره یک قضاوت است و مثل هر قضاوتی امکان درغلتیدنش به جزم‌اندیشی وجود دارد.
ناسازه‌‌ی اسطوره‌ی مصدّق: معمولاً عقلانیّت زایل کننده‌ی بینش اسطوره‌ای دانسته می‌شود. امّا حالا که وقوف یافته‌ایم که عقلانیّت، خود اسطوره‌ی کلان دوران شده، دیگر شگفت‌زده از ظهور«اسطوره‌های عقلانی» نمی‌شویم. دیگر بسیاری از روایت‌های کلان انباشته شده در ذهن تحلیل‌گران ایرانی، چندان به تبیین این وضعیّت نمی‌آیند.
آن‌چه نوشته شد، به معنای تردید در لزوم نکوداشت چهره‌های ملّی نظیر دکتر محمّد مصدّق یا غیرضروری دانستن آن نیست. فقط اشاره به کافی نبودن اقدامی که هنوز صورت نگرفته می‌کند.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است