از خون جوانان وطن لاله دمیده – هیلا صدیقی


این ویدئویی است که تا عمق وجود شما رخنه خواهد کرد. شعر زیبا و پر معنای هیلا صدیقی.

از خاکم و هم‌ خاک من از جان و تنم نیست،
          انگار که این قوم غضب هم‌وطنم نیست،

این‌ جا قلم و حرمت و قانون شکستند،
          با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند،

پا از قدم مردم این شهر گرفتند،
          رأی و نفس و حق، همه با قهر گرفتند،

شعری که سرودیم به صد حیله ستادند،
          با ساز دروغی همه ‌جا بر همه خواندند،

با دست تبر سینه‌ی این باغ دریدند،
          مرغان امید از سر هرشاخه پریدند،

بردند از این خاک مصیبت‌زده نعمت،
          این خاک کهن‌بوم سراسر غم و محنت،

از هیبت تاریخیش آوار به جا ماند،
          یک باغ پر از آفت و بیمار به جا ماند،

از طایفه‌ی رستم و سهراب و سیاوش،
          هیهات که صد مرد عزادار بجا ماند،

از مملکت فلسفه و شعر و شریعت،
          جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند،

دادیم شعار وطنی و نشنیدند،
          آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند،

دیروز تفنگی به هر آینه سپردند،
          صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند،

خمپاره و خون و شب و درد مداوم،
          با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم،

آن دسته که ماندند از آن غافله‌ها دور،
          فرداش از این معرکه بردند غنائم،

امروز تفنگ پدری را در خانه،
          بر سینه‌ی فرزند گرفتند نشانه،

از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر،
          تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر،

فرسود هوای وطن از بوی خیانت،
          از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت،

این قوم نکردند به ناموس برادر،
          امروز نگاهی که به چشمان امانت،

غافل که تبر خانه‌ای جز بیشه ندارد،
          از جنس درخت است ولی ریشه ندارد،

هر چند که باغ از غم پائیز تکیده،
          از خون جوانان وطن لاله دمیده،

صد گل به چمن در قدم باد بهاران،
          می روید و صد بوسه دهد بر لب باران،

قفنوس به پا خیزد و با جان هزاره،
          پر می‌کشد از این قفس خون و شراره،

با برف زمین آب شود ظلم و قساوت،
          فرداش ببینند که سبز است دوباره.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است