آیا اعتراضات آبان به یک جنبش اجتماعی سراسری تبدیل خواهد شد؟ گفتگو با سعید پیوندی؛ چگونه می‌توان سرکوب اعتراضات ایران را «غیرممکن» کرد؟


تظاهرات و حرکت‌های اعتراضی در بیش از ۱۰۰ شهر ایران و برخورد خشن امنیتی و نظامی حکومت با مردمی که به خیابان‌ها آمده‌اند موضوع بحث‌های عمومی و سیاسی گسترده در میان افکار عمومی و رسانه‌ها تبدیل شده است.

در کنار خبرها و رویدادهای مربوط به تظاهرات، پرسش اساسی این است که اعتراضات و شورش‌های مردمی گسترده به کجا خواهد انجامید؟ آیا این حرکات می‌توانند زمینه را برای دگرگونی جدی در ایران فراهم کنند و یا به خطری جدی برای نظام جمهوری اسلامی تبدیل شوند؟

این پرسش‌ها به‌ویژه از این نظر اهمیت دارند که جامعه ایران در سال‌های گذشته تجربه تلخ جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ (جنبش سبز) و نیز شورش‌های مردمی سال ۱۳۹۶ و شکست همه تلاش‌های مدنی برای دگرگون کردن شرایط ایران را زندگی کرده است.

نسل جدید جنبش‌های اعتراضی

پیش از هر چیز باید گفت که بخش مهمی از جنبش‌های اجتماعی دو دهه اخیر در چهارگوشه جهان که نظم سیاسی کشورهای گوناگون را نشانه رفتند دارای ویژگی‌هایی هستند که آن‌ها را از تجربه‌های جنبش‌های پیشین جدا می‌کنند. این تفاوت‌ها به آن اندازه است که از آن‌ها به عنوان نسل جدید جنبش‌های اجتماعی یاد می‌شود.

برای مثال، در حرکت‌های اجتماعی سال‌های اخیر در بسیاری کشورها، نقش روشنفکران و نخبگان، احزاب سیاسی و سازمان‌های مدنی شناخته‌شده حاشیه‌ای است، رهبری به صورت سنتی و عمودی از بالا به پایین وجود ندارد و شبکه‌های اجتماعی و کنشگران جدید به‌ویژه با بهره بردن از فضای مجازی به میدان‌دار جنبش‌های مطالباتی تبدیل می‌شوند.

همزمان، ضعف و شکنندگی اصلی آن‌ها هم به همین ویژگی‌ها مربوط می‌شود، چراکه این جنبش‌ها بدون سازمان‌های مدنی، بدون رهبری و پروژه روشن، با آن‌که از نیروی بسیج‌کننده مهمی برخوردارند، در رسیدن به اهداف و عملی کردن پروژه سیاسی خود همیشه موفق نیستند. جنبش سبز در ایران یکی از پیشگامان این نسل جدید جنبش‌های اجتماعی و اعتراضی در منطقه خاورمیانه بود. حرکات اعتراضی جدید هم با وجود همه تفاوت‌ها بخشی از ویژگی‌های نسل جدید جنبش‌های اجتماعی را با خود دارد.

بن‌بست مدنی و فرهنگ سرکوب و تحقیر

با آن‌که دستاویز اصلی موج جدید تظاهرات گران شدن ناگهانی بهای بنزین است، این اعتراضات بر بستر نارضایتی گسترده مردمی از شرایط زندگی و اداره کشور شکل می‌گیرد. برای بخش بزرگی از افکار عمومی، مشکلات پرشمار کنونی کشور نتیجه مستقیم بی‌کفایتی و ناتوانی مسئولان یک حکومت دینی ناکارا، فساد گسترده، نبودن دموکراسی و شفافیت در اداره کشور، سیاست خارجی ماجراجویانه و پرهزینه، و اَشکال گوناگون تبعیض و بی‌عدالتی است.

آن‌چه در بیان مسئولان حکومتی شعارها و رفتارهای ساختارشکنانه نامیده می‌شود، پیامد مستقیم بیش از دو دهه لجاجت مثال‌زدنی حکومت دینی در تن ندادن به اصلاحات و بن‌بست سیاسی، بحران اقتصادی، فقر و تبعیض عریان و سرکوب اجتماعی زنان و جوانان است.

شکل کنش و حرکت‌های سال‌های اخیر هم بیش از هر چیز به بن‌بست سیاسی، بی‌اعتمادی ژرف به دست‌اندرکاران و نظام اسلامی، نبودن امکان تغییر از طریق صندوق رأی و اعتراض مسالمت‌آمیز و سرکوب و محدود کردن سازمان‌های مدنی بازمی‌گردد.

شعارهایی مانند «دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن»، «خامنه‌ای حیا کن مملکتو رها کن»، »روحانی حیا کن مملکتو رها کن» همگی نشان‌دهنده نارضایی و خشم ژرف مردمی است که هر روز بیش از گذشته با مشکلات زندگی دشوار و پررنج در جمهوری اسلامی دست و پنجه نرم می‌کنند و شاهد بدتر شدن اوضاع در همه حوزه‌ها از اقتصاد و بازار کار گرفته تا محیط زیست و وضعیت زنان، جوانان و کودکان و اقلیت‌ها هستند.

واکنش‌های مسئولان دولتی و نظامی نشان چندانی از درک ژرفای نارضایتی و سرخوردگی مردم و چرایی کنش‌های خشمگین مردمی ندارد. سخنگوی دولت با خونسردی ادعا می‌کند که «نظام اعتراض را حق مردم می‌داند» بدون آن که بگوید چگونه در ایران می‌توان به طور قانونی دست به اعتراض زد و یا در سال‌های گذشته چگونه به این «حق» توجه شده و چند بار به گروه‌های ناراضی و معترض اجازه داده شده اعتراض خود را به صورت قانونی بیان کنند.

زمانی که حتی رسانه‌ها از پوشش گسترده اعتراضات منع می‌شوند و رسانه ملی به گونه‌ای یکسویه حرف‌های مقامات رسمی را تکرار می‌کند، چگونه می‌توان باور کرد که حکومت به طور واقعی اصل مشروعیت اعتراضات مدنی را پذیرفته است؟ در چند سال گذشته سرنوشت کسانی که به این یا آن سیاست حکومت اعتراض کردند چه بوده است؟ آیا پاسخ‌های حکومتی به اعتراض‌ها به جز تهدید، کتک زدن، زندان، شکنجه، اعترافات تلویزیونی و یا گلوله چیز دیگری هم بوده است؟

اگر امروز هم مردم برای دیده شدن و اعلام اعتراض خود به بستن راه‌ها و میادین روی می‌آورند و فضای عمومی را برای بیان مطالبات خود اشغال می‌کنند، درست به خاطر نبودن آزادی، بی‌اعتمادی به مسئولان و به رسمیت شناخته نشدن حق تظاهرات و اعتراض به سیاست‌های دولتی و حکومتی است.

آن‌چه در سال ۱۳۹۶ دیده شد و امروز تکرار می‌شود، نتیجه سال‌های طولانی بی‌اعتمادی، سرخوردگی، بی‌اعتنایی به حقوق شهروندی، محدودیت‌ها و سرکوب مخالفان است. حکومت، دولت و نهادهای نظامی نشان داده‌اند فرهنگ دیالوگ و پذیرفتن غیرخودی را ندارند، مذاکره و گوش دادن به جامعه مدنی را یاد نگرفته‌اند و یا از حد حرف و ادعا فراتر نرفته‌اند. جامعه ایران سال‌هاست که در این زمینه در بن‌بست مدنی قرار دارد و تلاش‌های پرشمار کنشگران مدنی برای دگرگون کردن شیوه حکومتی و رابطه حکومت با جامعه به خاطر برخوردها و سرکوب حکومتی ناکام مانده است.

شعارها و خواست‌ها

سیاست سرکوب حرکت‌های مدنی و به رسمیت نشناختن حق اعتراض و اپوزیسیون در ایران بن‌بست دیگری را هم به وجود آورده است که به جنبش‌های اعتراضی مربوط می‌شود.

اعتراض‌های خودجوش مردمی و اَشکال انفجاری آن از جمله نتیجه ضعف و ناکارایی ساختارهای مدنی و یا امکان مخالفت مدنی و قانونی است. شعارهای مطرح‌شده در روزهای نخست اعتراضات بیشتر بازتاب مستقیم چیزی است که مردم نمی‌خواهند و یا از آن ابراز انزجار می‌کنند. حتی شعار «رضا شاه روحت شاد» هم بیشتر نوستالژیک است و نگاه به نوعی نظم سیاسی در گذشته دارد. هیچ‌یک از این‌ها به‌روشنی بیانگر پروژه جنبش اعتراضی نیستند.

برای رویش یک جنبش اجتماعی تمام‌عیار، هدایت نارضایتی‌ها و اعتراضات و به میدان کشاندن همه گروه‌های ناراضی باید به‌تدریج خواست‌هایی شکل گیرند که بازتاب نوعی تفاهم جمعی برای چیزی باشد که نیاز امروز جامعه بحران‌زده ایران است.

برای مثال، خواست‌هایی مانند همه‌پرسی درباره حکومت اسلامی، انتخابات آزاد با نظارت بین‌المللی، تغییر قانون اساسی، برچیدن ولایت فقیه و یا حکومت اسلامی، و پایان بخشیدن به دخالت دین و روحانیت در حکومت می‌توانند به دورنماهایی تبدیل شوند که اعتراضات مردمی را به یک جنبش اجتماعی واقعی تبدیل کنند. این خواست‌ها و شعارها باید به‌تدریج به موضوع تفاهم جمعی تبدیل شوند و به روند شکل‌گیری نوعی رهبری هم یاری رسانند.

ترس از ناامنی و هرج و مرج

برخی از مسئولان در برخورد با اعتراضات خیابانی با سلاح «خطر ناامنی و هرج و مرج» به سراغ افکار عمومی می‌روند و تلاش می‌کنند از شکل‌گیری همدردی و همبستگی فعال و عملی گروه‌های اجتماعی با حرکت‌های اعتراضی جلوگیری کنند.

انتخاب واژه‌ها و عبارت‌هایی مانند «اشرار»، «کسانی که از خارج پول و دستور می‌گیرند»، «خشونت‌طلبان» و یا «تخریب‌گران» در برخورد با اعتراض‌کنندگان و تکیه بر تخریب‌ها و آتش زدن‌ها در جریان تظاهرات بخشی از همین راهبرد است، چراکه آن‌ها از روان‌شناسی جامعه به‌ویژه طبقه متوسط به‌خوبی باخبرند و برآن‌اند تا هر نوع مبارزه سیاسی علیه حکومت را هم‌سنگ ناامنی قلمداد کنند و نگذارند افکار عمومی ناراضی به سوی جنبش اعتراضی کشانده شود.

این موضوع نشانگر اهمیت انتخاب روش‌هایی است که بتواند بیشترین گروه‌های اجتماعی را به میدان بیاورد و سرکوب حکومتی را به یک شکست اخلاقی بزرگ برای نظام اسلامی تبدیل کند.

چالش اصلی در جنبش‌های اجتماعی مسئلۀ توازن نیرو در سطح جامعه است و اگر مخالفان و نیروهای خواستار دگرگونی نتوانند این توازن را به سود خود بر هم زنند، بخت آن‌ها برای موفقیت هم کاهش خواهد یافت.

گروه‌های معترض باید بتوانند همدردی و همبستگی خاموش گروه‌های بزرگ‌تر را به مشارکت عملی در جنبش تبدیل کنند. فقط در این صورت است که جنبش همگانی و سرکوب‌ناپذیر می‌شود و به صورت یک نیروی اجتماعی تعیین‌کننده درمی‌آید.

اهمیت طرح شعارهایی که رو به آینده دارند و وجه مثبت حرکت‌های اجتماعی (آن‌چه جنبش می‌خواهد) را منعکس می‌کنند، نشان دادن امکان‌ها و افق‌های دگرگونی است. اگر جنبش‌های اعتراضی نتوانند چنین دورنمایی را در برابر افکار عمومی بگذارند، ترس از هرج و مرج و رفتن به سوی سرنوشتی نامعلوم می‌تواند از به میدان آمدن گروه‌های بزرگ‌تر جلوگیری کند.

حرکت‌های اعتراضی در ایران مانند هر کجای دنیا با چالش سازماندهی درونی خود، شکل دادن به پروژه سیاسی، موضوع رهبری و برهم زدن توازن نیرو در سطح جامعه به سود خود مواجه‌اند. باید دید آیا این بار در ایران جنبش اعتراضی می‌تواند از این آزمون تاریخی سربلند به در آید یا نه.
شش روز از آغاز دور جدید اعتراضات مردمی در ایران می‌گذرد؛ اعتراضاتی که اگرچه منابع رسمی ایران شمار کشته شدگان آن از هر دو سوی این درگیری را کمتر از تعداد انگشتان دست اعلام کرده‌اند اما آمارهای غیررسمی از مرگ صدها تن خبر می‌دهند. عفو بین‌الملل نیز در یکی از آخرین گزارش‌های خود که روز سه‌شنبه منتشر شد، ضمن محکوم کردن رویۀ «دلخراش» نیروهای امنیتی ایران در «کشتار غیرقانونی» و «سرکوب بی‌رحمانه و مرگبار» معترضان، شمار قربانیان این اعتراضات را دست‌کم ۱۰۶ نفر اعلام کرد.

شاید بتوان ویژگی‌ مشترک این اعتراضات با خیزشی که پیش از این در دی ماه ۹۶ روی داد را گستردگی همچنین نداشتن رهبری مشخص دانست. هیچ حزب و گروهی پشتیبان و برنامه‌ریز هر دو اعتراض نبود و اولین جرقه‌های هر دوی آنها نیز در مکان‌هایی دور از پایتخت ایران زده شد.

هر دو خیزش مردمی، در اعتراض به سیاست‌های اقتصادی دولت و گرانی‌های افسار گسیخته آغاز شدند؛ اما بسرعت رنگی ضدحکومتی به خود گرفتند و به این ترتیب بود که شعارهایی در مخالفت با علی خامنه‌ای و حسن روحانی، رهبر و رئیس جمهور ایران همچنین ضدیت با نظام سیاسی کنونی این کشور سر داده شد.

اعتراض دی ماه ۹۶ سرانجام با سرکوبی خونین، کشته شدن دست‌کم ۵۰ تن و بازداشت شدن بیش از ۵ هزار نفر به پایان رسید؛ اما سرنوشت اعتراضات اخیر چه خواهد شد؟

از خیزش مردمی سال گذشته چه درس‌هایی می‌توان گرفت و باید چگونه اقدام کرد تا شاهد پایان غم انگیز دیگری نباشیم؟ آیا اساسا جنبش‌های مردمیِ فاقد رهبری به نتیجه خواهند رسید؟ از تاریخ معاصر جهان چه می‌توان آموخت و گروههای اپوزیسیون فعال در خارج از ایران چه وظیفه‌ای بر عهده دارند؟
////////////////////////////////////////////////////

این‌ها پرسش‌هایی هستند که یورونیوز با سعید پیوندی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه‌های فرانسه در میان گذاشته است. شرح این گفتگو در ادامه می‌آید:

یورونیوز: چیزی که تا کنون دیده شده این است که این اعتراضات هیچ رهبری مشخصی ندارد. در چنین حالتی چه آینده‌ای می‌توان برای این خیزش مردمی متصور بود؟

سعید پیوندی: «ما مانند دی ماه ۹۶ با پدیدۀ حرکتهای اعتراضیِ ناگهانی و خودجوش مواجه هستیم که در آن شعارهایی مطرح می‌شوند که بیشتر نشان از آنچه دارند که این گروهها نمی‌خواهند و با آن مخالفند. اما همزمان این گروهها نمی‌گویند که “چه می‌خواهند و چه خواست و پروژۀ مشخصی دارند” و این بخشی از ضعف این حرکتهاست.

البته در پانزده سال اخیر اکثر جنبش‌های اجتماعی بزرگ دنیا از جمله جنبش‌های کشورهای عربی موسوم به بهار عربی، جنبش‌های اجتماعی در اروپا، در آسیا یا آمریکای لاتین همین ویژگی را داشتند. یعنی برخلاف جنبش‌های اجتماعی گذشته‌های دورتر، جنبش‌های نسل جدید توسط سازمان‌های مدنی و سیاسی، روشنفکران مرجع و رهبری از بالا هدایت نمی‌شوند. در همۀ این تجربه‌ها شبکه‌های اجتماعی و دنیای مجازی امکان ارتباط و سازماندهی میان کنشگران را فراهم می‌آورند. جنبش‌های اعتراضی در ایران هم تا حدودی از همین جنس هستند.

اما اگر این ویژگی‌ها در ابتدای کار مانعی برای پیش رفتن جنبش نیست، در ادامه می‌تواند به یک عامل منفی و فلج کننده تبدیل می‌شود. زیرا این جنبش‌های خودجوش و این اعتراضات که از یک نوع مشروعیت طبیعی برخوردارند، اگر نتوانند در تحول خودشان به دو پرسش اساسی جواب بدهند، نمی‌توانند موفق شوند.

این دو پرسش عبارتند از اینکه چه “پروژه سیاسی” دارند و چه چیزی را می‌خواهند تغییر دهند یا جایگزین چیزی کنند که مورد اعتراض آنهاست و دوم اینکه چه رهبری از درون جنبش می‌تواند به‌تدریج شکل بگیرد که هم دارای مشروعیت باشد و هم بر سر آن نوعی تفاهم جمعی بوجود آید.

اینها چالش‌های مهمی هستند که در برابر جنبش کنونی ایران قرار دارد. در دی ماه ۹۶ دیدیم که چنین تحول مهمی روی نداد و به این ترتیب اعتراضات مردمی با توجه به شدت سرکوب و برخوردهایی که شد، رو به خاموشی گذاشتند.

در توضیح اهمیت یک “پروژه سیاسی” می‌توان گفت که بطور کلی یک جنبش اجتماعیِ سراسری، زمانی می‌تواند موفق باشد که توازن نیرو را به سود خود در سطح جامعه به هم بزند. گروههای اولیه‌ای که به خیابانها می‌آیند و در یک جنبش اعتراضی شرکت می‌کنند، در واقع اقلیتی از مردم هستند. اگر چنین جنبشی بخواهد تبدیل به یک نیروی بزرگ اجتماعی شود، باید از طریق طرح یک پروژه سیاسی، نظر مساعد دیگر گروههای اجتماعی بویژه طبقه متوسط شهری را بخود جلب کند و آنها را به میدان بیاورد. اگر چنین اتفاقی نیفتد، سرکوب و محدود کردن این جنبش‌ها برای حکومتها آسانتر می‌شود. به همین دلیل باید بتوان صدها هزار نفر را در شهرهای مختلف به خیابان‌ها آورد تا مهار جنبش برای حکومت غیرممکن شود.»

یورونیوز: چطور می‌توان جنبش کنونی ایران را فراگیر و «تبدیل به یک نیروی بزرگ اجتماعی» کرد؟ آیا چنین چیزی امکان‌پذیر هست؟

سعید پیوندی: «از نظر اجتماعی و سیاسی این امر شدنی است، یعنی این امکان بطور واقعی وجود دارد که این جنبش فراگیر شود. نارضایتی‌های گستردۀ اجتماعی، بی‌کفایتی و فساد مدیران، فقر، تبعیض و سرخوردگی‌های عمیقی که در جامعه میان جوانان و زنان وجود دارد در کنار گرانی، کمبودها، سرکوب آزادی‌های مدنی و مشکلات روزمره، زمینۀ اجتماعی واقعی برای همگانی شدن و فراگیر شدن این جنبش را فراهم کرده است.

ولی همزمان مساله اصلی این است که این حرکتهای اعتراضی تا چه اندازه می‌توانند در جریان تحولشان، همدردی منفعل کنونی که در افکار عمومی وجود دارد را به یک “کنش جمعی و یک همدردی و همبستگی فعال” تبدیل کنند. به این معنی که اکثریت مردم تنها در خانه‌هایشان از طریق نگاه کردن فیلم‌های معترضان به ابراز همدردی بسنده نکنند و آنها نیز به خیابان‌ها بیایند و خواستار دگرگونی وضعیت ایران شوند.

یکی از راههای رسیدن به یک همگرایی بزرگ این است که این “پروژه سیاسی” که افق‌های آینده را ترسیم می‌کند به‌تدریج بوجود بیاید و برای اکثریت مردم قابل قبول و مطلوب باشد. گروههای مختلف شهری بخصوص طبقۀ متوسط شهری که موتور این حرکت بخصوص از نظر خواستهای دموکراتیک می‌تواند باشد، تا زمانی که احساس کند این حرکتها تنها باعث ناامنی و هرج و مرج می‌شود و هیچ دورنمای تغییری دیده نمی‌شود، تردید خواهد داشت و به سمت این جنبش نمی‌رود. اما با ارائۀ یک پروژه سیاسی روشن، این گروهها حس می‌کنند که تغییر و دگرگونی‌هایی که افق جدیدی می‌تواند مقابل جامعه باز کند، مطرح شده‌اند.

این پویایی درونی است که می‌تواند هم مساله پیوستن گروههای جدید را به جنبش حل کند و هم جنبش را به نیرویی در جامعه تبدیل کند که نادیده گرفتن یا سرکوب آن غیرممکن است. ما باید به طرف “غیرممکن کردن سرکوب” این جنبش برویم و این زمانی عملی می‌شود که توازن نیرو به نفع کسانی که اعتراض می‌کنند، به هم بخورد.»

یورونیوز: بنابراین اولین قدم این است که معترضان خواست خود را بطور روشن بیان کنند، یک پروژۀ سیاسی روشن برای جذب بیشتر مردم ارائه دهند تا به این ترتیب رهبری لازم شکل بگیرد.

سعید پیوندی: «در جنبش‌هایی که در کشورهای عربی مانند تونس یا مصر اتفاق افتادند رهبری به شکل سنتی وجود نداشت و کنشگران مدنی نقش رهبری غیرمتمرکز را ایفا کردند. ولی همزمان تظاهر کنندگان توانستند خواستهایی را مطرح کنند که تاثیر گذار باشند و به یک پروژه سیاسی و مطالبۀ عمومی تبدیل شوند؛ یعنی برکناری مسئولین، انتخابات آزاد و تغییر قانون اساسی.

در تونس با وجود نبودن رهبری، جنبش توانست به بخشی از هدف‌های خود دست یابد. در مصر رویدادها به گونه‌ای دیگر پیش رفتند و سرنگونی حسنی مبارک به استقرار دمکراسی و حکومت قانون منجر نشد.

در ایران کنشگران می‌توانند خواست‌های اساسی مانند عدم دخالت روحانیون و نیروهای نظامی در حکومت، برگزاری انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل، تغییر قانون اساسی یا برگزاری همه‌پرسی دربارۀ جمهوری «اسلامی» یا یک جمهوری بدون دخالت نهاد دین و روحانیون را مطرح کنند و آن را به یک پروژه سیاسی تبدیل سازند که رو به آینده دارد.

اینها چیزهایی هستند که می‎توانند کسانی را که امروز تردید دارند و نظاره‌گر و همدرد هستند، به کنشگران جنبش تبدیل کند. باید کسانی که فقط با دلسوزی و همدردی به این حرکت نگاه می‌کنند به نیروهای این جنبش تبدیل شوند و این فقط از طریق “پروژه سیاسی مشخص” ممکن می‌شود.

به همین دلیل است که این جنبش باید تا جایی که می‌تواند از ابزاری برای اعلام مخالفت استفاده کند که افزایش مشارکت گروههای مختلف را ممکن سازد. وقتی فعالیت جنبش به آتش زدن بانکها و پمپ بنزین‌ها محدود شود و از طریق حضور همۀ مردم تبدیل به یک جنبش اجتماعی قابل رویت نشود، پیوستن گروههای وسیع به آن هم مشکل می‌شود.

بنابراین داشتن یک پروژه به این معنی است که یک خواست همگانی را که بر سر آن توافق بوجود می‌آید، مطرح کنیم و این خواست به یک نیروی اجتماعی بزرگ تبدیل شود. تا زمانی که چنین چیزی وجود نداشته باشد و فقط شعارهای نفی مانند مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای و روحانی مطرح شود، همه می‌پرسند که بعد چه می‌شود؟ اگر اینها حکومت را رها کنند اما سپاه جای آنها را بگیرد و سردار سلیمانی قدرت را دست بگیرد آیا مسائل ما حل می‌شود؟

به همین دلیل اهمیت دارد امروز کسانی که در این جنبش شرکت می‌کنند، وظیفۀ خودشان را فقط بوجود آوردن حرکتهای هیجانی و پر سر و صدا ندانند و نگاه دوراندیشانه و بلند مدت به این حرکت داشته باشند و بتوانند از طریق طرح شعارهایی که توانایی همگانی شدن و ایجاد یک تفاهم ملی را دارند، زمینه را برای پیوستن گروههای وسیع فراهم کنند.»

یورونیوز: در وضعیتی که حکومت ایران تمام تلاش خود را به کار برده تا ابزارهای مهم ارتباطی مردم از جمله اینترنت را غیرفعال کند، چطور می‌توان زمینۀ مشارکت وسیع مردم را فراهم آورد؟ از چه ابزاری می‌توان استفاده کرد؟

سعید پیوندی: «در تمام جنبش‌های اجتماعیِ قبل از اینترنت، ارتباطات اجتماعی در حکومتهای بسته و دیکتاتوری ناممکن نبود. خود ما در تجربۀ انقلاب ۵۷ نه تلفن همراه داشتیم و نه امکانات ارتباطاتی امروز ولی اشکال دیگر ارتباطات وجود داشت. در واقع این “خلاقیت جمعی” است که می‌تواند راههای موثری برای ایجاد ارتباط میان مردم در سطوح مختلف برقرار کند.

فراموش نکنیم که بخش مهمی از مردم به ماهواره‌ها و رادیوها دسترسی دارند که در کنار تلفن و تلفن همراه، وسایل بسیار مهمی برای ارتباطات هستند. بنابراین جنبش در جریان پویایی خود، خلاقیت لازم را برای درست کردن این ابزار دارد.

چیزی که بیش از ابزار ارتباطی مهم است “اندیشه این جنبش” است یا همان پروژه این جنبش؛ اینکه جنبش چه می‌خواهد و چه افقی در برابر جامعه قرار می‌دهد. این یک مساله کلیدی است که می‌تواند به خلاقیت میدان دهد تا بتوانند راههای ارتباطی بهتر را پیدا کنند. ما امروز برای برقراری ارتباط، بسیار مجهزتر از سال ۵۷ هستیم و اگر در سال ۵۷ گروههای بسیار پراکنده توانستند با همدیگر مرتبط باشند، امروز این کار بسیار آسانتر خواهد بود.»

یورونیوز: برای موفقیت این حرکت مردمی، چه کارهایی را نباید کرد؟ انجام چه کارهایی به این جنبش ضربه می‌زند و می‌تواند سرنوشتی را برایش رقم بزند که برای حرکتهای قبلی ایران رقم خورد؟

سعید پیوندی: «شاید مهمترین چیزی که این جنبش نیاز دارد “دوراندیشی و نگاه بلندمدت” به این حرکت است. واقعیت این است که در وضعیت امروز ایران و ضعف سازمان‌ها و تشکل‌های مدنی، رسیدن به یک پیروزی آسان و سریع ممکن نیست. بنابراین باید نگاهی بلندمدت‌تر به این حرکت و تداوم آن داشته باشیم و دست‌کم روی آوردن به حرکتهای خشونت آمیز در جریان اعتراضات خود به وضع موجود، پرهیز کنیم.

خشونت به حکومت اجازه می‌دهد که با سهولت بیشتری خشونت دولتی و نظامی و کشتار و سرکوب را دست‌کم نزد افکار عمومی بی‌طرف و افکار عمومی بین‌المللی توجیه کند. دیگر اینکه اعتراض کنندگان و حکومتگران امکانات بسیار نابرابری برای دست زدن به خشونت دارند. بیهوده نیست همانگونه که در برخی گزارش‌ها نیز آمده، در موارد بسیاری خود نیروهای نظامی و امنیتی دست به تخریب می‌زنند تا دست حکومت برای اعمال خشونت علیه مخالفان بازتر باشد و همزمان در جامعه فضای ترس و ارعاب بوجود آید.

معترضان باید بتوانند تا آنجایی که ممکن است به دنبال حرکتهایی باشند که بیشترین افراد را به میدان می‌آورد و کمترین خسارت را دربر دارد. اگر به تظاهرات لبنان و عراق و بولیوی در هفته‌های اخیر نگاه کنیم، وجه مشترک همۀ آنها این است که تظاهر کنندگان تا جایی که ممکن است سعی می‌کنند نیرویی صلح طلب و ضدخشونت باشند تا نه تنها بهانه‌ای به دست پلیس و نیروهای سرکوبگر ندهند بلکه سرکوب مردم به یک عامل منفی اساسی برای انزوای حکومت تبدیل شود.

زمانی که ما خودمان دست به خشونت بزنیم، حکومت می‌تواند خشونت خود را توجیه کند و این میدانی است که مردم هیچگاه در آن نمی‌توانند از حکومت قوی‌تر باشند. کنشگران و معترضین با رفتن به سمت حرکتهای مدنی گسترده باید نشان دهند که خشونت پاسخ حکومت به یک تقاضای مدنی مشروع است. در این شرایط است که حکومت از نظر سیاسی و اخلاقی در بن‌بست قرار می‌گیرد و گروه‌های بزرگتری به سوی جنبش اعتراضی خواهند آمد.

حرکت‌های مدنی و عدم خشونت به حکومت اجازه نمی‌دهد تا از موضوع هرج و مرج و ناامنی، برای خانه‌نشین کردن و ترساندن گروه‌های ناراضی ولی خاموشی که می‌توانند به میدان بیایند سوء استفاده کند. همزمان اشغال فضاهای شهری توسط معترضان، باعث دیده شدن جنبش می‌شود. همان کاری که در مصر و عراق و لبنان و بولیوی انجام شد، یعنی از طریق اشغال پل‌ها و میدان ها.

اگر بخواهیم بصورت بلندمدت به این حرکت نگاه کنیم و تداوم آن را در هفته‌ها و ماه‌های آینده در نظر داشته باشیم، باید به این موضوع کلیدی توجه کنیم تا به این ترتیب حرکات اعتراضی خودجوش و بسیار هیجانی به یک جنبش اجتماعی بزرگ و ماندگار تبدیل شود.

نکته پایانی و بسیار مهم درباره خشونت این است که جنبش اعتراضی از همین حالا فرهنگی در جامعه بوجود می‌آورد که در آن اشکال گوناگون خشونت به امری منفی و غیرقابل قبول تبدیل می‌شود. آین عدم خشونت و رفتار مدنی می‌تواند به بخشی از همان پروژه سیاسی تبدیل شود. ما در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که فرهنگ خشونت بسیار رایج است و مبارزه باخشونت برای ساختن آینده بهتر از همین امروز است.»

یورونیوز: اپوزیسیون مستقر در خارج از ایران، در کنار اطلاع‌رسانی بین‌المللی دربارۀ آنچه در داخل ایران در حال روی دادن است، چگونه می‌تواند به اعتراضات ایران کمک کند؟

سعید پیوندی: «ایران کشوری است که نسبت به جمعیت خود یکی از بزرگترین دیاسپوراهای دنیا را دارد. حدود ۸ درصد از ایرانی‌ها در خارج از این کشور زندگی می‌کنند؛ این نیرو و سرمایه انسانی بزرگی است که می‌تواند در خدمت تحولات در ایران باشد.

اما همزمان لازم است که دگرگونی و تحول در خود ایران و توسط مردم صورت بگیرد. چیزی که اپوزیسیون خارج از کشور باید بپذیرد و خیلی اساسی است، اینکه ما نمی‌توانیم از خارج از کشور پروژه و راه حل و نقشه راه ساخته و پرداخته شده در اروپا و آمریکا را به مردم ایران ارائه دهیم و به آنها بگوییم چه کاری باید بکنند و اهمیت شکل گیری یک رهبری در داخل ایران را که از یک مشروعیت مردمی برخوردار باشد نادیده بگیریم.

اپوزیسیون می‌تواند در موضوع اطلاع رسانی و بوجود آوردن یک اجماع جهانی علیه سرکوب این جنبش در ایران نقشی مهم ایفا کند. آنچه که زیانبخش است اینکه اپوزیسیون از طریق ادعاهای نادرست یا از طریق شعارها و رهنمودهای نادرست این جنبش را به سمت پرتگاه شکست ببرد و به خاطر عدم شناخت دقیق موقعیت ایران و شتابی که برای موفقیت جنبش دارد، دست به اشتباهاتی بزند که به زیان حرکت‌های مردمی باشد. ما در گذشته هم شاهد فراخوان‌های بیهوده و بدون در نظر گرفتن موقعیت واقعی ایران بودیم که به هیج نتیجه‌ای هم نرسیدند.

اگر نیروهای اپوزیسیون عاقلانه و در راستای مصلحت عمومی با رویدادهای ایران برخورد کند، می‌تواند به یک عامل مهم مثبت تبدیل شود. اما برعکس اگر هر گروهی به‌دنبال مطرح کردن خود و پیش بردن پروژه خاص گروه خود باشد، این به پراکندگی حرکت‌ها و نیروها می‌انجامد. تجربه انقلاب سال ۱۳۵۷ و یا جنبش سبز، حرکت‌های اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ و نیز آنچه که در کشورهای دیگر منطقۀ پرتلاطم و بحران زدۀ ما گذشت و می‌گذرد نشان از دشواریهای بزرگ و پیچیدگی‌هایی دارد که جامعه‌ای مانند ایران پس از ۴ دهه حکومت دینی در گذار به دمکراسی با آن روبروست. مشکل دمکراسی فقط با تغییر حکومت حل نخواهد شد. پرسش مهم امروز این است که آیا نیروهای زنده در درون و خارج ایران، کنشگران، روشنفکران، فرهیختگان، شخصیت‌های مدنی خواهند توانست با هوشمندی به میدان آیند و این بار سنگین تاریخی را به سرمقصد مطلوب برسانند؟»

یورونیوز: یکی از شعارهایی که در اعتراضات اخیر بسیار تکرار شده، شعار «رضاشاه روحت شاد» است. آیا سردادن این شعار به معنای تایید حکومت سلطنتی از سوی معترضان است؟

سعید پیوندی: «این مورد هیچ همگرایی و تفاهم عمومی وجود ندارد و هیچ شاهدی هم وجود ندارد که بخش بزرگی از مردم خواهان چنین بازگشتی باشند. مشکل دیگر درکی است که از سلطنت در میان بخشی از گروههای داخل و خارج از کشور وجود دارد، درکی که با خواست دموکراسی همخوان نیست. آنها شاهی می‌خواهند که در ایران قدر قدرت باشد و به همین دلیل است که بازگشت به دوران رضا شاه مطرح می‌شود که قدر قدرت بود و امور حکومتی با مشت آهنین او پیش می رفت. در تخیل جمعی، جامعه شاه قدرتمند نماد نظم آمرانه است و باید حکومت کند و نه سلطنت.

شاید بسیاری ندانند که اگر مردم در زمان رضا شاه دست به اعتراض می‌زدند سرنوشتی بهتر از قربانیان امروزی جنبش نداشتند. این درک از سلطنت است که با دمکراسی می‌تواند در تناقض باشد با وجود آن که خود رضا پهلوی [ولیعهد پیشین ایران] بارها بر باور خود به دمکراسی تکیه کرده است. مسئله امروز و فردای ایران فقط تغییر حکومت، حاکمان و قانون اساسی نیست. چالش مشترک ما رفتن به سوی جامعه‌ای است که در آن به دمکراسی و حقوق بشر احترام گذاشته شود.»

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است