کدام اول؟ رامین کامران


چند سال پیش وبلاگی وجود داشت به نام «دو دوزه». نام گردانندۀ با ذوق آن هیچوقت معلوم نشد ولی آنچه که معلوم بود توانش در طنز پردازی بود که هم از ورای تسلطش به کلمه و کلام خود نشان میداد و هم به واسطۀ مهارت وی در تصویر پردازی ـ فتوشاپ هایی بکر و بسیار حرفه ای میساخت. به هر حال، یکی از کنایه های بانمکی که میزد این بود که ما ایرانیان فرزندان حسین بن کورش هستیم! حرفهایی که امروز در جهت وصل کردن ایران پیش از اسلام به تتشیع و در نهایت حکومت اسلامی زده میشود، مرا به یاد او انداخت و گفتم چند کلمه ای راجع به این همنشینی ایدئولوژیک بنویسم.

ایده از حکومتیان و احتمالاً یکی از اطاقهای فکر سپاه بیرون آمده که قصد ترمیم ضعف ایدئولوژی حکومت را داشته و چون به روشنی معلومش بوده که این ضعف از بی اعتنایی به ایران برمیخیزد، خواسته یک عصای ناسیونالیستی به دست حکومت اسلامی بدهد. نفس همنشینی وطنخواهی و اعتقاد مذهبی چیز جدیدی نیست و به هیچوجه مختص به ایران و اسلام هم نیست و به خودی خود نمیتواند موضوع ایراد باشد. مشکل از تقم و تأخر این دو است و ارتباطی که میتوانند با هم داشته باشند. در اینجا ما با سه ترتیب تقدم سر و کار داریم. یکی ایدئولوژیک است و در آن اسلام در مقام برتر قرار میگیرد، این موضع حکومت است. ولی تقدم زمانی حتماً برتری را به ایران میدهد و از این دو مهمتر تقدم منطقی هم ایران را در مقام اول قرار میدهد. در جمع حکومت اسلام را برتر میشمارد، در صورتی که واقعیت امور ایران را بر صدر مینشاند.

ایران اصل است، نه فقط برای اینکه قدیمیتر است، برای اینکه سیاسی است و عامل سیاست در موجودیت ایران که واحدی سیاسی است بر هر امر دیگر برتری دارد. ایران در درجۀ اول پدیده ای سیاسی است نه مذهبی یا فرهنگی یا… بر هم ریختن تقدم و تأخر و عوض کردن جای اصل و فرع مشکلاتی ایجاد میکند که شاهدیم. در ابتدای کار، حکومت فقط به اسلام بها میداد، به رغم ایران و با لجاجت با هر چیزی که ملی است. حال مدتیست و آمده و ایران را هم وارد صحنه کرده. ولی سهمی که به آن داده جنبی است و همیشه در معرض پس گرفتن. نظامی که ایدئولوژیک باشد، هر از چندگاهی محتاج میزان کردن واقعیت موجود خود با ایدئولوژی میافتد و میکوشد تا سر وضع خود را مرتب کند. این کوششها هیچگاه به آن برق و جلای اولش را نمیدهد اما نظمی در آن ایجاد میکند که بر همه روشن میسازد ماهیت اصلیش از چه قرار است. امروز در موقعیت جذر ایدئولوژیک هستیم، ولی تنش بین دو عنصری که قرار است همنشین شده باشند به خوبی هویداست.

گفتم که نقداً اینها در امتداد یکدیگر قرار گرفته است تا وطنخواهی مردم را تحریک کند که از آن در راه تقویت نظام موجود استفاده شود. نفس همراهی مذهب و وطنخواهی امر جدیدی نیست و در مشروعیت آن هم نمیتوان تردید کرد. اینکه مذهب شیعه، بدون اینکه مختص به ایران باشد، به این کشور گره خورده است، این کار را تسهیل مینماید. آنچه مورد اشارۀ من است و مشکل زاست، تقدم و تأخر نادرست آنهاست. برتری سیاست باید همیشه در برتری ایران بر هر جزء دیگر هویت این کشور انعکاس بیابد و بی اعتنایی به این امر، چنانکه شاهدیم، نوعی گسستی هویتی بین حکومت و مردم کشور ایجاد میکند.

لرزش و تنش در سیاستی که بخواهد بر اساس این دوگانگی نظم نایافته استوار باشد، در معرض دید ماست. چنین سیاستی نمیتواند مردم را به طور جدی با خود همراه سازد و فقط به قیمت چند باج لفظی کار خود را پیش ببرد. این تنش میتواند در نهایت به فروپاشی این گفتار و از ورای آن به فروپاشی نظام بیانجامد. آنچه از روز اول حیات نظام اسلامی شاهد بوده ایم افزوده شدن روز افزون وزنۀ ایران در گفتار رسمی حکومت بوده. البته محض استفادۀ ابزاری، بدون شک به صورت موضعی و محض رفع مشکل، ولی با تمام این احوال افزایش ارجاع به ایران، روشن است و جای شک ندارد.

حال برسیم به امکانات تحول این وضع. این تصور که روند موجود میتواند به برتری ایران و پیشی گرفتن کاملش از اسلام بیانجامد، باطل است. برتری هویتی امری نیست که صرفاً به طور کمی تعیین شود و تداومی بین اجزای آن نیست که ماهیتی متفاوت با یکدیگر دارند. برابری این دو عنصر که مطرح نیست زیرا در تاریخ اهمیتی یکسان ندارند. باید معلوم باشد که پایه کدام است و از این بابت، لااقل از دید حکومت، برتری به روشنی به اسلام میرسد. ملت یک نقطۀ ارجاع است و امت نقطۀ ارجاعی دیگر. نمیتوان هر دو را به تساوی پایۀ کار قرار داد. یکی از نظر تاریخی به ایران راه میبرد و دیگری به بیرون از ایران، به اسلام. در ایران، ایران اول است و جایگزین هم ندارد.

تنش میتواند و قاعدتاً باید به تغییری اساسی بیانجامد که در آن ایران ـ چنانکه منطقی است ـ جای اسلام را به عنوان مرجع اصلی بگیرد. این تغییر، تغییری انقلابی خواهد بود نه برخاسته از تحولی آرام. هر نوع دور کردن مذهب از سیاست و جدایی این دو که راه حل منطقی است، به این زیر و رویی رسمیت خواهد بخشید. نه با حذف اسلام، با نشاندنش سر جای خود، پایینتر از ایران و در خدمت ایران. منطق سیاست در همه حال برتر است. ولی تا اسماً برتری به اسلام حواله شده، حکومت نمیتواند با تمام قوا و درست عمل کند چون سرچشمۀ اصلی قدرت را که ملت ایران است، تضعیف میکند و در حاشیۀ فرآیند سیاسی قرار میدهد. اضافه کنم که گردن گذاشتن به خواست ملت ایران و دمکراسی شرط نقش آفرینی کامل ملت است. اگر ملت باید عمل کند، حاکمیت وی که پایۀ کار است باید مبنا قرار بگیرد.

با روی کار آمدن حکومت اسلامی ایران به نوعی اغمأ فرو رفته بود که کم کم از آن بیدار شده. برخی برآورده شدن آرزوی مرگ ایران را در این اغمأ میدیدند، ولی بختیار بی دلیل نمیگفت که ایران هرگز نخواهد مرد. شاهدیم که میرا نیست، فقط باید تجدید قوا کند تا مقامی را که باید و هیچگاه کسی نمیتواند از آن محرومش سازد، دوباره به دست بیاورد. خواستاری لائیسیته، یاری به این تجدید حیات است. بازگشت ایران به صحنه، انقلابی خواهد بود.

۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، ۱۳ مه ۲۰۲۵
ایران لیبرال

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است