حالا دیگر همه میدانند که رئیسجمهور پزشکیان بیش از هر متن و کتاب و آموزهای شیفتۀ «نهجالبلاغه» است و از میان خطبهها و حکمتهای آن توجه و ارجاع ویژه و مکرر به خطبۀ ۲۱۶ دارد که به رابطۀ حکومت و ملت پرداخته اگرچه میدانیم دولت-ملت یک مفهوم جدید است (و یکی از بهترین کتابها در ایضاح این مفهوم کتاب دکتر احمد زیدآبادی است: الزامات سیاست در عصر ملت-دولت).
با این همه مطالعات مسعود پزشکیان محدود به نهجالبلاغه نیست و اگر مدام به آن ارجاع میدهد در واقع دانسته یا به صورت ناخواسته میخواهد از حساسیتها بکاهد تا انگ نزنند. چون مخالفان و منتقدان نمیتوانند بر خود نهجالبلاغه خُرده بگیرند اگرچه تا قبل از پزشکیان در تبلیغات رسمی مهجور بود (هرچند انصاف میباید داد که در تبلیغات سازمان زیباسازی دورۀ کنونی شهرداری و در تابلوهای شهری نسبتاً به آن توجهاتی نشان دادند.)
برای اینکه روشن شود رئیسجمهور پزشکیان به جز مطالعات مذهبی و عمدتاً متمرکز بر نهجالبلاغه (کتابی که سیدرضی از سخنان و نامهها و فرمانهای مولا علی علیهالسلام قریب ۴۰۰ سال بعد از دوران ایشان قبل گرد آورده) و کُتب پزشکی – حسب حرفه و تحصیلات دانشگاهی- و نیز تاریخی براساس علاقه و تعلق به خطۀ آذربایجان و چهرههایی چون «ستارخان» مطالعات روز هم دارد اشارۀ او به کتاب «راه باریک آزادی» در سخنرانیِ سفر اخیر (پنجشنبه اول آذرماه) به سیستان و بلوچستان قابل توجه و تأمل است. چندان که گفته است:
«چه در نگاه حضرت علی و چه در نگاه اندیشمندِ معاصری چون نویسندۀ کتاب «راه باریک آزادی» بر این نکته تأکید شده که برای اینکه جامعه روی آرامش ببیند و بتواند انصاف و عدالت را محقق کند، نیاز به یک حکومت قدرتمند دارد تا بتواند دعواها و اختلافات را مدیریت کند. اگرچه مواردی هم داشتهایم که خودِ یک حکومت قدرتمند بیشتر مرتکب جنایت شده، اما شرط نظم و آرامش در جامعه برخورداری از حکومت مقتدر بوده و هست.»
رئیسجمهور پزشکیان با این سخنان هوشمندانه و اشارۀ توأمان به نهجالبلاغه و «راه باریک آزادی»* ۵ نکته را بیان داشته است:
۱- همانگونه که اشاره شد تنها نهج البلاغه نمیخوانَد تا بگویند تکبُعدی است یا محدود به کتب پزشکی تا بگویند از علوم انسانی دور است. بلکه از «راه باریک آزادی» – نوشته «دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون»- گفته همان دو نویسنده که به تازگی برندۀ نوبل اقتصادی امسال (۲۰۲۴) شدند و البته در ایران بیشتر با کتاب «چرا ملتها بیشتر شکست میخورند» مشهورند.
۲- اگر سیدمحمد خاتمی در پی آن بود تا بگوید «دین و آزادی» میتوانند همزیستی داشته باشند و مقابل هم قرار نگیرند مسعود پزشکیان که وزیر او بوده به جای دین و آزادی از همنشینی «امنیت و عدالت» میگوید تا از حساسیتها در منطقۀ سیستان و بلوچستان بکاهد.
۳- چون استانداری سُنی و بلوچ انتخاب کرده و برخی به غلط آن را با استناد و استظهار به آموزههای امام علی در تناقض میبینند در همان جا هم باز از نهجالبلاغه گفته تا بر انگارۀ این تقابل قلم بطلان بکشد چندان که سوگند یاد کرده همچنان پاسدار مذهب رسمی کشور باشد.
۴- جانمایۀ تفکر پزشکیان همین است که در دو کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» و «راه باریک آزادی» آمده و شاید با تعبیر مدرن، او یک سوسیالدموکرات باشد و نه یک لیبرالدموکرات. البته میدانم این تعبیر (سوسیالدموکرات) را نه او میپسندد و نه برخی منتقدان. شخص او بدین سبب که از این تعابیر روشنفکری و بیرونِ متونِ دینی به دور است کما این که اوایل انقلاب تمام همت خود را صرف مقابله با جریانهای چپ/مارکسیستی دانشجویی میکرد البته نه از منظر لیبرالیسم تا بگوید در اندیشۀ اسلامی عدالتخواهی پررنگتر است و بحث دموکراتیک بودن را هم به میان نمیآورَد (چون دولت سوم اصلاحات تشکیل نداده بلکه دولت خود را دولت وفاق قلمداد میکند و برخلاف ابهامها و ایهامها مراد او از دولت وفاق هم روشن است. این که پروژههایی را که به سود همه است جلو ببرد و نهادهای خارج از دولت و قوه اجرایی که گاه قدرت بیشتر یا توان خنثیسازی دارند مانند دوران خاتمی و روحانی چوب لای چرخ ارابۀ دولت او نگذارند.)
مخالفان هم به موافقتهای این دولت با افزایش قیمت برخی از اقلام اشاره میکنند و آن را با سوسیالدموکراسی و عدالتخواهی توزیعی مغایر میدانند و به باور به اقتصاد آزاد ترجمه میکنند حال آن که باید دانست مهمترین مأموریت او مقابله با ناترازیهاست (که دامنگیر همه عرصهها شده و چنان که نوبت پیش هم نوشتم کلمه محترمانه ورشکستگی است و در همین سیستان و بلوچستان هم گفت در برخی از ناترازیها به لبه پرتگاه رسیدهایم. پرتگاه را هم میتوان به ورشکستگی یا یونان شدن ایران ترجمه کرد. تازه در یونان، آلمانی بود که دست آنها را بگیرد و اینجا معلوم نیست اگر بیفتیم جز دعا به درگاه الهی چه تدبیری بتوان اندیشید!)
۵- احتمالاً گفته خواهد شد اشاره به کتاب «راه باریک آزادی» حاصل توصیه مشاوران یا نویسندگان احتمالی متن نطق رئیسجمهور در سیستان و بلوچستان بوده است. اما اولاً نطقی را از رو نمیخواند ثانیاً بین خطبه۲۱۶ و مضمون کتاب پیوندی برقرار کرد و این از خود او برمیآید نه دیگری و مهمتر این که سه سال قبل در گفتوگو با تارنمای «انصافنیوز» در این باره گفته بود در حالی که نماینده تبریز در مجلس بود و تصور نمیکرد روزی رئیسجمهوری ایران خواهد شد آن هم کمتر از سه سال بعد.
در آن مصاحبه (منتشره در ۲۷ دی ۱۴۰۰) وقتی با تعجب خبرنگار از کتابهای روی میز روبهرو میشود میگوید:
…خیلی از کتابهای مربوط به تاریخ و گذشته را مطالعه کردهام. از جمله «چرا ملتها شکست میخورند» و «راه باریک آزادی» را. همانجا مشخصا درباره «راه باریک آزادی» میگوید: «کتابی است مفصل و درواقع ادامه همان کتاب قبلی (چرا ملتها شکست میخورند) بحث هم روی جامعه و حاکمیتهاست. جوامعی که حکومتهایشان دیکتاتوری است و جوامعی که حکومتی ندارند. در دیکتاتوری کشت و کشتار است و در جوامع بیمرز و رها هم کشتو کشتار و ناهماهنگی است. البته استثنائاتی را هم مثال میزند از حکومتهایی با رهبرانی سالم. اما در کلان، بحث این است که حاکمیتها و قدرتها گرایش به دیکتاتوری دارند. جوامع هم گرایش به هرجومرج دارند. میگوید: مرز بین جامعه با حاکمان و حاکمان با جامعه مرزی بسیار باریک است. اگر این مرز را نتوان نگاه داشت سرانجام باعث میشود که حاکمیت شروع کند به دیکتاتوری کردن و تمامیتخواهی و اولیگارشی. ولی اگر از آن طرف حکومت ضعیف شود، جامعه از هرجا سر بلند میکند و باعث هرجومرج و کشتوکشتار و… میشود. برای این که نگذاریم در جوامع هر قوم و قبیله و مجموعهای شروع کند به راه بستن و زدن و کشتن و سهمخواهی و از آن طرف هم دولت زیادتر از حد خود حرکت نکند، تعادل بین این دو است که میتواند یک جامعه را در مسیر آزادی حرکت دهد.»
سیاستمداران شاخص هر یک الگویی در ذهن دارند و گاه بر زبان میآورند و گاه نه. خوب است که مسعود پزشکیان بر زبان آورده و میدانیم تعلق خاطر او جدای قرآن و نهجالبلاغه که جایگاه درخوری در نگاه او دارند به آثاری علاقه دارد (چرا ملتها شکست میخورند و راه باریک آزادی) که اهمیت آنها چندان بوده که چهرههای شاخص اصلاحطلب در ایران به ترجمهشان همت گماشتند و بخشی از این کار را گویا در زندان انجام دادند (مثل مهندس بازرگان و مرحوم طالقانی که چند کتاب مهم را در زندان نوشتند) و در جهان هم با جایزه نوبل اعتبار و اشتهار جهانی به دست آوردند.
اگر نگاه مهندس بازرگان به نهضت آزادی هند بود و بر اساس آن نهضت آزادی ایران را پایه گذاشت و میتوان حدس زد تصور میکرده امام خمینی، مهاتما گاندی ایران است و نخستوزیری او را پذیرفت تا خود جواهر لعل نهروی ایران باشد خود رهبر فقید انقلاب هم در ذهن الگوی سیاسی سیدحسن مدرس را پیش چشم داشت و به همین خاطر نظام سیاسی در حیات ایشان پارلمانی و قدرت در اختیار رئیس آن (هاشمیرفسنجانی) بود چندان که جانشینی فرماندهی کل قوا را به او سپرد یا اولین رئیسجمهوری رویای اقتصاد توحیدی را در سر میپروراند و هاشمیرفسنجانی علاقه ویژهای به امیرکبیر داشت. خاتمی هم متأثر از اندیشههای میرزای نایینی در «تنبیهالامه و تنزیهالمله» بود و به جز مرحوم ابراهیم رئیسی که گفتمان اختصاصی نداشت و وزیر ارشاد او در توجیه میگفت ندارد چون گفتمان او گفتمان انقلاب است دیگران الگوهایی دارند و همانها را دستهبندی یا بستهبندی میکنند.
این که تا چه ذهنی است و تا چه اندازه آرمانی و چقدر عملی میشود محل این بحث نیست اما بدون چنین چارچوبهایی نمیتوان مفاهیم مورد نظر را توضیح داد کما این که آیتالله خامنهای هم در یک سخنرانی صریح و روشن به کتاب «ریشهها» اشاره کردند که فراتر از زمینههای دیگر قطعاً در تعمیق نگاه ضدآمریکایی ایشان نقش داشته است. (و همزمانی آن سخنرانی با دوران تشدید بیماری و سپس مرگ مترجم و روزنامهنگار فقید – علیرضا فرهمند- سبب شد که در کیهانی که او را رانده بودند هم بعد مدتها به نیکی یاد شود.)
این قاعده را اگر بخواهیم به رهبری عالی جمهوری اسلامی تسری دهیم جدای امام خمینی که نوع الگوپذیری نیاز به توضیح ندارد میتوان یادآور شد یکی از شخصیتهای مورد علاقه آیتالله خامنهای و دستکم در زمینۀ اصطلاح «تمدن اسلامی» سیدقطب است. البته در این فقره نمیتوان از لفظ «الگو» استفاده کرد و شاید شبیه نوع نگاه دکتر علی شریعتی به جلال آلاحمد باشد. از پایاننامههای دانشگاهی که به این موضوع پرداخته میتوان به رسالۀ دکتریِ آقای نبیالله روحی با عنوان «بررسی بنیانهای فکری تمدن اسلامی در اندیشۀ مقام معظم رهبری و سید قطب» اشاره کرد که نتیجه گرفته به رغم اشتراکات، افتراقات جدی هم دارند و مهمترین آنها را در غایتشناسی و آرمانشهر دانسته؛ چندان که آرمانشهر سید قطب را عصر خلافت و طبعاً آرمانشهر آیتالله خامنهای را با نگاه به آینده و بر اساس دیدگاه شیعیان امامیه بر اساس باورهای مهدویت.
با این اوصاف میتوان با مدل مورد نظر رئیسجمهور آشنا شد. این که در عمل چه اتفاقی میافتد بحث دیگری است ولی باید در نظر داشت آنقدر این موضوع را در ذهن خود جدی گرفته که تهدید کشور به جنگ بلافاصله بعد از شروع کار را به قصد تاخیر در اجرای این روند دانسته و بر خلاف تفکر رادیکال دنبال کاهش تنش است تا به آن آرمان ذهنی بپردازد.
مردمان البته نه دل مشغول پریروز و دیروز یا امیدوار به فردا و پسفردا که در اندیشه امروزند و مهمترین دغدغه امروز حفظ قدرت خرید است و دولت را با افزایش آن محک میزنند و اقتدارگرایان هم دوباره نگران گرانی شدهاند و جا دارد رئیسجمهوری در عین این که در ذهن الگوی راه باریک آزادی را با تلفیق و وفاق قدرت و امنیت و عدالت دنبال میکند به تنشزدایی در خارج بیندیشد چراکه قضاوت مردم براساس قدرت خرید و توان اقتصادی و معیشتی است که به شدت به دیپلماسی و رفع تحریمها بسته است و برخلاف ادعای سه سال خالصسازی اقتصاد ما به رفع تحریمها گره خورده و همانگونه که دکتر پزشکیان در مبارزات انتخاباتی گفت به ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی نیاز داریم که با قوانین و سازوکارهای فعلی جذب نمیشود. الگوی «راه باریک آزادی » در ذهن رئیسجمهور امیدوارکننده است اما در عالم عین و واقع از کورهراههای تاریک مدنظر مخالفان آن نمیگذرد.
«راه باریک آزادی»*:
کتاب راه باریک آزادی اثر دیگری از نویسندگان کتاب برجسته چرا ملتها شکست میخورند، دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون است. این کتاب تلاش دیگری از این دو نویسنده برای بررسی این مسئله است که چرا حرکتهای آزادی خوهانه و انقلابها در بعضی (تقریبا بسیاری) به جای آزادی به هرجومرج و آشوب بیشتر منجر میشوند.
معرفی کتاب راه باریک آزادی
تقریبا در همان دورانی که فوکویاما از پایان تاریخ و سرنوشت محتوم همه کشورها به لیبرال دموکراسی میگفت رابرت کاپلان در مقالۀ خود با عنوان «هرجومرجی که در راه است» به ترسیم تصویری اساساً متفاوت از آینده دست زد. بهار عربی شاید نمونه آشکاری از این دو دیدگاه باشد. حرکتهای مردمی در مصر و تونس به سقوط دیکتاتوریها انجامید، اما در سوریه و لیبی منجر به یک هرجومرج اساسی و جنگ داخلی شد. به قول خودشان مردم سوریه و لیبی میپنداشتند موهبتی به دست خواهند آورد، اما آنچه نصیبشان شد همۀ بدیهای دنیا بود. ابوفراس یکی از اعضای ارتش آزاد سوریه میگوید: مدتهاست نشنیدهام کسی به علت طبیعی بمیرد. در آغاز، یک یا دو نفر کشته میشدند. سپس تعداد به بیست رسید. سپس پنجاه. آنگاه همین هم وضعیتی عادی شد.
مردمان مصر و تونس نیز به سرنوشت مشابهی گرفتار شدند. دولت اسلامگرای مرسی در یک کودتای نظامی کنار زده شد و با تغییر قانون اساسی دوباره ریاست جمهوری به سمتی مادامالعمر تبدیل گشت. در تونس نیز در رفراندومی که کمتر از ۳۰% مردم در آن مشارکت داشتند، دوباره ریاست جمهوری مادامالعمر احیا گردید.
اگر با انقلاب که شدیدترین تحولات را ممکن میسازد نمیتوان قدرت را کنترل کرد پس چه باید کرد؟ شاید با نظارت و موازنه مانند آنچه که در قانون اساسی آمریکا در نظر گرفته شده است.جیمز مدیسون، از پدران بنیانگذار نظام حکومتی آمریکا میگوید جاهطلبی را باید با جاهطلبی خنثی کرد. اما اینجاست که این سوال به ذهن خطور میکند که چگونه این نظارت و موازنه در دیگر کشورهای جهان سوم جواب نداده است. قزاقستان به عنوان یک نمونه قانون اساسی به مراتب بروزتری دارد که در آن ارکان مختلف بر فعالیت یکدیگر نظارت دارند، اما این کشور پس از فروپاشی شوروی همچنان در اختیار الیگارشهای وابسته به روسیه است.
در اینجا نویسندگان به افسانهها رجوع میکنند. افسانه گیلگمش پادشاه اوروک که شهری زیبا و حاصلخیز در کرانه دجله بود. اما گیلگمش با تبختر و غرور حکومت میکرد.
شهر ملک او است. او با فخرفروشی می خرامد، با ناز و تکبر سرش را بالا می گیرد و مانند گاوی وحشی شهروندان را پایمال می کند. او شاه است و هر آن ستم که خواهد می کند. پسر را از پدر می گیرد و فرو می کوبد، دختر را از مادر می ستاند و از وی کام می جوید ….. هیچ کس را یارای مخالفت با او نیست.
خدایان انکیدو را که در شجاعت و قدرت همچون گیلگمش بود آفریدند تا قدرت او را خنثی کنند، اما چندی بعد انکیدو و گیلگمش با یکدیگر صلح کردند. پس در نتیجه نظارتها و موازنههایی که با چتر از آسمان فرو انداخته میشوند معمولا درست کار نمیکنند، کما اینکه در اوروک هم کار نکردند.
سپس نویسندگان به یک مثال عینی میپردازند. در سال ۲۰۱۵ شیخ محمد بن راشد آل مکتوم، معاون رئیس جمهور و نخست وزیر امارات متحدۀ عربی و حاکم دوبی، یک شورای توازن جنسیتی تشکیل داد. این شورا هر ساله برای «بهترین نهاد دولتی که از توازن جنسیتی پشتیبانی کند»، «بهترین مقام دولت فدرال که به حمایت از توازن جنسیتی بپردازد»، «بهترین ابتکار توازن جنسیتی » و امثال آن جوایزی اختصاص میدهد. جوایز سال ۲۰۱۸ ، که توسط شخص شیخ مکتوم تقدیم شد، همگی یک ویژگی مشترک داشتند- تمامیشان به مردان رسیدند! مشکلِ راهحل امارات متحدۀ عربی این بود که شیخ مکتوم آن را مهندسی و بدون مشارکت خود جامعه بر جامعه اعمال میکرد.
پس اگر اعمال تغییرات از بالا به صورت یه لطف چارهکار نیست چه باید کرد؟ به نظر نویسندگان برای ظهور و شکوفایی آزادی، هم حکومت و هم جامعه باید قوی باشند. توازن میان این دو محصول نه یک لحظه انقلابی بلکه میوه مبارزهای دائمی و هر روزه است. به عبارت دیگر در نظر نویسندگان نیل به آزادی نه یک اتفاق مانند انقلاب بلکه یک فرایند است.
نظرات درباره کتاب راه باریک آزادی
جین تیرول، برنده جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۱۴ درباره این کتاب میگوید:
اثری دیگر از نویسندگان کتاب چرا ملتها شکست میخورند، حاوی تصویری بزرگ از چارچوبی که توضیح میدهد آزادی چرا در برخی حکومتها شکوفا میشود و در بعضی دیگر به اقتدارگرایی یا آشوب سقوط میکند – کتابی در مورد نحوه تداوم بخشیدن به حیات پویای آزادی به رغم تهدیدات جدید.
آزادی آسان به دست نمی آید. بسیاری از ملتها از ناکارآمدی دولتهایشان رنج میبرند و در قفس هنجارها و سنن گرفتارند. دیگران محکوم به لویاتان مستبدند. دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون در این تصویرسازی بسیار اصیل و سیرابکننده به سیاحت از میان تمدنها در طول اعصار و امصار میپردازند. دستاوردی چشمگیر که تنها از پس آنها برمیآید و به نظر میرسد قرار است کارنامه درخشان کتاب چرا ملتها شکست میخورند را تکرار کند.
rowzanehnashr