فروپاشی پهلوی، روایتی از درون و درس‌هایی برای آینده- حمید آصفی


سقوط رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. این رویداد نه تنها ساختار سیاسی کشور را دگرگون کرد، بلکه تأثیرات عمیقی بر جامعه، اقتصاد و فرهنگ ایران گذاشت. اما در میان انبوه تحلیل‌ها و تفسیرهایی که درباره علل این فروپاشی ارائه شده است، کمتر به صدای کسانی توجه شده که خود در قلب این نظام حکمرانی حضور داشتند: کارگزاران، نخبگان اقتصادی و سیاستمدارانی که روزی ستون‌های اصلی رژیم پهلوی بودند. این افراد، با روایت‌های صادقانه و گاه تکان‌دهنده‌شان، تصویری متفاوت و عمیق‌تر از علل سقوط پهلوی ارائه می‌دهند.
تاریخ شفاهی: روایتی که تاریخ‌نویسی را دگرگون کرد
پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، به مدیریت مرحوم حبیب لاجوردی، یکی از مهم‌ترین منابعی است که به ما امکان می‌دهد از درون رژیم پهلوی به عملکرد آن نگاه کنیم. این پروژه شامل مصاحبه‌های گسترده با رجال سیاسی و اقتصادی است که در دوران محمدرضا شاه پهلوی در بالاترین سطوح حکومتی فعالیت می‌کردند. جالب اینجاست که بسیاری از این افراد، حتی پس از سقوط رژیم، همچنان از شاه با عنوان “اعلیحضرت” یاد می‌کردند. اما این احترام ظاهری، مانع از آن نشد که آن‌ها با صراحت از کاستی‌ها و اشتباهات رژیم سخن بگویند. این روایت‌ها نشان می‌دهد که فروپاشی پهلوی نه یک اتفاق ناگهانی، بلکه نتیجه سال‌ها سوءمدیریت، خودرأیی و نادیده گرفتن واقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی بود.
اقتصاد بیمار، حکمرانی ناکارآمد
یکی از مهم‌ترین انتقادات مطرح‌شده توسط کارگزاران رژیم پهلوی، به شیوه حکمرانی اقتصادی برمی‌گردد. نخبگان اقتصادی مانند علینقی عالیخانی، عبدالمجید مجیدی، محمد یگانه و خداداد فرمانفرمائیان، که تحصیل‌کرده‌ترین دانشگاه‌های اروپا و آمریکا بودند، به وضوح از ناکارآمدی نظام اقتصادی و برنامه‌ریزی‌های نادرست انتقاد کرده‌اند. آن‌ها معتقد بودند که شاه در دهه ۱۳۵۰ به‌طور کامل از مشورت با کارشناسان اقتصادی سر باز زد و تصمیم‌های خودسرانه و غیرکارشناسی را جایگزین برنامه‌های علمی و منطقی کرد. نمونه بارز این خودرأیی، تجدید نظر در برنامه پنجم توسعه (۱۳۵۶-۱۳۵۱) بود. با افزایش چشمگیر درآمدهای نفتی در سال ۱۳۵۲، شاه خواستار تزریق چند برابری بودجه به برنامه‌های توسعه شد. در کنفرانس رامسر در مرداد ۱۳۵۳، کارشناسان ارشد سازمان برنامه مانند دکتر بهمن آبادیان و الکساندر کنستانتین مژلومیان به صراحت هشدار دادند که این تصمیم‌ها منجر به انفجار سیاسی و اجتماعی خواهد شد. شاه نه تنها به این هشدارها توجه نکرد، بلکه آبادیان را با توهین از جلسه بیرون کرد. مژلومیان نیز در یادداشت خود نوشت: “این کار را نکنید، بوی خون می‌دهد، این پول‌ها پا در می‌آورند، به خیابان می‌آیند و انقلاب می‌شود.”
یادداشت‌های علم: زنگ خطر فروپاشی
یادداشت‌های اسدالله علم، وزیر دربار و یکی از نزدیک‌ترین افراد به شاه، نیز گواهی دیگر بر بحران‌های درونی رژیم پهلوی است. علم که پیش از انقلاب فوت کرد، یادداشت‌های روزانه خود را با دقت و صداقت ثبت می‌کرد. او در یادداشت‌های مربوط به سال ۱۳۵۲، یعنی پنج سال قبل از انقلاب، از احتمال شورش و فروپاشی صحبت می‌کند. نگرانی‌های علم از ضعف مدیریتی و ناکارآمدی نظام حکمرانی، نشان‌دهنده عمق بحران‌هایی بود که رژیم پهلوی را به سمت سقوط سوق می‌داد. علم به وضوح اشاره می‌کند که شاه در دهه ۱۳۵۰ دیگر به حرف کارشناسان گوش نمی‌داد و تصمیم‌های خود را بر اساس توهمات شخصی و دور از واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی اتخاذ می‌کرد. این شیوه حکمرانی نه تنها باعث تشدید نارضایتی‌های عمومی شد، بلکه زمینه را برای وقوع انقلاب فراهم کرد.
فروپاشی از درون: توطئه خارجی یا کژی حکمرانی؟
یکی از جالب‌ترین نکاتی که از روایت کارگزاران رژیم پهلوی برمی‌آید، این است که آن‌ها فروپاشی رژیم را نه ناشی از توطئه خارجی، بلکه نتیجه مستقیم کژی‌های حکمرانی و ناکارآمدی‌های داخلی می‌دانند. این نگاه، در تقابل کامل با روایت‌های سلطنت‌طلبانی قرار دارد که سقوط پهلوی را به عوامل خارجی نسبت می‌دهند. کارگزاران رژیم پهلوی معتقد بودند که اگر شاه با همان رویکردی که در دهه ۱۳۴۰ کشور را اداره می‌کرد، در دهه ۱۳۵۰ نیز عمل می‌کرد، احتمالاً انقلاب رخ نمی‌داد. آن‌ها بر این باور بودند که توسعه اقتصادی کارآمد می‌توانست به تدریج به توسعه سیاسی منجر شود، همان‌طور که در کشورهایی مانند مالزی اتفاق افتاد. اما خودرأیی، عدم توجه به هشدارهای کارشناسان و شیوه حکمرانی غیرپاسخگو، رژیم پهلوی را به سمت سقوط اجتناب‌ناپذیر سوق داد.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است