اگرچه در فضای ذهن ما هنوز
بهار، فصل سنگهاست،
نگاه کن:
میان کوچهباغها
بهار، انفجار سبز رنگهاست.
بنفشه را هنوز میتوان بنفشه خواند،
هنوز میتوان به یک جوانه خیره ماند.
هنوز میتوان شکوفههای سیب را
نثار گیسونان شوخ باد کرد،
هنوز میتوان میان قصهها
ز عطر پونه یاد کرد.
هنوز با ستاره همسفرشدن گناه نیست،
هنوز آسمان ز کوچ سارها سیاه نیست.
هنوز لاله، سرخ و باده، آتشین،
هنوز غصه زرد و خنده آشناست،
هنوز آنچه در گلوی سیره سبز میشود، صداست.
هنوز فکر میکنی
بهار، فصل مردن است؟
*******
زیر درختان ، کنار دریاچه
کلبهای است.
از بام کلبه دود بلند میشود.
اگر دود نباشد،
آیا کلبه درختان و دریاچه را
معنایی هست؟*
گفتم: “وصف طبیعت؟”
گفت: “نه! طبیعت چرا؟-
کلبه مهم است.”
سکوت کردم، سکوت کرد.
ناگهان شادمانه گفت:
“نگاه کن، دود را میبینی؟”
گفتم: “از بام کلبه بلند میشود.”
گفت: “کلبهای که در آن یک انسان زندگی میکند.”
لبخند زدم. گفت:
“کلبه، مهم نیست، انسان مهم است.”
به فکر فرو رفتم
به یاد آوردم که معشوقه شاعر
تنها زمانی که همسرش نبود،
در کلبه
آتش میافروخت!
*از برتولت برشت
***********
از میان ابرها که میگذشیتم،
مردی کنارم نشسته بود،
از کوچه باغهای بخارا،
از پیران سمرقند سخن میگفت.
از خاطر من ، اما
تنها شعر رودکی میگذشت:
“شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد…”
از فراز جیحون که میگذشتیم،
مسافر
سرگذشت اودیسه را نقل کرد
و من داستان شاه جوانی را
که هفت قرن پیش
در آبهای جیحون ناپدید شده بود.
– ما دشمنان دیرین
اکنون در آسمان
کنار هم نشسته بودیم و با هم
برگهای کهنه تاریخ را ورق میزدیم.
مسافر، یونانی بود.
***********
اولین کتابهایی که از او در دهۀ ۱۳۵۰ منتشر شد، دو مجموعه شعر بود با عنوان «صدف و قصۀ تنهایی او» (۱۳۵۰) و «تا سرزمین چلچلهها» (۱۳۵۴) و سومین کتاب او «برشت، فریش، دورنمات» بود که سال ۱۳۵۷ منتشر شد و به زندگی و آثار این سه نمایشنامه بزرگ اختصاص داشت.
پس از آن او چند کتاب دربارۀ ادبیات فارسی و آثار ادبی فارسی به زبان آلمانی منتشر کرد از جمله «در نفس اژدها: داستانهای نوین فارسی» (۱۹۸۱ فرانکفورت)، «ادبیات تغزلی و داستانی در ایران» (۱۹۸۱ هانور) و «ادبیات نمایشی در ایران» (۱۹۸۱ هانور).
دو جلد «آلمانی برای ایرانیان» را سال ۱۳۶۲ منتشر کرد و پس از آن ترجمۀ آلمانی «انتری که لوطیاش مرده بود» صادق چوبک (برلین ۱۹۸۳) و «چوب به دستهای ورزیل» نمایشنامۀ غلامحسین ساعدی (۱۹۸۳ بُن). «گیلهمرد: داستانهای انتقادآمیز فارسی» (برلین ۱۹۸۴) و «سیمای زن در ادبیات داستانی امروز ایران» (مونیخ ۱۹۸۶)
دیگر ترجمههای مهم او در راستای معرفی ادبیات فارسی ایران در اروپا بود. او همچنین «در باغ حاجی؛ داستانهای محمدعلی جمالزاده» (فرانکفورت ۱۹۹۳) و «آتشپرست؛ داستانهای کوتاه صادق هدایت» (مونیح ۱۹۹۷) را در کارنامۀ خود دارد.
او علاوه بر ترجمۀ داستانهای کوتاه نویسندگان ایرانی به آلمانی، از نویسندگان آلمانی هم داستانهایی به فارسی ترجمه کرده که از جمله میتوان به «چهرۀ غمگین من؛ نمونههایی از داستانهای کوتاه آلمانی» اشاره کرد. «نویسندگی حرفه نیست، نفرین است» هم کتابی است که او در آن به معرفی نویسندگان و شاعران بزرگ آلمانی قرن بیستم و تحلیل و بررسی آثار آنها میپردازد.
«سودازدگان سرزمین موسیقی و شعر» هم کتابی است که او آن را به آشنایی با نویسندگان و شاعران امروز اتریش اختصاص داده است.
“ادبیات امروز آلمان” هم کتابی است که او ۱۷ نویسنده برجسته آلمان، از توماس مان و هرمان هسه تا برشت و هاینریش بل و … را به خواننده فارسیزبان معرفی میکند. “نویسندگی حرفه نیست، نفرین است” نیز کتاب دیگری است در همین زمینه.
ادبیات معاصر آلمان ادبیاتی غنی و پرآوازه است: توماس مان، هرمان هسه، فرانتس کافکا، برتولت برشت و هاینریش بل و…… دیگر نویسندگانی که در این کتاب معرفی شده اند این ادبیات غنی را می سازند. در این کتاب ۱۷ نویسنده ی ارزنده ی آلمان گنجانده شده اند.
در جستجوی صبح (توماس مان)،- مرگ در ونیز (توماس مان) ، ،نمایشنامههای برگزیده (برشت) و شعر آلمانی (گزیده اشعار شاعران آلمانی) هم در زمره ترجمههای اوست.
برگردانی از بیگانه آلبر کامو را نیز در کارنامهاش میتوان دید.
«کلاغها شلیته پوشیدهاند» چند داستان کوتاه از او است در سه مضمون: داستانهای طنزآمیز، داستانهای تأملانگیز و داستانهای تخیلی. آنچه در این مجموعه جلب توجه میکند، نوع نگاه نویسنده به واقعیتهای عینی و ذهنی پیرامون است.
«در ستایش گردآفرید و دستپختش» داستانهایی است که او «برای کودکان ریشدار» نوشته و «ماهی گربه را خورد» هم داستانهای طنزآمیزی است که او برای کودکان ریشدار نوشته است. «خاطرات بندباز پیر» نوشتههای کوتاهی است که خاطرات شخصیاش را باز میگویند.
«دفاع از گرگها» نیز نمونههایی از شعر امروز آلمان با ترجمۀ او است.
«زیر سقفهای کاغذی» مجموعهای خاطرگونه، یادداشتها و شعرهایش که نمونهای از نثر روان و زیبای نویسنده را در معرض دید خواننده قرار میدهد. انتشارات نگاه این کتاب را در سال ۱۳۹۴ منتشر کرد. او در توضیح عنوان کتاب مینویسد: «جای تردید نیست ما زیر سقفهای کاغذی زندگی میکنیم، زیر سقفهایی که هر لحظه خطر فرو ریختن آنها وجود دارد. این سرنوشت بیش از نیمی از مردم جهان بهویژه ساکنان کشورهای جهان سوم است. زیر سقفهای کاغذی آدمیان نیز از جنس کاغذند، سفیدند، زمانی که زاده میشوند، سیاهاند، هنگامی که جهان را ترک میکنند. فاصلۀ بین این دو نقطه زیاد نیست اما در همین مسیر کوتاه نیز میتوان به تجربههای بسیار دست یافت. یکی از این تجربهها (و شاید مهمترینشان) شناختن انسانها، چهرهها و احتمالاً صورتکهاست. کتاب حاضر حاصل این تجربه است.»
«در سکوت گل سرخ»، «پرده بگردان بانو» «از دفتر خاطرات یک کاکتوس» و «خان هشتم» عنوان چند دفتر شعر دیگری است که او منتشر کرده است.
نشر ثالث سال ۱۳۹۵ مجموعهای از شعرهای او (از ۱۳۳۰ تا ۱۳۹۰) را با عنوان «کارناوال در شهر بزرگ» منتشر کرد. *
کارنامه پربارش در شناساندن ادبیات آلمانی به ایرانیها و بالعکس و نیز دستی که خود در شعر و طنز و داستاننویسی و روایت ادبیات کلاسیک و معاصر ایران داشت میراثی قابل اعتناست.
اسبها را یله کردم
فیلها را قطار.
آنگاه به بازیاش فراخواندم-
نشست، خسته بود، مات شد!
اسبها را به طاق کوفت،
فیلها را فروبلعید،
خانه را ترک کرد!
گاهی فکر میکنم
حتی مرگ هم حریف قهاری نیست.
تورج رهنما، شاعر، نویسنده، مترجم و استاد سرشناس زبان آلمانی دیروز در سن ۸۷ سالگی آخرین نبرد را به “حریف” باخت.
روی جلد شماری از آثار رهنما را میتوان در این لینک دید
https://www.iranketab.ir/profile/11156-touraj-rahnama
* در شرح کتابنامه رهنما از دادههای روزنامه سازندگی استفاده شده است.
—