تورج رهنما ۱۴ فروردین ۱۳۱۶ در اهواز متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اهواز و تهران گذراند. در نوجوانی نزد اسماعیل مهرتاش موسیقی و نزد علی آقاحسینی خط آموخت و به شعرهای نادر نادرپور علاقه داشت و تحت تأثیر او، سرودن شعر را آغاز کرد و بعضی از اشعارش را مجلۀ «سپید و سیاه» منتشر میکرد که صفحۀ ادبی آن را فریدون مشیری اداره میکرد. تورج رهنما تیر ۱۳۳۶ برای ادامۀ تحصیل راهی آلمان شد. دو ماه در انستیتو گوته زبان آلمانی آموخت سپس در رشتۀ پزشکی دانشگاه مونیخ ثبتنام کرد. پس از چهار سال تحصیل پزشکی، با موافقت دانشگاه و سفارت ایران در آلمان، مسیر تحصیلی خود را تغییر داد و به مطالعۀ ادبیات آلمانی، روانشناسی و تعلیم و تربیت پرداخت و موفق به دریافت مدرک فوقلیسانس ادبیات آلمانی شد و پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت اما تلاشش برای استخدام در دانشگاه تهران بیحاصل بود بنابراین برای تأمین زندگی به موسسۀ گوته در تهران رفت و در آنجا به تدریس زبان آلمانی پرداخت. کمتر از یک سال بعد با کمک رئیس موسسۀ گوته از دولت اتریش بورس تحصیلی گرفت و در دانشگاه زالتسبورگ تحصیلات خود را تا مقطع دکتری ادامه داد. رسالۀ دکتری رهنما با عنوان «بازتاب نظریههای روانکاوی در ادبیات معاصر آلمان» به یکی از آثار پژوهشی ارزشمند در این حوزه تبدیل شد و پس از دفاع از رسالهاش در همان دانشگاه بهعنوان مدرسِ مهمان تدریس کرد. رهنما در زالتسبورگ علاوه بر تدریس بیشتر وقتش صرف رفتن به کنسرت و تئاتر میشد تا اینکه تابستان ۱۳۵۱ به ایران بازگشت و از مهر همان سال به استخدام دانشگاه تهران در آمد و به تدریس زبان و ادبیات آلمانی پرداخت. رهنما از فارسی نیز آثاری به آلمانی ترجمه کرده و سال ۲۰۰۰ جایزۀ ادبی شهر هانوفر را دریافت کرد و در سال ۲۰۰۲ (فروردین ۱۳۸۱) نشان «گوته» بهعنوان عالیترین نشان فرهنگی آلمان در شهرِ وایمار به او اعطا شد. رهنما نخستین ایرانی بود که این نشان را دریافت کرد. تورج رهنما زمستان ۱۳۸۱ در گفتوگو با شمارۀ ۱۹۴ و ۱۹۵ مجلۀ «چیستا» دربارۀ فعالیتش در آن زمان و وضعیت جسمیاش میگوید: «من اکنون ۶ ساعت در هفته در دانشگاه تدریس و روزی یک ساعت همراه همسرم پیادهروی میکنم. بقیۀ اوقات من صرفِ مطالعه و نوشتن میشود… فراموش نکنید که من از پنج سال پیش تاکنون تقریباً نابینا هستم و تنها با استفاده از یک دستگاه مطالعۀ الکترونیکی میتوانم بهصورت محدود بخوانم و بنویسم اما چه میتوان کرد؟ عمر، کوتاه است و مرگ، نزدیک. باید کار کرد.»
کارنامه رهنما
اولین کتابهایی که از تورج رهنما در دهۀ ۱۳۵۰ منتشر شد، دو مجموعه شعر بود با عنوان «صدف و قصۀ تنهایی او» (۱۳۵۰) و «تا سرزمین چلچلهها» (۱۳۵۴) و سومین کتاب او «برشت، فریش، دورنمات» بود که سال ۱۳۵۷ منتشر شد و به زندگی و آثار این سه نمایشنامه بزرگ اختصاص داشت. پس از آن رهنما چند کتاب دربارۀ ادبیات فارسی و آثار ادبی فارسی به زبان آلمانی منتشر کرد از جمله «در نفس اژدها: داستانهای نوین فارسی» (۱۹۸۱ فرانکفورت)، «ادبیات تغزلی و داستانی در ایران» (۱۹۸۱ هانور) و «ادبیات نمایشی در ایران» (۱۹۸۱ هانور). دو جلد «آلمانی برای ایرانیان» را سال ۱۳۶۲ منتشر کرد و پس از آن ترجمۀ آلمانی «انتری که لوطیاش مرده بود» صادق چوبک (برلین ۱۹۸۳) و «چوب به دستهای ورزیل» نمایشنامۀ غلامحسین ساعدی (۱۹۸۳ بُن). «گیلهمرد: داستانهای انتقادآمیز فارسی» (برلین ۱۹۸۴) و «سیمای زن در ادبیات داستانی امروز ایران» (مونیخ ۱۹۸۶) دیگر ترجمههای مهم رهنما در راستای معرفی ادبیات فارسی ایران در اروپا بود. او همچنین «در باغ حاجی؛ داستانهای محمدعلی جمالزاده» (فرانکفورت ۱۹۹۳) و «آتشپرست؛ داستانهای کوتاه صادق هدایت» (مونیح ۱۹۹۷) را در کارنامۀ خود دارد. تورج رهنما علاوه بر ترجمۀ داستانهای کوتاه نویسندگان ایرانی به آلمانی، از نویسندگان آلمانی هم داستانهایی به فارسی ترجمه کرده که از جمله میتوان به «چهرۀ غمگین من؛ نمونههایی از داستانهای کوتاه آلمانی» اشاره کرد. «نویسندگی حرفه نیست، نفرین است» هم کتابی است که رهنما در آن به معرفی نویسندگان و شاعران بزرگ آلمانی قرن بیستم و تحلیل و بررسی آثار آنها میپردازد. «سودازدگان سرزمین موسیقی و شعر» هم کتابی است که رهنما آن را به آشنایی با نویسندگان و شاعران امروز اتریش اختصاص داده است.
«کلاغها شلیته پوشیدهاند» چند داستان کوتاه از تورج رهنماست در سه مضمون: داستانهای طنزآمیز، داستانهای تأملانگیز و داستانهای تخیلی. آنچه در این مجموعه جلب توجه میکند، نوع نگاه نویسنده به واقعیتهای عینی و ذهنی پیرامون است. «در ستایش گردآفرید و دستپختش» داستانهایی است که رهنما «برای کودکان ریشدار» نوشته و «ماهی گربه را خورد» هم داستانهای طنزآمیزی است که او برای کودکان ریشدار نوشته است. «خاطرات بندباز پیر» نوشتههای کوتاهی است که خاطرات شخصی تورج رهنما را باز میگویند. رهنما در توضیح این دو ویژگی نوشته: «حجم آنها زیاد نیست، چون عمر آدمی کوتاه است، بیانگر واقعیات نیستند زیرا ما تنها با واقعیات زندگی نمیکنیم. در زندگی ما رویاها نیز نقش عمدهای ایفا میکنند.» «دفاع از گرگها» نمونههایی از شعر امروز آلمان با ترجمۀ تورج رهنماست.
«زیر سقفهای کاغذی» مجموعهای خاطرگونه، یادداشتها و شعرهای تورج رهنماست که نمونهای از نثر روان و زیبای نویسنده را در معرض دید خواننده قرار میدهد. انتشارات نگاه این کتاب را در سال ۱۳۹۴ منتشر کرد. رهنما در توضیح عنوان کتاب مینویسد: «جای تردید نیست ما زیر سقفهای کاغذی زندگی میکنیم، زیر سقفهایی که هر لحظه خطر فرو ریختن آنها وجود دارد. این سرنوشت بیش از نیمی از مردم جهان بهویژه ساکنان کشورهای جهان سوم است. زیر سقفهای کاغذی آدمیان نیز از جنس کاغذند، سفیدند، زمانی که زاده میشوند، سیاهاند، هنگامی که جهان را ترک میکنند. فاصلۀ بین این دو نقطه زیاد نیست اما در همین مسیر کوتاه نیز میتوان به تجربههای بسیار دست یافت. یکی از این تجربهها (و شاید مهمترینشان) شناختن انسانها، چهرهها و احتمالاً صورتکهاست. کتاب حاضر حاصل این تجربه است.» «در سکوت گل سرخ»، «پرده بگردان بانو» «از دفتر خاطرات یک کاکتوس» و «خان هشتم» عنوان چند دفتر شعر دیگری است که تورج رهنما منتشر کرده است. نشر ثالث سال ۱۳۹۵ مجموعهای از شعرهای رهنما (از ۱۳۳۰ تا ۱۳۹۰) را با عنوان «کارناوال در شهر بزرگ» منتشر کرد. کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد ادبی، آبان ۱۳۹۶ در مجلۀ «جهان کتاب» دربارۀ شعرهای رهنما مینویسد: «شعرهای تورج رهنما، اغلب سرودههایی است ساده، صریح و روشن اما تأویلپذیر. به نظر میآید او با استعاره دلش زیاد صاف نیست، با تشبیه میانۀ چندان بدی ندارد و با تمثیل پیمان و پیوندش گرم است… شاعر علاوه بر دلبستگی به تمثیل در شماری از شعرهایش به طنز یا نوعی طنز ضمنی هم میگراید. گرایش به تمثیل و طنز، شاید به وی یاری رسانده تا بتواند تجربههای دشوار روحی و جنبههای تراژیک حیات را با «نیمخندی» از سر بگذراند.»
سعید فیروزآبادی، مترجم زبان آلمانی و از شاگردان تورج رهنما هم در گفتوگویی که پس از درگذشت تورج رهنما با ایبنا داشته، از او به عنوان یکی از بهترین مترجمان زبان آلمانی و صاحب سبک در این حوزه یاد کرد و گفت: «از رهنما ترجمههای ارزشمندی بر جای مانده که هریک از نظر سبکی، یک الگو برای مترجمان جوان به شمار میرود. در سالهای ابتدایی پس از انقلاب اسلامی، نمونههایی از داستانهای کوتاه فارسی معاصر را به آلمانی ترجمه کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. رهنما آثار ادبی بسیاری از ادبیات آلمانی به فارسی ترجمه کرده و جذابترین اثر او «چهرۀ غمگین من» است که نمونههایی از داستانهای کوتاه آلمانی را دربردارد. رهنما خود شاعر بود و همین قدرت شاعری به ترجمههایش غنا و فخامت داده است. کتابی نیز به نام «شعر رهایی است» از او برجای مانده که در آن به زیبایی به گلچین بهترین نمونه اشعار معاصر پرداخته است.» فیروزآبادی با اشاره به اینکه افتخار شاگردی رهنما را در دانشگاه تهران داشته است، گفت: «او بسیار متواضع بود و با دانشجویانش رابطهای توام با احترام و صمیمیت داشت. گاهی در کلاس درس برایمان گوشههایی از داستانهای ادبیات معاصر را میخواند و هیچگاه روایت پرشورش از «داش آکل» را فراموش نمیکنم.»