استبداد نفتی و انقلاب۵۷ ، کدام گروههای اجتماعی انقلاب بهمن را آغاز کردند؟ علی مرادی مراغه ای


استبداد نفتی چون هیچ نیاز مالی به طبقات ندارد پس، برای آنها ارزشی قائل نیست و امکان هر گونه مشارکت سیاسی را برای تمام طبقات می بندد و ملاک مشارکت، تنها اطاعت محض و تبعیت از حکومت میگردد و شرط ورود به دستگاه اداری نیز اظهار عبودیت و وفاداری به استبداد نفتی میگردد.
نتیجه آن:
بوجود آمدن شکاف عظیم بین استبداد نفتی با طبقات مختلف مردم و مخصوصا طبقه متوسط بوده!
پس، هنگامیکه انقلاب ۵۷ آغاز گردید و رژیم پهلوی به خطر افتاد هیچ طبقه ای برای آن حکومت باقی نمانده تا به دفاع برخیزد!
تنها ارتش بود که او هم سر نداشت، چون سرش همان مستبد نفتی بود که با خروج از ایران، قطع گردید و با سفارش هایزر به پادگانها بازگشت…

طبقه متوسط که در جریان نوسازی جامعه و توسعه باید تقویت گردد، اما برعکس در ایران، وجود استبداد و سرکوب و فقدان نهادهای دمکراتیک باعث شد که طبقه متوسط عملا از مشارکت در جریان نوسازی محروم مانده و به لشکر ناراضیان بپیوندد.
استبداد نفتی کوشیده بود با احزاب فرمایشی مانند ایران نوین و حزب مردم، بخشی از طبقه تحصیلکرده و متوسط را به دور خود جمع کند اما نه تنها موفق نشده بلکه در ۱۳۵۳ش با انحلال آن دو حزب، حزب فرمایشی رستاخیز را بوجود آورد و حتی بر شکاف مردم با حکومت نفتی و نئوپاتریمونیالی، افزود.
چنین است که طبقه متوسط که باید در جریان نوسازی نقش پایگاه اجتماعی حکومت را بازی کند اما برعکس، در مقابل حکومت قرار گرفت!
به عبارتی، استبداد نفتی به ایفای نقشی فرا طبقاتی پرداخت و بقول اسکاچپول، پترودلارها، شاه را از اتکا به هر طبقه ای بی نیاز ساخت!

چون استبداد نفتی که بر درآمدهای نفتی تکیه داشت خود را بی نیاز از پاسخگویی به اقشار مختلف میدانست و به میزانی که آن درآمدها افزایش یافت و پترودلارها سرازیر شد به همان میزان، مغرور و از مردم فاصله گرفت.
در واقع، با افزایش پترودلارها، نوسازی اقتصادی شتاب گرفت اما در مقابل، توسعه سیاسی رو به افول نهاد و بسته تر گردید.
این یعنی تشدید تضاد بین نوسازی اقتصادی و نوسازی سیاسی!
یعنی رفاه مردم بالا می رود، اما مشارکت سیاسی بسته تر می گردد!
شاید ذکر مثالی تنها از حوزه آموزشی لازم باشد:
جنگهای اعراب با اسرائیل در بین سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۳ و تحریم نفتی اعراب منجر به «شوک نفتی» شد و باعث افزایش قیمت نفت، صادرت بیشتر نفت ایران که به تحریم نپیوسته بود و در نتیجه، با افزایش درآمدها نفتی، ایران جایگاهی ویژه یافت، جریان شبه مدرنیستی شاه شتاب گرفت مثلا در دانشگاهها و موسسات عالی تعداد نفرات به ۱۵۴۳۱۵ افزایش یافته و بیش از ۹۰ هزار نفر با دلاهاری نفتی راهی دانشگاههای خارج گردیدند… اما آنها بیشتر جذب کنفدراسیون دانشجویی شده و بجای اینکه دکتر و مهندس بازگردند چریک شده باز می گشتند…!

آخرین تلاش جبهه ملی برای بازگرداندن دیکتاتور به قفسِ قانون اساسی مشروطه و دوری از استبداد در حساسترین زمان یعنی خرداد ۱۳۵۶ش صورت گرفت، نامه‌ی سه نفره سران جبهه ملی ایران به شاه بوده با امضای کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر.
دیکتاتور نفتی میتوانست به چارچوب مشروطه برگردد، شکاف عظیم ملت با خودش را ترمیم کرده و بجای انقلاب ۵۷، شبیه انقلاب مشروطه پیش آید یعنی با واگذاری بخشی از حقوق مردم، بماند.
اما گوشش بسته بود و زمانی چنین کرد که دیگر دیر شده بود!

طلای سیاه بشدت گمراه کننده و مغرور کننده است مخصوصا وقتی قیمت آن بالا رود که دیگر نه پاسخگویی به ملت که خدا را هم بنده نمیشوند ذکر نمونه هایی از آن:
در سال ۱۹۷۵م، وقتی قیمت نفت اوج گرفت شاه چنان دچار کیش شخصیت شد که حتی آرا و نظرات اقتصاددانان را هم به سخره گرفته و گمان میکرد که قوانین اقتصادی را هم میتوان منقاد و مطیع فرامین سلطنتی کرد!.
در آن زمان دیگر حتی نیازی به مشورت با متخصصین نمی دید! به تحقیر از دمکراسی«چشم آبی ها» میپرداخت و در گفتگو با اوریانا فالاچی حتی ادعا میکرد که با خدا رابطه دارد!.
بعدها نیز همین افزایش قیمت نفت، باعث ادعای مدیریت جهانی از سوی آقای احمدی نژاد شد!
وقتی قیمت نفت از ۱۶۰دلار گذشت آقای پرزیدنت، ادعای مدیریت جهانی کرد!
میگفت: «باید خودمان را باور کنیم تا بتوانیم مدیریت جهان را در دست بگیریم»!
می گفت: بیش از ۱۰۰ سیاستمدار دنیا در گفتگو با من این توقع یعنی مدیریت جهان را بیان کردند و برخی اصلا زنبیل گذاشته اند برای برقراری روابط با ما…!
و وقتی تحریم ها تازه آغاز شده بود می گفت: «تحریم نمنه دی؟!»
که البته با گذشته زمان، امروزه مشخص شده که تحریم چیست!

علی مرادی مراغه ای (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie)
//////////////////////////////////////////////)

کدام گروههای اجتماعی انقلاب بهمن را آغاز کردند؟

بر عکس اکثر نویسندگان مخصوصا چپها که بر نقش فقرا و حاشیه نشینان در انقلاب ۵۷ تاکید داشته و قشر فقرا را به عنوان گروه انقلابی شمرده اند به ضرس قاطع باید گفت که حاشیه نشینان فقیر و یا دهقانان هیچ نقشی در انقلاب ایران نداشتند.
اینجانب تمامی شماره های روزنامه کیهان را از اول فروردین ۱۳۵۷ تا بهمن۱۳۵۷ که انقلاب پیروز میشود بررسی کرده ام به روشنی نشان داده که طبقه تحصیلکرده و روشنفکر به همراه مذهبیون(مرکب از روحانیت و قشر مذهبی بازار) ستونهای اصلی انقلاب بوده و تقریبا کمتر راهپیمایی و تظاهراتی وجود داشته که این دو طبقه شرکت نداشته باشند!
اما حضور دهقانان و کارگران در ابتدا به هیچوجه دیده نمیشود آنها تنها در اواخر رژیم و مخصوصا پس از خروج شاه از ایران در دی ۵۷ به صف انقلاب پیوستند و تنها پس از خروج شاه، کم کم شاهد حضور دهقانان و حاشیه نشینان و کارگران میگردیم که چندان مهم نیستند چون دیگر شیرازه و اقتدار حکومت شاه از هم فروپاشیده بوده…

پس، دو گروه به ترتیب تقدم زمانی در انقلاب فعال و آغاز کننده اند:
اول، طبقه تحصیلکرده (مدارس و طبقه دانشگاهی اعم از روشنفکران دینی و غیر دینی).
دوم، ترکیبی از بازار و مسجد.
پس، اینهمه که در مورد نقش گارگران و فقرا گفته می شود درست نیست، طبقه کارگر و یا حاشیه نشینان شهری و دهقانان حضور نداشتند.
این طبیعی بود چون دهقانان که در آن زمان ۵۰ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند بخاطر اجرای اصلاحات ارضی، بیشترشان طرفدار شاه بودند حتی در برخی نقاط مانند آذربایجان و گیلان، دهقانان در دفاع از شاه در مقابل انقلاب قرار گرفتند!
علت کاملا روشن بود:
آنان انگیزه ای برای جنگیدن نداشتند اگر میخواستند برای زمین بجنگند نیازی نبود چون اصلاحات ارضی، زمین را به آنها داده بود!
چریکها در سیاهکل هرگز به این تجربه تلخ و گرانبار توجه نکردند که آنان در واقع از دهقانان سیاهکل شکست خوردند نه از ژاندارمها و ماموران شاه.
فداییان خلق را در سیاهکل، دهقانان با ابزارهای دهقانی مانند بیل، داس و تبر که برای چپها نماد مقدس بودند دستگیر کرده، زخمی ساخته و تحویل ژاندارمها دادند!

برعکس نوشته های چپها که همیشه بر کارگران در انقلاب تاکید داشتند، کارگران حضور نداشتند. همچنین، کارمندان حوزه های خدمات عمومی مانند راه آهن، آب، برق، تلفن، پست و مخصوصا کارمندان شرکت نفت… حضور نداشتند.
دقت شود که، آنها تنها در مراحل بعدی به اعتصاب پرداخته و باعث فلج رژیم شدند از طرف دیگر:
اولا، نباید کارمندان را به اشتباه مترادف با کارگر(پرولتر) نامید که حزب توده و فداییان خلق از آن یاد میکردند.
ثانیا، خود این اعتصابات نیز پس از به راه افتادن کاروان انقلاب و تقریبا در اواخر انقلاب صورت گرفت و تنها سقوط رژیم شاه را تسریع کرد.
کارگران و محرومین اگر چه در نوشته های چپ ها مقدس بوده اند اما کمتر وارد صفوف کمونیستها شدند، قشر محروم جامعه همیشه قربانی جهل و فقرند و غرق در خرافات و بتهای ذهنی.
در واقع، زمینه تمامی نظام های استبدادی را لایه هایی از تهیدستان فراهم می نمایند، آنان به آسانی فریب میخورند چون فقر، خرد و اخلاقیات را از آنان ستانده در نتیجه، غرق در شور و احساسات و افراط و تفریط اند. اگر چه آنها شایسته و مستحق زندگی بهتری هستند…

شایان ذکر است که در انقلاب مشروطه نیز همین گروههای مشابه یعنی روشنفکران و تجار آشنا به دنیای غرب به اتفاق علما فعال بودند با این تفاوت عمیق که روشنفکران انقلاب مشروطه، نگرششان غرب دوستی، دستاوردهای غربی، قانون‌گرایی، آزادیها و حقوق فردی، شهروندی، نوسازی و مدرنیزاسیون بود اما روشنفکران انقلاب۵۷ متاثر از کودتای تلخ ۲۸ مرداد و متاثر از اندیشه های چپ مارکسیستی، ضد غرب و آموزه‌های غربی بودند و آنها را مفاهیمی بورژوائی و لیبرالی و فراورده‌های منحوس امپریالیسم سرمایه داری تعبیر میکردند!
به همین خاطر، تحصیلکردگان مشروطه برای پناهگاه و تحصن، سفارت خارجی را انتخاب میکردند اما تحصیلکردگان انقلاب ۵۷ سفارت خارجی تسخیر میکردند!
پس تفاوت و تضادشان به اندازه تفاوتِ آخوندزاده، طالبوف، رسولزاده و مستشارالدوله… با امثال جزنی، طبری، کیانوری، آل احمد و شریعتی… بود!

روشنفکران انقلاب مشروطه در مقابل شیخ فضل الله نوری قرار داشتند اما روشنفکران انقلاب ۵۷ در فضای چپ زدگی و دیکتاتوری محمدرضاشاه با فرزندان شیخ فضل الله نوری دست اتحاد داده، نرد عشق باختند برای زدن دشمن مشترکشان!
اما بزودی همچنانکه انتظار می رفت پس از برافتادن دشمن مشترکشان، در مقابل هم قرار گرفتند که:
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها…

علی مرادی مراغه ای (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie)

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است