پیدایش آیین بهایی
دورهی دیانت بهائی از شب ۵ جمادی الاول سنهی ۱۲۶۰ هجری قمری مطابق با ۲۳ ماه می ۱۸۴۴ آغاز شد. در آن شب جوانی ۲۵ ساله به نام سید علی محمد ملقب به باب در خانهی کوچک و بیتکلفی در گوشهای از شهر شیراز مدعی شد که او است موعود منتظر که قرنها اهل ایمان ظهورش را آرزو میکردند. در دوره قاجار فقر و بی عدالتی بیداد میکرد. دو کشور روسیه و انگلیس نیز با هم در رقابت بودند تا نفوذ هر چه بیشتری در منطقه و از جمله ایران داشته باشند. در حالی که گروهی از سیاستمداران و بازرگانان در روبهرویی با پیشرفتهای فرنگستان، از جمله در عرصه نظامی، به فکر یافتن علل عقبماندگی ایران و جبران آن با رویآوری به مظاهر تجدد برآمدند، بسیاری دیگر، چه معمم و چه مکلا، سرخورده از وضع موجود و حکومت و روحانیون به دنبال کسی میگشتند که نجاتشان دهد. در همین دوره بود که جنبش شیخیه پا گرفت. بسیاری از شیخیها انتظار بازگشت امام دوازدهم را در سال ۱۲۶۰ / ۱۸۴۴ داشتند، یعنی هزار سال پس از غیبتش. تکفیر علما این جنبش را به حاشیه راند. پس از آن یک سید جوان بازاری به نام علیمحمد شیرازی(متولد ۱۸۱۹) نخست در سال ۱۲۵۹ / ۱۸۴۳ اعلام کرد که در آغاز سال ۱۲۶۱ هجری (۱۰ ژانویه ۱۸۴۵) امام غائب در کربلا ظهور میکند و خود را نیز «باب» امام دوازدهم خواند. علیمحمد شیرازی با وجود چند بار تکفیر علما و شرکت در مناظره با آنها و تحمل حبس و شکنجه در شیراز و اصفهان و آذربایجان در پایان سال ۱۸۴۷ ادعا کرد که امام غائب شیعیان خود اوست و بهعنوان مهدی و قائم، قوانین اسلام را ملغا اعلام میکند چون آخر زمان رسیده است. روحانیون ادعای او را تعرضی به اسلام شیعه میدانستند بهخصوص که او وعده داده بود که پیامبری جدید نیز در راه است.
از این دوره تاریخ بابیها و بعدها بهاییان، تاریخ اذیت و آزار و سرکوب و شکنجه و اعدام است.
خشونت میان شیعیان و بابیها بالا گرفت تا اینکه نیروهای دولت قاجار برای سرکوب بابیها و قتل عام آنها مداخله کردند. باب را نیز بعد از شورش مسلحانه طرفدارانش در مازندران و زنجان در ۸ ژوییه ۱۸۵۹(۱۲۶۶) به دستور امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین شاه، در تبریز اعدام کردند. در پی آن، دو تن از رهبران بابی در تهران تصمیم گرفتند با کشتن ناصرالدین شاه انتقام قتلعام را بگیرند، اما ناموفق بودند. شماری از بابیهای مظنون به دخیل بودن در نقشه قتل شاه شکنجه و کشته شدند. میرزا حسینعلی نوری، بهاءالله(متولد ۱۸۱۷ در تهران)، یکی از چهرههای مهم بابی بود که در این رابطه به زندان افتاد اما بیگناه شناخته شد. ناصرالدین شاه او را با توافق سلطان عثمانی عبدالعزیز، نخست به عراق و سپس به استانبول و ادرنه تبعید کرد. برادر جوانترش، میرزا یحیی نوری صبح ازل که باب او را جانشین خود خوانده بود نیز او را در تبعید همراهی میکرد. باب از ظهور یک فرد موعود دیگر، یک پیامبر تازه نیز سخن گفته بود. بهاءالله در سال ۱۸۶۳ در بغداد به چند تن از پیروان نزدیکش گفت که او آن شخص موعود است. اما صبح ازل و اقلیتی از بابیها که پیروانش بودند و به «ازلیها» شهرت یافتند، آراء بهاءالله را نپذیرفتند. در سال ۱۸۶۸ امپراطور عثمانی بهاءالله و برخی پیروان نزدیکش را به عکا در فلسطین تبعید کرد که امروزه در خاک اسرائیل واقع است. بهاءالله دو سال در زندان عکا و ۷ سال در حبس خانگی بود. او در تمامی سالهای تبعید راههایی مییافت، از جمله از طریق پیروان نزدیکش یا «مبلغین» که به عثمانی سفر میکردند، تا نوشتههای خود را به دست بابیها در ایران برساند. او در سال ۱۸۷۳ در پاسخ به درخواستهایی که از ایران به او برای تدوین کتابی دربرگیرنده آراء او و قوانینی برای پیروی رسیده بود کتاب «اقدس» را تنظیم کرد که به مثابه جانشین قرآن بود و نیز کتاب قوانین باب را که «بیان» نام دارد. بهائیان معتقد به خدای واحد هستند و جهان پس از مرگ و وحدت جوامع بشری، که این اصول تفاوت چندانی با اصول دیگر ادیان یکتاپرست ندارد. آنها پیامبران ادیان دیگر را نیز پیامبر خدا میدانند اما معتقدند که بهاءالله پیامبر زمان کنونی است. آنها همچنین معتقدند به وحدت ادیان، تعلیم و تربیت کودکان هر دو جنس، همگوهری و همارزشی زن و مرد، بینیازی به روحانیونی که بهطور رسمی آموزش ببینند تا مراسم مذهبی را اجرا کنند و تشکیل کمیتههای منتخب «بیت العدل» برای رسیدگی به امور مذهبی. با انتشار کتابهای بهاءالله بر شمار بهائیان در ایران نه تنها در میان شیعیان بلکه در میان پیروان ادیان دیگر افزوده شد. بهائیت در سطح بینالمللی هم در دهههای ۱۷۶۰ تا ۱۸۹۰ رشد کرد. بهاءالله بزرگترین پسرش عبدالبهاء را جانشین خود کرد که رهبری جامعه بهاییان را پس از فوت پدرش در سال ۱۸۹۲ به دست گرفت. عبدالبهاء هم تا سال ۱۹۰۸ از همان عکا تبلیغاتش را ادامه داد و تازه با روی کار آمدن ترکهای جوان در سال ۱۹۰۸ و آزادی همه زندانیان سیاسی دوره عثمانی توانست نقل مکان کند. او به حیفا و نزدیکی مقبره باب رفت که پیش از آن ترتیب انتقال پیکرش از ایران را داده بود و از همان زمان مرکز جهانی بهاییت در حیفا تاسیس شد که امروزه در خاک اسرائیل واقع است. از دوره سلطنت رضا شاه (۱۵ دسامبر ۱۹۲۵ تا ۱۶ سپتامبر۱۹۴۱) بهعنوان دوره آرامش نسبی بهاییان نام میبرند. در حالی که این دوره هم دورهای چندان راحت برای بهاییان نبود با این حال با افزایش امنیت در کشور و کاهش نفوذ و قدرت علمای شیعه از خشونت علیه بهائیان نیز کاسته شد. در ابتدای این دوره بهائیان از ثبت دین پیشینیانشان در گذرنامه و سایر اسناد رسمی خودداری و ازدواجشان را در دفاتر عقد ازدواج بهایی ثبت میکردند. آنها اجازه یافته بودند نشستهای عمومی برگزار و مدارس خاص خودشان را بر پا کنند. در واقع حکومت رضاشاه هم به نظم نهادهای بهایی بهعنوان چالشی برای خود مینگریست. از این رو مدارس بهاییان در سراسر ایران را بست. همچنین حاضر به پذیرش اعتبار اسناد ازدواج بهاییان نشد، چاپ و پخش منابع آنان را ممنوع کرد، برخی مراکز محلیشان را بست، مکاتبه آنان با همکیشانشان در خارج از کشور را ممنوع و برخی از کارمندان بهایی را اخراج کرد و درجه نظامی برخی از افسران بهایی را تنزل داد. پس از روی کار آمدن محمدرضا شاه در سال ۱۹۴۱، در ابتدا تغییر خاصی در وضعیت حقوقی بهاییان پدید نیامد. در این دوره، نفوذ روحانیون به بهاییان نیز افزایش یافت.
در این دوره بهاییان برنامهای را برای ترقی جایگاه زنان و مبارزه با بیسوادی بزرگسالان تدوین کردند. در سالهای بعد از آن که ایران دستخوش رویارویی نخستوزیر محمد مصدق و محمدرضا شاه بود، شاه برای تثبیت قدرت به پشتیبانی از روحانیون شیعه روی آورد. در سال ۱۹۵۵، در حرکتی که به نظر میرسد هم برای به دست آوردن دل علما بود و هم برای منحرف کردن توجه مردم از سیاستهای اتخاذی دولت مانند پیوستن ایران به پیمان سنتو که با هدف مبارزه با نفوذ شوروی و مارکسیسم شکل گرفته بود، ارتش شاه با تشویق روحانیون گنبد مرکز بهاییان در تهران را ویران کرد. در این دوره علما و نمایندگان طرفدار آنان در مجلس شورای ملی از فرصت استفاده کردند تا بهاییت را ممنوع اعلام کنند، کسانی را که آشکارا میگفتند بهایی هستند دستگیر و زندانی کنند و داراییهایشان را مصادره کنند. همزمان مغازهها و مزارع بهاییان و نیز شماری از خود بهاییان مورد حمله اوباش قرار گرفتند. اگرچه دولت محمدرضا شاه رفته رفته از این سیاست فاصله گرفت ولی این دوره تا پایان دهه ۱۹۵۰ به تقویت علما انجامید. در دهه ۱۹۵۰، همچنین انجمن حجتیه توسط شیخ محمد حلبی با هدف مبارزه با رشد بهاییت شکل گرفت. برخی از اعضای این تشکیلات ضد بهائی بعدها در دوره حکومت اسلامی مسئولیتهای مهمی را بر عهده گرفتند. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برخی از بهاییان توانستند به پیشرفتهای اجتماعی دست پیدا کنند، اگر چه آنها با محدودیتهای قانونی و سختگیریهای پنهان اجتماعی روبهرو بودند. در سال ۱۹۷۵ محمدرضا پهلوی از همه ایرانیها خواست که عضو تنها حزب کشور «رستاخیز» شوند. این موضوع موجب ترس بهاییان شده بود چون طبق اصلی که در طول تاریخ بدان رسیده بودند باید غیرسیاسی میماندند و اجازه پیوستن به حزبی را نداشتند. در دهه ۱۹۷۰ بهاییان زیر نظر دستگاه امنیتی شاه ساواک بودند. آنها نمیتوانستند آثار و نوشتههایشان را بهصورت علنی به شکل کتاب منتشر کنند.
جاسوسی برای اسرائیل
با به قدرت رسیدن حکومت جمهوری اسلامی، بار دیگر آزار و اذیت بهاییان در ایران شدت گرفت. حکومت اسلامی نزدیک به دویست تن از بهاییان فعال و سرشناس را به اتهاماتی چون نقض قوانین اسلامی، توطئه و جاسوسی برای «صیهونیسم» و «امپریالیسم» جهانی اعدام کرد. از آغاز انقلاب چندین مورد تخریب گورستانهای بهائیان و درآوردن اجساد مردگانشان در شهرهای مختلف دیده شده و همچنین حمله به خانههای بهائیان، شعارنویسی بر دیوارهای شهر علیه آنان و آزار و اذیتشان و تحقیر کودکان بهائی در مدارس و معابر بهدلیل باورهای دینی والدینشان. بسیاری از اعضای محفلهای بهایی(شوراهای ۹ نفره در هر شهر یا روستا که با رای مستقیم بهاییان انتخاب میشوند و مسئولیت اداره امور جامعه بهائی را بر عهده دارند) را ربودند و تا امروز هم از سرنوشت آنان خبری در دست نیست. بسیاری دیگر را با حمله به خانههایشان بازداشت و اعدام کرد. بعضی دیگر از آنان را به اتهامات یاد شده اذیت و شکنجه و به زندان افکند. بهاییانی که به دیدار مقبره بهاءالله و باب در اسرائیل رفته بودند یا کمک مالی برای مرکز جهانی بهایی فرستاده بودند متهم به حمایت از صهیونیسم شدند، اگرچه تاسیس این مرکز به سالهای پیش از تاسیس دولت اسرائیل برمیگردد. حکومت اسلامی به سیستماتیک اموال و داراییهای شرکتهای متعلق به بهاییان را مصادره کرد، کارمندان، دانشجویان و استادان بهایی را اخراج نمود، کارمندان بهایی بازنشسته را محروم از دریافت حقوق بازنشستگی و محفلهای محلی و ملی بهاییان را نابود کرد. جمهوری اسلامی، همچنین مراسم ازدواج بهاییان را نامشروع و غیرقانونی میداند، دفاتری که ازدواج بهاییان را ثبت کرده بودند متهم به رواج فحشا شدند. مجلس شورای اسلامی پدران و مادران بهایی را از آموزش بهاییت به فرزندانشان منع کرده است. مدارس از ثبت نام کودکان بهایی امتناع میکنند، به بهاییان کارت سهمیه مواد غذایی داده نمی شود و تا امروز جلوی تحصیل دانشگاهی جوانان بهایی را گرفتهاند. پس از انقلاب ۱۹۷۹، مقامات ایرانی صدها بهائی از جمله رهبران جامعه آنها را اعدام یا به زور ناپدید کردند؛ هزاران نفر دیگر شغل و مستمری خود را از دست داده و یا مجبور به ترک خانه یا کشور خود شدند؛ در چهار دهه گذشته، نقض زنجیرهای حقوق بهائیان توسط مقامات ارشد دولت و ایدئولوژی جمهوری اسلامی که با پیروان دین بهایی دشمنی شدید دارد، ادامه داشته است. چندی پیش دیدهبان حقوق بشر، که در نیویورک مستقر است درآپریل سال ۲۰۲۴ گزارش مفصلی را با عنوان “چکمه روی گردنم؛ جنایت مقامات ایران در آزار و اذیت بهائیان ایران” منتشر کرد و در آن تأکید کرده است که با بررسی چندین سند دریافته که دادگاههای ایران، بهائیان را تنها به خاطر دینشان محکوم کردهاند. اتهامهایی نظیر “اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور”، “تاسیس یا عضویت در گروه غیرقانونی” و “تبلیغ علیه نظام” از دیگر اتهامهایی است که در دهههای گذشته علیه بهائیان در دادگاهها مطرح شده است. این گزارش همچنین میافزاید: «مقامات قضایی به طور مرتب با عنوان “فرقه ضاله” به دین بهائی و با عنوان “گروهک غیرقانونی” به این جامعه دینی اشاره میکنند. سازمان دیدهبان حقوق بشر نوشته است از آنجا که شورای عالی قانونگذاری ۹ نفره بهائیان در طول شصت سال گذشته در شهر حیفا در اسرائیل مستقر است، مقامات ایران مرتباً بهائیان را به جاسوسی برای اسرائیل متهم میکنند. در این گزارش همچنین به چندین دستورالعمل حکومتی و دولتی از جمله دستورالعمل محرمانه ۱۹۹۱ صادره از شورای عالی انقلاب فرهنگی، بخش ۳۴ ماده ۸ قانون رسیدگی به تخلفات اداری مصوب ۱۹۹۳، مادههای ۴۹۹ مکرر و ۵۰۰ مکرر قانون مجازات اسلامی که آزادی اندیشه و باور را جرمانگاری کردهاند و برای محکومیت بهائیان استفاده میشوند، اشاره شده و خواسته این موارد هرچه سریعتر لغو شوند. سازمان دیدهبان حقوق بشر، سرکوب سیستماتیک بهائیان از سوی مقامات جمهوری اسلامی را در حیطه “جنایت علیه بشریت” میداند. این سازمان حقوق بشری در گزارش خود اعلام کرده است که پرونده آزار و اذیت بهاییان در ایران در حوزه صلاحیت بررسی از سوی دادگاه بینالمللی کیفری قرار دارد. حکومتهای ایران بدون داشتن پشتیبانی جامعه نمیتوانستهاند به نقض گسترده حقوق شهروندی گروههای اقلیتی چون بهائیان دست بزنند. بهائیستیزی در فرهنگ جامعه ایران زمینهساز آزار و تبعیض نظاممند است. در نهایت مردم ایران با آگاهی یافتن نسبت به ریشههای خصومتها و تکفیرها، حساس شدن به تبعیضهایی که در اطرافشان میگذرد و شکستن سکوت در برابر ظلم و نقض حقوق میتوانند متضمن رفع سرکوب و خشونت در جامعه باشند. در سال های اخیر در سطح جامعه ایران و با گسترش دنیای مجازی شاهد نگرش و حتی چرخش نگرش دینی افراد جامعه بخصوص جوانان ایران هستیم، نوجوانان و جوانانی که با وجود فشار روز افزون روحانیون و حکومت اسلامی، از اسلام و نگرش ها و جهتگیری های سرسختانه آن سرباز می زنند و قوانین اسلامی را به چالش می کشند. حال سوال این است که آیا مفهوم احترام به حقوق شهروندی بدون در نظر گرفتن دین و مذهب تا چه میزان در جامعه ایران امروز معنا پیدا کرده است؟ در همین راستا کمیسیون حقوق بشر جنبش وحدت ملی ایرانیان امیدوار است با سرنگونی کامل جمهوری خودکامه تشیع و به ویژه حذف قوانین محدود به یک آئین و ایدئولوژی، با روی کار آمدن یک دولت سکولار دموکرات پارلمانی و قوانین اساسی حقوق محور، راه را برای آزادی عقیده و بیان مردم ایران به ویژه نسل جدید هموار سازد.
پاینده ایران و ایرانی
۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴